استارتاپ و اهداف آن

استارتاپ و اهداف آن

استارتاپ و اهداف آن: بحث‌های زیادی درباره راه‌اندازی کسب‌وکار، کارآفرینی و استارت آپ ‌ها در حال جریان است. به این دلیل که موضوع استارتاپ‌ها، مفهوم جدیدی است و ممکن است بسیاری با معنای درست آن آشنایی نداشته باشند.

برای اینکه بفهمیم استارتاپ چیست، بهتر است ابتدا بفهمیم استارتاپ چه چیزهایی نیست:

استارتاپ ،یک رویداد و همایش کارآفرینی نیست.

یک وب‌سایت یا یک اپ موبایل ، لزوما یک استارتاپ نیست.

استارتاپ ،یک شرکت کوچک که در حال درامدزایی و رشد است، نیست.

به طور قطع، منشا این واژه در سن فرانسیسکو و دره‌ی سیلیکون نهفته است. اما استارت آپ چیست و به چه کمپانی‌هایی استارتاپ اطلاق می‌شود؟

نیل بلومنتال، موسس و مدیرعامل کمپانی واربی پارکر (Warby Parker) استارت آپ را این چنین تعریف می‌کند:

” استارت آپ یک کمپانی نوپا است که که راه‌حلی نوین را برای یک مساله ارائه می‌کند؛ در حالی که تضمینی برای موفقیت کمپانی از طریق راه حل ارائه شده وجود ندارد. “

آدورا چئونگ، موسس و مدیرعامل کمپانی هوم‌جوی (Homejoy) که یکی از استارتاپ‌های مطرح ایالات متحده در سال ۲۰۱۳ بوده، در تعریف استارت آپ این مفهوم را با عنوان پنجره ی ذهن رو به آینده خوانده است. وی در این خصوص چنین اظهار نظر کرده است:

” تاسیس یا پیوستن به یک استارتاپ به معنای یک تصمیم جدی برای جدا شدن از شرایط ایده‌آل و پایدار به منظور دستیابی به رشد برق‌آسا و تلاش برای ایجاد موجی از تغییرات در مدت زمان کوتاه است.

براساس تعریف Merriam-Webster استارتاپ به این معنی است:

” عمل یا مجموعه‌ای از کارها به منظور یک حرکت جدید و یک شرکت یا کسب و کار نوپا “

براساس تعاریف مختلف از نویسندگان و محققان این حوزه،مانند آقای استیو بلنک و اریک ریس بهترین و جامعترین تعریفی که برای یک استارتاپ میتوان ارائه کرد، این است:

استارتاپ یک سازمان موقت است که با هدف یافتن یک مدل کسب وکار تکرارپذیر و مقیاس پذیر بوجود آمده است.

هدف از استارتاپ چیست؟

اگر این تعریف استارتاپ را پایه قرار دهیم، هدف استارتاپ تولید پول نخواهد بود،هدفش کسب رضایت مشتری نخواهد بود،هدفش تولید محصول هم نخواهد بود. استارتاپ هدفش یادگیری است و تمام کارهایی که انجام می‌دهد باید یادگیری باشد. یک استارتاپ باید متوجه شود مشتریانش دقیقا چه می‌خواهند. واقعیت این است آنچه مشتریان به عنوان خواسته بیان می‌کنند و یا آنچه ما فکر میکنیم آنها احتمالا بخواهند،همیشه خواسته واقعی آنها نیست.

برای اینکه این موضوع را درک کنید اجازه دهید مثالی از هنری فورد (پایه گذار شرکت فورد) مرد بزرگ صنعت خودروسازی امریکا و جهان برایتان ارائه کنم.در آن زمان که هنری فورد در نظر داشت وسیله‌ای برای حمل ونقل مردم وارد بازار کند، افراد از کالسکه و دوچرخه برای حمل ونقل استفاده میکردند. هنری فورد میگوید: “اگر من از مردم میپرسیدم که چه میخواهند ، آنها جواب می‌دادند یک اسب سریعتر” .  مشتریان دقیقا نمی‌دانند که چه می‌خواهند، یادگیری از مشتریان فراتر از گوش کردن به صحبتهای آنهاست. به قول استیو جابز ” این وظیفه مشتریان شما نیست که بفهمند چه می‌خواهند.”  بلکه این وظیفه استارتاپ است که دقیقا خواسته مشتریانش را بفهمد.

حال که اصلی‌ترین وظیفه استارتاپ را متوجه شدیم این سوال را باید پاسخ دهیم که استارتاپ در نهایت با این یادگیری می‌خواهد به چه برسد؟ جواب این سوال در مفهوم “تناسب محصول وبازار” نهفته است که اولین بار توسط  مارک اندرسون  مطرح شد. منظور از تناسب محصول وبازار این است : قرار گرفتن در یک بازار خوب با محصولی که نیاز آن بازار را برآورده می‌کند.  بازار جذاب و خوب، پتانسیل بالایی دارد و تضمین میکند که استارتاپ می‌تواند تولید و فروشش را در این بازار بالا ببرد، از طرف دیگر از طرف دیگر استارتاپ باید به محصولی دست یابد که نیاز بازار هدفش را براورده کند.

مارک اندرسون زندگی یک استارتاپ را به دو قسمت تقسیم می‌کند:

قبل از دستیابی به تناسب محصول و بازار

بعد از دستیابی به آن

این دو بخش کاملا با هم متفاوت هستند. در بخش اول که طبق تعریف استیو بلنک کسب وکار در حالت استارتاپ قرار دارد تمرکز باید بر روی یادگیری باشد و اما در بخش دوم تمرکز بایستی بر روی اجرا باشد. در بخش دوم ، مشتری، ارزش قابل ارائه، کانال توزیع و به طور خلاصه مدل کسب وکار مشخص است و صرفا تمرکز باید بر اجرا باشد و یک اجرای خوب موفقیت را تضمین می‌کند ولی در بخش اول که همان استارتاپ است باید تمرکز بر روی یادگیری و رسیدن به تناسب محصول وبازار باشد.