بهبود مستمر (کایزن)

بهبود مستمر (کایزن)

نویسنده: یاسمن خوئی / پژوهشگر حوزه مدیریت

 

امروزه بسیاری از مفاهیم در ادبیات استراتژی سازی جای گرفته‌اند. مدیریت تحول‌گرا، نظریه آشوب، تغییرات بنیادین و سایر تعاریفی که به‌نوعی مفهومی از جهش و تغییرات ناگهانی مصنوع را القا می‌کنند. تعاریفی که وابسته به تغییرات اساسی در بنیادهای فکری و عملکردی مدیریت و شرکت یا فرد هستند. بسیاری از سازمان‌ها از این الگو بهره‌برداری کرده و پیروز شده‌اند. سازمان‌ها و شرکت‌هایی که در دوره رشد صنعت خود واقع‌شده‌اند نمونه‌هایی موفق از این طرز فکر هستند. شاید می‌توان گفت بهترین نمونه از شرکت‌هایی که به این روش به موفقیت‌های اساسی دست‌یافته‌اند در صنایع با فناوری‌های بالا دیده می‌شوند. شرکت‌هایی از قبیل گوگل که فقط با چند سال سابقه فعالیت تبدیل به غول‌هایی در صنعت شده‌اند. مثال‌های موفق دیگری از مهندسی مجدد در این رابطه به ذهن خطور می‌کند که یکی از مشخص‌ترین آن رشد اقتصادی چین بوده است. کسانی که ۲۰ سال پیش فعال در عرصه تجارت بوده‌اند هیچ خاطره‌ای از حضور این کشور در آن دوره نداشتند.

حال سؤالی که پیش می‌آید این است که واقعاً چند درصد از سازمان‌ها، کشور‌ها و افراد تحت تأثیر تحول‌گرایی نتایج واقعاً مثبت در کنار هزینه‌های نسبی کم و همچنین توسعه پایدار، به دست آورده‌اند؟ چه حجمی از شرکت‌ها بر اساس تحول توانسته‌اند به برتری رقابتی دست یابند؟ چه تعداد از افراد موفق بر اساس تغییرات انقلابی به دستاوردهای موفقیت‌آمیز نائل شده‌اند؟ به‌طور اعم الگوهایی که از این روش به شکست رسیده‌اند بسیار بیشتر از مثال‌های پیروز آن است. بسیاری از سازمان‌ها و کسب‌وکارها بر اساس طعم رؤیایی نتیجه گرایی در زمان کوتاه با مشکلات عدیده روبه‌رو شده‌اند. در بیشتر مواقع وضعیت فعلی از وضعیت قبل از تحول حتی ضعیف‌تر بوده است. در مقابل آن، چه حجمی از سیستم‌ها بر اساس بهبود مستمر، رفع خطاها به‌صورت تدریجی، مدیریت دانش و تفکر بر اساس تحلیل تجربیات و رعایت نسبی محافظه‌کاری به موفقیت رسیده‌اند؟ چه میزانی از افراد با یادگیری از تجربیات خود و دیگران مسیر موفقیت را پله‌پله طی کرده‌اند. پس از جنگ جهانی دوم کشورهایی که در خلال جنگ به نابودی کشیده شده بودند با تأکید بر بهبود مستمر و ایجاد نرخ بهبود مستمر بیشتر در مقایسه با رقبای جهانی و منطقه‌ای ایشان توانستند در زمره کشورهای پیشرفته قرار گیرند. به نظر می‌رسد آنچه درصحنه و عرصه موفقیت و پیروزی‌ها معنی می‌یابد بهبود‌های تدریجی پله‌پله و تحلیلگرانه است. بهبودهایی که بر اساس بهره‌گیری از توانمندی‌های کلیدی پدید می‌آیند و بر اساس علم و شناخت دقیق هستند. می‌توان گفت که درواقع با توجه به حجم صنعت کشورها و سازمان‌ها و افراد موفق، تحول‌آفرینی به‌صورت نوعی استثنا خودنمایی می‌کند. در بهبود مستمر وجود چند عنصر ضروری است. اول اینکه سیستمی که در مسیر بهبود مستمر قرار می‌گیرد باید همیشه تحت پایش یا کنترل قرار گیرد و سیستم کنترل امکان ارسال نتایج به فرماندهی تغییر را دارا باشد. درواقع سیستم کنترل باید بازخورد دائمی از نحوه تأثیرگذاری تغییرات تدریجی ارسال کند. به دلیل اینکه در بهبود مستمر پاسخگویی باعث اصلاح انحرافات قبل از حاد شدن آن می‌شود و تصمیم‌گیری درباره آن باید حتی‌المقدور به ناحیه ایجاد بهبود نزدیک شود که این در سازمان‌های بزرگ می‌تواند به‌منزله تمرکززدایی باشد. همچنین مؤلفه‌های سنجش بهبودی باید نسبت به تغییرات تدریجی به حد کافی حساس تعریف شوند تا بتوانند در مقابل تغییرات کوچک عکس‌العمل و گزارش مشخص ایجاد کنند. در بهبود مستمر چرخه‌ای چهار مرحله‌ای مطرح می‌شود که شامل ۴ مرحله زیر است:

۱. برنامه‌ریزی برای آنچه به بهبود نیاز دارد.

۲. انجام تغییرات در واحد‌های کوچک

۳. مشاهده و بررسی نتایج

۴. نتیجه‌گیری و اقدام مجدد

حاصل کلام اینکه موفقیت بر اساس بهبود مستمر و تدریجی در اثر پاسخگویی و حرکت‌های تحلیلی روی می‌دهد و موفقیت نسبی وابسته به‌سرعت بهبود مستمر است. البته رویکردهای تحول‌گرا به‌عنوان وضعیتی استثنایی نیز باعث پیروزی شده است. این بهبود مستمر است که با پیشروی با سرعت مناسب باعث ایجاد مزیت رقابتی می‌شود. در عمل می‌توان گفت که قبل از بهبود مستمر امکان ایجاد مزیت رقابتی ضعیف است. بهبود مستمر این امکان را در سازمان یا سیستم ایجاد می‌کند که با گسترش و تقویت وظیفه‌ای، توانمندی‌ها را به توانمندی هسته‌ای یا پایه‌ای و سپس توانمندی هسته‌ای را به مزیت تبدیل کند.

در این شماره توضیح کلی‌ای از بهبود مستمر (کایزن) داده می‌شود.

کایزن یا بهبود مستمر پنجمین گامی است که در هزینه‌یابی بر مبنای هدف برمی‌دارند و بر عملیات کنترل‌های لازم اعمال می‌شود تا بازهم هزینه‌ها کاهش یابند.

مقصود از کایزن جست‌وجوی دائمی برای یافتن راه‌های جدید جهت کاهش دادن هزینه‌های فرایند تولید یک محصول با کیفت که دارای طرح و کارکرد مشخص است.

کایزن روند کاهش بهای تمام‌شده محصولی است که هم‌اکنون تولید می‌شود.

امروزه تغيير يک فرايند مستمر و استراتژيک تعریف‌شده و لازمه بهبود و تعالي سازمان‌ها در راستاي اهداف کسب‌وکار و کیفیت و بهره‌وری و موفقیت‌های آموزشي، توليدي، تجاري، صنعتي، خدماتي و غيره می‌باشد. فلسفه بهبود مستمر بر اين اصل استوار است که شيوه زندگي انسان شامل زندگي شغلي، زندگي اجتماعي وزندگی خانوادگي بايد پيوسته و مداوم بهبود يابد.

انتظارات روزافزون مشتريان و رقابتي شدن کسب‌وکار موجب شده است تا سازمان‌ها در زمينه مسائلی چون افزايش تنوع محصول، هزينه كمتر، كيفيت بهتر و پاسخ‌گویی سریع‌تر، همواره درصدد بهبود فرايندها و فعالیت‌های خود باشند.

بدين ترتيب براي ارتقاي عملكرد سازمان، بهبود مستمر فرايندها به‌عنوان يك هدف استراتژيك مطرح‌شده است، بهبود مستمر به‌منظور تلاش مداوم در جهت انطباق با استانداردها و سپس ارتقاي سطح آن‌ها به كار گرفته می‌شود.

 کایزن یا (بهبود مستمر) چیست؟

کایزن یک شیوه مدیریتي ژاپني است که بر اساس دیدگاه‌های دکتر دبلیو. ای. دمینگ و دکتر جي. ام.جوران اساتید رشتة مدیریت در آمریکا شکل‌گرفته است و بعدها توسط ژاپنی‌ها کلید قدرت رقابت آن‌ها گردید.

کایزن در ژاپن طي جنگ جهاني دوم به وجود آمده است که تعریف آن تغییر به سمت بهتر شدن یا بهبود مستمر و تدریجی است. درواقع کایزن بر این فلسفه استوار است که برای ایجاد بهبود در سازمان‌ها لازم نیست به دنبال تغییرات انفجاری یا ناگهانی باشیم، بلکه هر نوع بهبود یا اصلاح به‌شرط آنکه پیوسته و مداوم باشد، ارتقای بهره‌وری را در سازمان‌ها به ارمغان خواهد آورد.

 

KAI+ ZEN= KAIZEN

ZEN به معنای بهبود و KAI به معنای تغییر است

 

معني اصلي واژه کایزن ساده و گویاست: کایزن یعني بهبود مستمر، بهبود مستمری که تمامي افراد یعني مدیران کارکنان و کارگران را دربرمی گیرد از مدیریت بالاگرفته تا پایین‌ترین قسمت‌ها. فلسفه کایزن براین اصل استوار است که شیوه زندگي انسان شامل زندگي شغلي، زندگي اجتماعي وزندگی خانوادگي باید پیوسته و مداوم بهبود یابد.

فرهنگ کایزن و تعامل آن در بین لایه‌ها و سازمان‌های مختلف اجتماعي در ژاپن باعث شده است تا کارگر از مدیر بیاموزد و مدیر از ایده‌های کارگر بهره‌مند گردد و هرکسی که با ارائه پیشنهاد‌های مداوم در بهبود و توسعه سهمي داشته باشد، مورد تشویق قرار می‌گیرد.

هدف از تغییر بهبود مستمر بهره‌وری سازمان:

 

1- ارتقای کارایی:

کارها را درست انجام دادن

 

2-ارتقای اثربخشی:

کارهای درست را انجام دادن

 

3-بهبود بهره‌وری:

کارهای درست را درست انجام دادن

 

کارایی + اثربخشی = بهره‌وری

 

پیام استراتژی کایزن

 

در این جمله خلاصه می‌شود که حتي یک روز را نباید بدون ایجاد نوعي بهبود دریکی از بخش‌های سازمان یا شرکت سپری نمود. ارائه پیشنهاد‌های الزاماً ماهي یا سالي یک‌بار نیست بلکه مستمر است.

برای مثال شرکت تویوتا که یکي از شرکت‌های بنام در بکار گیری کایزن است در سال 1999،7000 کارمند این شرکت 75000 پیشنهاد ارائه دادند که ٪99 آن‌ها اجرایي شد. این بهبودهای مستمر ولي جزئي، سرجمع نقش زیادی در بالا بردن بهره‌وری، بهبود کیفیت، ایمني بیشتر و جلب رضایت مشتری دارد.

 

در نگاه کایزني برای تحقق بهبود تدریجي و مستمر در سازمان‌ها باید سه اقدام اساسي زیر صورت بگیرد:

 

1-کلیه فعالیت‌هایی که هزینه زا هستند ولي ارزشي تولید نمی‌کنند باید حذف شوند. (Muda)

2-فعالیت‌هایی که به شکلي در جای دیگری به‌صورت موازی انجام می‌شوند با یکدیگر تلفیق شوند. (Muri)

3-آن دسته از فعالیت‌هایی که برای تکمیل و بهبود سطح کیفي خدمات لازم‌اند به فعالیت‌های سازمان افزوده شوند. (Mura)

 

 

 مقایسه کایزن و نوآوری

ویژگی کایزن نوآوری و جهش
تأثیر درازمدت و بدون هیجان کوتاه‌مدت و هیجان‌انگیز
گام کوتاه بلند
چارچوب زماني پیوسته و صعودی

 

متناوب و ادواری
تغییرات تدریجي و مداوم ناگهاني و انفجاری
روش دستیابي تلاش گروهي ایده‌ها و تلاش‌های شخصي
سطح درگیری همگاني افراد منتخب و معدود
حالت نگهداری و بهبود تخریب و ساخت
دانش و مهارت دانش و مهارت معمول گشایش تکنولوژیک و خاص
الزامات انجام کار سرمایه‌گذاری اندك سرمایه‌گذاری کلان
هدف‌گیری مردم تکنولوژی
ارزیابي فرآیندها و تلاش‌ها نتایج برای کسب منافع

 

 

اصول بیست‌گانه کایزن: (که در این شماره از نشریه به 10 مورد از ٱن اشاره می‌کنیم)

  • نگویید چرا این کار انجام نمی‌شود. فکر کنید چگونه می‌توانید آن را انجام دهید.
  • در مورد مشکل به وجود آمده نگرانی به خود راه ندهید. همین‌الان برای رفع آن اقدام نمایید.
  • از وضعیت موجود راضی نباشید. باور داشته باشید که همیشه راه بهتری هم وجود دارد.
  • اگر مرتکب اشتباه شدید بلافاصله درصدد رفع اشتباه برآیید.
  • برای تحقق هدف به دنبال کمال مطلوب نگردید. اگر 60٪ از تحقق هدف اطمینان دارید دست بکار شوید.
  • برای پی بردن به ریشه مشکلات 5 بار بپرسید چرا؟
  • گمبا محل واقعي رویداد خطاست. سعي نکنید از دفتر کار خود مشکلات محیط را حل کنید.
  • همیشه برای حل مشکل از داده و اطلاعات کمي و به‌روز استفاده کنید.
  • برای حل مشکل بلافاصله به دنبال هزینه کردن نباشید، بلکه از خرد خود استفاده کنید. اگر عقلتان به‌جایی نمی‌رسد، آن را در همکارانتان بجویید و از خرد جمعی استفاده کنید.
  • هیچ‌وقت جزئیات و نکات ریز مسئله را فراموش نکنید. ریشه بسیاری از مشکلات بزرگ همین نکات ریز است.

تاریخچه حرکت کایزن در ایران:

اولین بار در سال 1379 با هماهنگي سازمان ملي بهره‌وری ایران و سازمان بهره‌وری آسیا، دوره‌ای با عنوان کارگاه آموزشي کایزن عملي به مدت پنج روز برای جمعي از واحدهای صنعتي استان یزد برگزار شد. آن روز کسي تصور نمی‌کرد که این کارگاه سرآغازی برای معرفي الگویي برای بهبود بهره‌وری در کشور خواهد بود. مدرس و مشاور این کارگاه شوئیچي یوشیدا مشاور کایزن و معاون اسبق شرکت نیسان موتورز بود. این کارگاه پنج‌روزه که در آن بخشي از فرایندهای کاری واحدهای صنعتي شرکت‌کننده، به‌عنوان نمونه انتخاب و موردبررسی واقع شد و در تغییر نگرش کارکنان نسبت به مسائل محیطي بسیار مؤثر بود؛ به‌گونه‌ای که سازمان ملي بهره‌وری ایران بلافاصله اجرای پروژه‌های بعدی در سایر استان‌های کشور را در دستور کار خود قرارداد.

در سال 1381 سازمان ملي بهره‌وری ایران حرکت بهبود کایزني را با اجرای طرح چرخه مدیریت بهره‌وری در پنج دستگاه دولتي استان کرمان آغاز و برای نخستین بار در کشور، کایزن را به حوزه خدمات و به‌ویژه سازمان‌های دولتي کشاند.

اکنون، حرکت بهبود مستمر (کایزن) در بخش‌های مختلف صنعتي و خدماتي کشور آغازشده و در حال پیشرفت تا به جایگاه واقعي خود، در بهبود بهره‌وری و توسعه کشور دست یابد.

ادامه دارد…

نویسنده: یاسمن خوئی / پژوهشگر حوزه مدیریت

نقش دیپلماسی علم و فناوری در حل برخی از چالش‌های شرکت‌های دانش‌بنیان (بخش اول)

نقش دیپلماسی علم و فناوری در حل برخی از چالش‌های شرکت‌های دانش‌بنیان (بخش اول)

 

 

نیاز به دیپلماسی به‌عنوان «نظامی اطلاعاتی» امری اجتناب‌ناپذیر است که به‌صورت تخصصی در حل چالش‌های شرکت‌های دانش‌بنیان و حرکت کشور به سمت اقتصاد مقاومتی، به دیپلماسی علم و فناوری تغییر مفهوم می‌دهد.

 

مقدمه

با گسترش پدیده جهانی‌شدن و روشن شدن تدریجی سهم دوجانبه علم و فناوری و سیاست خارجی در ارتقاء و توسعه یکدیگر، گرایش فزاینده‌ای برای همگرایی فضای علم و فناوری باسیاست خارجه به وجود آمد.

همان‌طور که می‌دانیم سیاست خارجی، خود به‌طور فزاینده‌ای با چالش‌هایی با مؤلفه‌های علمی مواجه است. به‌عنوان نمونه می‌توان معاهدات کاهش تغییرات آب و هوایی و مبارزه با بیماری‌های عفونی که نیاز به همکاری بین جوامع علمی و سیاست خارجی را دارد نام برد. در این زمینه نیز جوامع علمی به‌صورت رو به رشدی در علایق و شیوه‌های پژوهشی خود، بین‌المللی شده و به ماهیت جهانی تولید علم و اهمیت تبادل با خبرگان سایر کشورها واقف گشته‌اند.

با مقدمه‌ای که بیان شد نیاز به دیپلماسی به‌عنوان «نظامی اطلاعاتی» امری اجتناب‌ناپذیر است که به‌صورت تخصصی در حل چالش‌های شرکت‌های دانش‌بنیان و حرکت کشور به سمت اقتصاد مقاومتی، به دیپلماسی علم و فناوری تغییر مفهوم می‌دهد.

 

منظور از دیپلماسی چیست؟

همان‌طور که از مطالعات بین‌المللی برمی‌آید، تحلیل اقدامات یک دولت در قبال محیط خارجی و شرایط داخلی مؤثر در تعیین اقدامات مزبور را سیاست خارجی می‌نامند. سیاست خارجی به معنی دنبال کردن هدف‌های کشور در محیط بین‌المللی و در رابطه با جامعه‌ها، دولت‌ها و کشورهای دیگر است. سیاست خارجی، راهنمای موضع‌گیری در جهان است و مجموعه‌ای از اهداف بین‌المللی و راه‌های رسیدن به آن‌ها را شامل می‌شود. سیاست‌های خارجی کشورهای مختلف، باهم متفاوت بوده و سیاست خارجی یک کشور نیز در طی زمان، تغییر می‌کند.

ازاین‌رو درحالی‌که سیاست خارجی دربرگیرنده اهداف است، دیپلماسی نیز ابزار و سازوکاری برای دستیابی به آن اهداف محسوب می‌شود. بدین ترتیب اقتصاد، تبلیغات، نیروی نظامی، فرهنگ و ایدئولوژی نیز از دیگر ابزارهای سیاست خارجی به شمار می‌آیند. به‌بیان‌دیگر دیپلماسی ازجمله ابزارهای اجرای سیاست خارجی به‌حساب می‌آید.

دیپلماسی از مفاهیمی است که تعاریف متعددی برای آن ارائه‌شده است اما عمدتاً به هدایت روابط بین‌المللی، از طریق دیدار و گفت‌وگوهای دیپلمات‌های رسمی اشاره دارد.

دیپلماسی در معنای سنتی آن اساساً شامل تعاملاتی است که بین حکومت‌ها و دولت‌ها جریان می‌یابد. مجریان دیپلماسی سنتی از طریق رابطه با نمایندگان رسمی دولت‌های خارجی می‌کوشند تا منافع ملی کشور خود را که در چارچوب اهداف راهبردی دولت متبوعشان که در امور بین‌المللی صورت‌بندی شده است، تأمین نمایند.

هانس جی. مورگنتا نظریه‌پرداز آمریکایی آلمانی‌تبار و استاد روابط بین‌الملل و علوم سیاسی که وی را پدر علم سیاست خارجی در نیمه دوم قرن بیستم خوانده‌اند، دیپلماسی را «هنر مرتبط ساختن عناصر قدرت ملی به مؤثرترین شکل با آن گروه از ویژگی‌های شرایط بین‌المللی می‌داند که مستقیماً به منافع ملی مربوط می‌شوند.» از دیدگاه وی دیپلماسی که تدوین و اجرای سیاست خارجی کشور را در همه سطوح بر عهده دارد، مغز متفکر قدرت ملی است. وی حتی کیفیت دیپلماسی را مهم‌ترین عامل قدرت ملی می‌داند که همه عوامل تعیین‌کننده قدرت ملی نظیر موقعیت جغرافیایی، خودکفایی در منابع و مواد خام، تولید صنعتی، آمادگی نظامی و جمعیت را به‌صورت مجموعه‌ای منسجم ترکیب می‌کند و به آن جهت و وزن می‌دهد. مورگنتا معتقد است که دیپلماسی چهار وظیفه اصلی را بر عهده دارد:

  1. تعیین اهداف یک کشور با توجه به قدرتی که به‌طور بالفعل و بالقوه در اختیار دارد.
  2. برآورده نمودن اهداف سایر دولت‌ها و قدرت بالفعل و بالقوه آن‌ها.
  3. تعیین میزان سازگاری این اهداف مختلف.
  4. به‌کارگیری ابزار مناسب برای دستیابی به اهداف خود.

با در نظر گرفتن رویکردی از منظر ارتباطات بین‌الملل نیز، می‌توان گفت که دیپلماسی عبارت است از «فن مدیریت تعامل با جهان خارج توسط دولت‌ها».

با توجه به تعاریف دیپلماسی، سه نکته دیگری نیز در این حوزه قابل‌توجه‌اند که عبارت‌اند از:

  1. دیپلماسی در امور مربوط به سیاست خارجی دولت است نه امور داخلی آن.
  2. دیپلماسی از طریق گفتگو و مذاکره یعنی از طریق مسالمت‌آمیز چهره می‌نماید و زور در آنجایی ندارد.
  3. دیپلماسی روشی است برای حصول نتیجه و هدف موردنظر.

گولیون دیپلماسی عمومی را علت و معلول نگاه‌ها و دیدگاه‌های عمومی که طراحی و اجرای سیاست خارجی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند معرفی می‌کند. ازاین‌رو همان‌طور که از مطالعات به دست می‌آید دیپلماسی عمومی فراتر از دیپلماسی سنتی و رسمی عمل می‌کند و مقایسه مؤلفه‌های اساسی این دو دیپلماسی بیانگر سه محور اساسی زیر است:

  1. دیپلماسی عمومی آشکار و علنی است درحالی‌که دیپلماسی رسمی و سنتی، پنهان و غیرعلنی است.
  2. مخاطبان دیپلماسی عمومی گروه‌های هدف خاص و یا عموم مردم جامعه در دل یک ملت دیگرند، در حل که دیپلماسی سنتی با رفتار و سیاست‌های دولت‌ها سروکار دارد.
  3. موضوعات دیپلماسی عمومی به رفتار و تمایلات عموم مردم در دیگر کشورها مربوط می‌شود، درحالی‌که دیپلماسی سنتی با رفتار و سیاست‌های دولت‌ها سروکار دارد.

بنابراین می‌توان گفت که دیپلماسی عمومی یک راهبرد ارتباطی ویژه و هدفمند است که روی نتایج کوتاه‌مدت و بلندمدت متمرکز است و درصدد ساخت یک تصویر مثبت از یک کشور نزد افکار عمومی خارجی است.

بنا به تعریف یادشده می‌توان منبع اساسی و مبنای دیپلماسی عمومی را آن چیزی دانست که جوزف نای با «مفهوم قدرت نرم»(soft power) ارائه می‌دهد. قدرت نرم ازنظر نای «شیوه‌ای جدید از اعمال قدرت در مقایسه با شیوه‌های سنتی است که موجب می‌شود یک کشور کاری کند تا کشورهای دیگر، همان چیزی را بخواهند که او می‌خواهد». وی این شیوه را «قدرت متقاعدکننده» نیز می‌خواند. با مطالعات انجام‌گرفته مشاهده می‌شود که همپوشانی منابع قدرت نرم و منابع دیپلماسی عمومی تا آنجاست که دیپلماسی عمومی درواقع برنامه‌ریزی راهبردی برای کاربرد قدرت نرم در راستای تأمین اهداف سیاست خارجی است. البته کوهن و نای در تعریف جایگاه این قدرت اساساً منابع قدرت را محدود به «دانش» می‌دانند.

تعریف دیپلماسی علم و فناوری:

دیپلماسی علمی مفهومی است که از بعد از جنگ جهانی دوم به‌طورجدی موردتوجه و استفاده قرار گرفت. در این دوره، دیپلماسی علمی بیشتر ناظر به همکاری‌های علمی بین آمریکا و شوروی سابق بود که در حوزه‌های مختلف بهداشت، هسته‌ای، هوا و فضا و خلاصه زمینه‌های علمی-فناوری انجام می‌گرفت. در شرایطی که تعاملات سیاسی بین کشورهای مختلف به بن‌بست رسیده بود، تعاملات و همکاری‌های حوزه‌های علم و فناوری می‌توانست یک ارتباط حداقلی بین این کشور‌ها برقرار کند. درواقع تحلیلگر‌ها به این نقطه رسیده بودند که علم و فناوری این ظرفیت و پتانسیل را دارد که بین بازیگران مختلف عرصه بین‌الملل، تعاملاتی پایدار برقرار کند.

در حقیقت اگر بخواهیم یک تعریف عملیاتی از دیپلماسی علمی ارائه دهیم، این می‌شود که شما از ابزار علم و فناوری برای پیشبرد سیاست خارجی استفاده کنید و از ظرفیت‌های دیپلماتیک برای نیاز‌ها و اهداف حوزه علم و فناوری بهره بگیرید. ارتباط بین علم و فناوری باسیاست خارجی، ارتباطی دوطرفه است که ازیک‌طرف علم و فناوری به دیپلماسی خدمت می‌کند و از طرفی دیگر دیپلماسی به علم و فناوری. هرقدر به جلو می‌رویم، می‌بینیم علم و فناوری در عرصه تحولات بین‌الملل دارد نقش جدی‌تری پیدا می‌کند. برای مثال از زمان جنگ جهانی دوم که بحث نظامی و اتمی مطرح شد و این مباحث اغلب دارای فناوری‌های پیچیده‌ای در حوزه‌های هوایی، هوافضا و… بودند و اندکی که به جلو‌تر می‌آییم، بیوتکنولوژی و ازاین‌دست مسائل مطرح شدند. در سال‌های اخیر نیز بحث فضای سایبر و مجازی مطرح و باعث بروز بسیاری از مسائل و دغدغه‌ها شده است. در حوزه اقتصاد نیز شاهد تأثیرگذاری فزاینده علم و فناوری هستیم. مطرح‌شدن مسئله اقتصاد دانش‌بنیان شاهدی است بر اثبات این ادعا. مجموعه این‌ها بازیگران عرصه بین‌الملل که‌‌ همان دولت‌ها باشند را دارد به سمت اینکه به علم و فناوری توجه بیشتر داشته باشند، سوق می‌دهد.

دیپلماسی علم فرآیندی است که در آن کشورها پیشرفت‌ها و علایقشان را که در زمینه‌های علمی بین‌المللی با استفاده از روش‌های علمی کسب کرده‌اند، نشان می‌دهند.

نینا فدوروف نیز دیپلماسی علم را این‌گونه تعریف می‌کند: دیپلماسی علم استفاده از همکاری‌های علمی میان کشورها برای مواجهه با مشکلات مشترکی است که بشریت در قرن 21 با آن مواجه بوده و ایجاد همکاری‌های سازنده بین‌المللی می‌باشد. (ادامه دارد…)

تصویر شماره1

 

نویسنده : بنفشه دین‌محمدی پژوهشگر حوزه مدیریت تکنولوژی

 

ضرورت استفاده از تجربیات الگوهای موفق کسب‌وکار و جایگزینی همکاری به‌جای رقابت تئوری اثر سازی ساراسواسی

ضرورت استفاده از تجربیات الگوهای موفق کسب‌وکار و جایگزینی همکاری به‌جای رقابت تئوری اثر سازی ساراسواسی

 

 

سرعت تغییرات و رشد علم و تکنولوژی به‌گونه‌ای است که گاه شرکت‌ها برای پایداری و پویایی خود حتی با رقبای سرسخت خود به همکاری و تعامل می‌پردازند به‌عنوان‌مثال یک شرکت تولید موبایل باتری گوشی رقیب خود را تولید می‌کند و یا نرم‌افزار لازم را ارائه می‌دهد. خانم ساراسواسی در تئوری اثر سازی خود در شرایط عدم اطمینان همکاری را جایگزین رقابت می‌نماید. تغییرات به‌قدری سریع شکل می‌گیرد که شرایط برای بقاء شرکت‌های بزرگ و توانمند نیز از ریسک به عدم اطمینان تبدیل می‌شود و تنها چاره‌ی کار را همکاری و حتی جوین وینچر با رقبا می‌نماید. حال می‌توان به‌ضرورت تعامل و همکاری شرکت‌های ایرانی چه دولتی و چه شبه‌دولتی پی برد. بی‌تردید شرایط برای شرکت‌های داخلی با توجه به وجود تحریم‌ها، شرایط منطقه و رتبه فضای کسب‌وکار به وضعیت عدم اطمینان نزدیک‌تر است و این تعاملات و همکاری‌ها بایستی بیشتر و بیشتر گردد. الگوهای موفق در خصوص توسعه کارآفرینانه بایستی سریعاً موردتوجه قرار گیرد و با یک رویکرد مناسب، مدل‌های مربوطه توسط سازمان‌های متولی ازجمله وزارت صنعت و معدن و تجارت جهت استفاده شرکت‌های نیازمند تدوین و ارائه گردد. بی‌تردید در صنایع مختلف و در بخش‌های گوناگون برخی از شرکت‌ها با نگرش کارآفرینانه، تجارب و موفقیت‌های مناسبی را داشتند که سایر شرکت‌ها می‌توانند با کمترین درجه از آزمایش و خطا و پرداخت هزینه گزاف تجربه مستقیم، از آن‌ها استفاده نمایند در این حالت کاهش بهای تمام‌شده و افزایش سرعت تطابق با شرایط اتفاق می‌افتد و موجبات ارتقاء همه‌جانبه و متوازن بسیاری از شرکت‌ها فراهم می‌گردد.

به‌عنوان‌مثال در زمینه‌ی اصلاح ساختار مالی، توسعه محصول یا خدمات، تأمین مالی، انتشار اوراق مرابحه و صکوک، بازاریابی، جذب مشارکت خارجی بسیاری از تجارب موفق توسط برخی از شرکت‌ها ایجادشده است این در حالی است که بسیاری از شرکت‌های دیگر نیز در همین حوزه‌ها دچار مشکلات عمده‌ای می‌باشند. در چنین شرایطی ورود وزارت صنعت، معدن و تجارت و ایجاد مکانیزم مناسب در جهت انتقال تجارب این الگوهای موفق در قالب مدل‌های متنوع و کارآمد، نقش اساسی در رشد و ارتقاء شرکت‌های مختلف خواهد داشت.

** شکل شماره 1

اهمیت تعاملات و همکاری‌های صنعتی پویا و به‌موقع زمانی مشخص می‌گردد که مشاهده می‌کنیم گاه کسب یک تجربه موفق سال‌ها زمان و میلیاردها هزینه ایجاد می‌کند و گاه پس از به نتیجه رسیدن روش‌ها و رویکردها با هزینه‌های کلان، به جهت زمان‌بر بودن فعالیت‌ها، تغییر پارادایم یا ذائقه صورت می‌گیرد و تمام تلاش‌ها را هدر می‌دهد.

کمک به ارتقاء متوازن صنعتی و هم‌افزایی نرم‌افزاری بین شرکت‌ها با مدیریت وزارت صنعت می‌تواند تحقق سیاست‌های اقتصاد مقاومتی و اهداف چشم‌انداز بیست‌ساله را به‌خوبی به سرانجام مقصود برساند.

 

واقعیت این است که همکاری و تعاملات بین شرکت‌ها و صنایع مختلف به‌سختی و کندی صورت می‌گیرد و مدیران شرکت‌های موفق در زمینه‌های مختلف به‌ویژه شرکت‌های دولتی، شبه‌دولتی و سهامی به جهت افزایش انتظارات سایر شرکت‌ها و تهدید شدن مدیریت مدیران ناکارآمد مورد تخریب و هجمه قرار می‌گیرند. میران ناکارآمد بجای تعامل و استفاده از الگوهای موفق کسب‌وکار، به شیوه‌های رقابت ناسالم روی می‌آورند اغلب این مدیران موفق از سوی سایر شرکت‌ها به‌قدری در انزوا و فشار قرار می‌گیرند که الگوبرداری از موفقیت‌ها به دلیل ترس سایر مدیران نیز صورت نمی‌پذیرد. مدیران سنتی اغلب بر اساس رابطه پست می‌گیرند و به چیزی جز حفظ وضعیت موجود تن نمی‌دهند، تغییر در ساختار سازمان و رویکردها را به جهت نداشتن دانش و توانمندی کافی مترادف با از دست دادن پست مدیریتی می‌داند و در این راستا مدیرانی را که باعث تغییر رویکرد، افزایش انتظارات می‌شوند را با تمام وجود تخریب می‌نمایند. شاید همان هزینه و وقت اگر در جهت استفاده از الگوی موفق صرف گردد باعث رشد توسعه شرکت و ماندگاری مدیر مربوطه گردد اما مدیران نالایق به‌جز این چیز دیگری به یاد ندارند.

ادامه مطالب…

این فرهنگ غلط در مدیریت کشور متأسفانه در برخی موارد مؤثر واقع می‌گردد و مدیرانی که تمام فکر و ذکر خود را در خط تولید و توسعه محصول و اصلاح ساختارها می‌نمایند را تحت‌فشار قرار داده و با ایجاد بی‌ثباتی بزرگ‌ترین ضربه‌ها را به صنعت و منافع ملی می‌زنند. گاه این رویدادها به‌گونه‌ای دیگر نمود می‌یابد و شرکت‌هایی با اوضاع نامناسب با ورود مدیران شایسته و با نگرش کارآفرینانه، جان می‌گیرند و پله‌های ترقی طی می‌نمایند اما این اتفاق باعث افزایش متقاضیان کسب کرسی مدیریت این شرکت‌ها می‌گردد و در این رقابت، تخریب و تهدید به مهم‌ترین ابزار تبدیل می‌گردد.

 

امید است با ارتقاء فرهنگ مدیریت در کشور و با تدابیر دولت دکتر روحانی و تلاش‌های وزیر توانمند و تحول‌آفرین، همکاری و تعاملات در حوزه مدیریت صنایع کشور افزایش یابد و رشد توسعه صنایع کشور با سرعت مناسبی تحقق یابد. مروری بر تجارب و برنامه‌های دکتر شریعتمداری می‌تواند نویدبخش روزهای خوب برای صنعت کشور باشد.

 

نویسنده : دکتر حسین محمودی اصل کارشناس ارشد اقتصاد و کارآفرینی و مدرس دانشگاه

آیا برند سازی برای یک استارت‌آپ‌ها اهمیت دارد؟

آیا برند سازی برای یک استارت‌آپ‌ها اهمیت دارد؟

از دیدگاه ما نام تجاری برند (Brand) تجسم روح یک سازمان است. کارآفرینان از نام تجاری فراری هستند، چراکه تصور می‌کنند نام تجاری همان ترفندهای فروش، لوگو، تبلیغات گران‌قیمت است. البته کارآفرینان از کارکردهای نام تجاری اطلاع دارند. برند سازی برای کسب‌وکارهای نوپا و­ کوچک آخرین دغد­غه و اولویت است. این حقیقت است ولی باید صاحبان ایده بدانند که ایجاد نام تجاری مهم­ترین و حیاتی­ترین نقش را در موفقیت کسب­و­کارهای نوپا ایفا می­نماید. بسیاری از صاحبان ایده ایجاد نام تجاری را جدی می­گیرند.

اصولاً می­گویند استراتژی نام تجاری همان استراتژی کسب­و­کار است، البته این جمله میزان اهمیت ایجاد برند از طریق یک استراتژی قوی را منتقل می­نماید. استارت­آپ­ها بدون ایجاد یک زیرساخت برای برندی قوی نمی­توانند به موفقیت دست یابند و به‌عنوان بازیگری تأثیرگذار در بازار صنعت خود نقش ایفا کنند.

تمام شرکت­های بزرگ، روزی یک کسب­و­کار کوچک بودند که به‌صورت شخصی یا گروه­های کوچک ایجادشده‌اند. اگر همه این شرکت­ها از یک نقطه شروع کردند، چرا بعضی از آن‌ها به شرکت­های بین­المللی با سرمایه میلیارد دلاری تبدیل شدند و برخی در ابتدای راه خود مانده­اند و رشد نکردند؟

یک کسب­ و­کار با برترین محصولات و خدمات در بازار اگر نتواند کیفیت برتر خود را به مشتریان منتقل نماید، نمی­تواند پتانسیل کامل خود را به دست آورد و رشد کند. بنابراین ایجاد ارتباط با ذینفعان داخلی و خارجی از طریق ویژگی­های نام تجاری بسیار بااهمیت است. برند باید بتواند ویژگی­های متمایز محصول و خدمات، ارزش­ها، چشم­اندازها و ایده­های ناب خود را در ذهن مشتری تداعی نماید و ارتباط ایجاد نماید. کسب­و­کارهای نوپا باید ابتدا آگاهی از برند خود را ارتقاء دهند و دوم اینکه بتوانند با مجموعه­ای متمایز و قوی از پیشنهاد‌ها، مصرف­کنندگان را متقاعد سازند که از خدمات آن‌ها استفاده نمایند.

بنابراین استارت­آپ­ها باید بدانند که چگونه می­توانند ارزش­ها و منافع خود را در قالب استراتژی برند به مخاطبین هدف پیشنهاد دهند. استارت­آپ­ها برای ایجاد ارتباط با مخاطبین دارای محدودیت هستند. این محدودیت سبب می­شود که به دنبال راهی خلاقانه برای ارتباط با مشتریان باشند. لذا این خلاقیت سبب شکل­گیری یک استراتژی برند قوی و متمایز می­شود.

استراتژی برند جهت و اهداف بلندمدت نام تجاری را برای صاحبان کسب­و­کار و ذینفعان آن مشخص می­نماید تا مزیت رقابتی پایداری ایجاد نماید. ایجاد استراتژی برند بعد از مشخص شدن استراتژی کسب­و­کار صورت می­گیرد چراکه این امر پایداری استراتژی برند را تضمین می­نماید. استراتژی برند بر اساس ارزش­ها و تداعی­کنندگان برند ایجاد می­شود. تعیین و تعریف مأموریت برند، معماری برند، جایگاه­یابی برند، طراحی ارزش­های پیشنهادی برند و شخصیت برند مراحل ایجاد استراتژی برند می­باشند. استراتژی برند باید جامع­نگر باشد و کارکنان را به‌عنوان سفیران برند در نظر بگیرد.

در پایان باید گفت نام­های تجاری قوی سبب ایجاد وفاداری در مشتریان می­شوند. فیلیپ کاتلر در کتاب بازاریابی خود می­گوید: “هنر بازاریابی، هنر ایجاد نام تجاری است. اگر شما نام تجاری قوی ندارید، تنها یک کالا هستید.” نام تجاری قوی سبب می­گردد کسب­و­کار نوپا شما بهتر دیده شود، در ذهن مشتریان جایگاه مناسبی داشته باشید، از رقبای خود متمایز شوید، با مشتریان تعامل پایدار داشته باشید که این عوامل سبب می­شوند کسب­و­کار نوپای شما فراتر از یک کالا باشد و برای مشتریان ارزش منحصربه‌فردی داشته باشد.

نباید راهی را پیش بگیرید که در ابتدا هزینه­های گزاف را برای برند سازی شما در پی داشته باشد. شما باید راهی ساده را بیابید که بتوانید در زمان و مکان صحیح پیام خودتان را به مشتریان هدف منتقل نمایید. باید امروز از شبکه­ها و رسانه­های اجتماعی به‌شدت قدردان باشیم، چراکه در ابتدای راه برای ارتباط با ذینفعان استارت­آپ، هزینه­ها را بشدت کاهش داده­اند.

اگر به فکر توسعه استراتژی برند خود هستید نکات زیر را در تدوین استراتژی برند خود رعایت نمایید.

برای جایگاه‌یابی اثربخش برند در ذهن مشتریان، کاری را که کسب‌وکار شما انجام می‌دهد به‌طور شفاف و مشخص توضیح دهید به‌گونه‌ای که ارزش پیشنهادی شما در مشتریان متمایز از دیگر رقبا  تشخیص داده شود. مشتریان خود را به‌خوبی بشناسید. برند شما باید نحوه کمک به مشتریان را به ساده‌ترین شکل ارائه دهد. مزایا و منافع خدمات و محصولات خود را با احساسات مشتریان هم‌راستا نمایید. شخصیت برند شما باید به‌گونه‌ای پرورش یابد که مشتریان با آن ارتباط احساسی برقرار نمایند.

در پایان باید گفت برند شما سرمایه ناملموس اما ارزشمند کسب‌و‌کار شماست.

 

نویسنده : علیرضا سرحدی / کارشناس ارشد مدیریت MBA

 

کارآفرینی از جنس هنر ، کاربرد بازاریابی در سازمان‌های هنری و آثار هنری

کارآفرینی از جنس هنر                            

 کاربرد بازاریابی در سازمان‌های هنری و آثار هنری

 

مقدمه:

امروزه فروش آثار هنری و مشهور شدن هنرمندان (Celebrities)  به عنوان یکی از مهمترین صنعت‌های سود‌آور در کشور‌ها شناخته می‌شود، بطوریکه در ایران بانک پاسارگاد فروش آثار هنری هنرمندان را به عنوان یکی از زمینه‌های سرمایه گذاری خود انتخاب نموده‌است. اما با کمی دقیق شدن در این صنعت در ایران متوجه می‌شویم که بازایابی و فروش آثار هنری دارای چالش‌های فراوانی است. امروزه هنرمندان زیادی به خلق آثار هنری می‌پردازند اما کارهای این افراد به فروش نمی‌رسد و تنها دلیل این امر است که این هنرمندان و آثارشان توسط جامعه هدفشان دیده نمی شوند، آگاهی در مورد آنها ایجاد نمی‌شود و علاقه ای در خصوص آن‌ها شکل نمی گیرد و نهایتاً فروش آثار هنری را هم نخواهند داشت. هنرمندان دانش و آگاهی لازم در خصوص نحوه مشخص نمودن بازار، جامعه هدف و معرفی اثربخش آثار هنری را ندارند، لذا هنر این افراد منجر به کسب درآمد نمی‌گردد. هنر بدون کسب درآمد یک سرگرمی لذت‌بخش است.

 

بازاریابی آثار هنری:

هنر به تولیدات دست بشرگفته‌ می‌شود که ارزش زیبایی شناختی داشته و لذت‌بخش باشد. در سده‌های اخیر هنر به سوی جنبش‌هایی مانند نهلیسم وپوچ‌گرایی می‌گراید، هرچند از نظر معنای کلاسیک، این آثار فاقد ارزش هنری هستند اما در دنیای مدرن این عناوین یک هنر شناخته می‌شوند.

هنرمند در تعریف کلاسیک، فردی خلاق و متفکر و خالق است که حتی در مقایسه با فلاسفه دارای مقام بالاتری است، چرا که علاوه بر کشف حقایق به خلق هم اقدام می‌نماید و در جایگاهی خداگانه قرار می‌گیرند که تفکرات خودشان را از طریق آثار هنری به مردم منتقل می‌کنند. در تعریف کلاسیک هنرمند باید دانش لازم و کافی را برای تولید اثر هنری داشته باشد اما در تعریف مدرن هر کسی می‌تواند هنرمند باشد و ایده خود را از طریق آثار هنری به نمایش گذارد.

در خصوص شناسایی آثار هنری دو دیدگاه وجود دارد. جامعه شناسان هنری براین ‌باورند که آثار هنری در دو دسته تولید می‌شوند. هنر برای هنر و هنر برای اجتماع.

هنر برای هنر، هنرمند برای ارضاء خودش و افرادی که درک درستی از مسائل هنری دارند اثر هنری را خلق می‌کند و در واقع از نگاه افراد متخصص هنری در این دیدگاه، دیده‌شدن و یا پنهان ماندن آثار هنری هیچ تأثیری بر کیفیت اثر هنری ندارد.

هنر برای اجتماع، در این دیدگاه بیان می‌شود که هنر باید برای جامعه تولید شود که در واقع این نگاه در دوران قدرت حکومت‌های سوسیالیستی بسیار نمودپیدا می‌کند و هنر به عنوان ابزار تبلیغاتی برای احزاب سیاسی مطرح می‌گردد که هنری را ارزشمندتر می‌دانند که مورد استقبال بیشتر مردم قرار گیرد.

در این میان شکاف‌هایی در خصوص معرفی و ایجاد ارتباط با جامعه از سوی هنرمندان بوجود آمده است که علم بازاریابی سعی دارد با مفاهیم و اصول خود راهکارهایی را ایجاد نماید تا آثار هنری با بیشترین اقبال عمومی روبرو گردد.

هر هنرمندی و سازمان هنری (سینما، گالری، فستیوال، مؤسسه هنری، موزه و …)  برای فروش آثار هنری خود می‌بایست از علم بازاریابی و برندینگ استفاده کند. این اشتباه بزرگی است که تصور کنیم اصول بازاریابی و برندسازی مختص شرکت های صنعتی و تجاری بزرگ است. هر هنرمندی دارای برند منحصربفرد خود است. هنرمندان می‌بایست برند شخصی خودشان را تقویت نمایند.

برند شخصی هنرمندان می‌بایست گویای هویت، شخصیت، جریان فکری و اعتقادات هنرمند به همراه معرفی مهارت‌های او باشد. این امر پرواضح است، زمانیکه مخاطبین یک برند را بخوبی بشناسند و با آن ارتباط برقرار نمایند در فرآیند تصمیم‌گیری خرید، تمایل بیشتری به دستیابی آن دارند.

بازاریابی هنر در سطح عمومی و اولیه، یک فرآیند سیستماتیک ایجاد آگاهی و علاقه در جامعه، نسبت به هنرمندان و اثار هنری بمنظور ایجاد تمایل در بین مردم برای تعامل با هنرمند، گالری و محصولات هنری می باشد.

بازاریابی هنر فقط محدود به آثار هنری نیست، بلکه هر هنرمندی می بایست خودش را بازاریابی کند تا بتواند به عنوان یک برند هنری و یا Celebrity در جامعه شناخته شود.  یکی از بزرگترین برنامه‌های دولت آمریکا برای هنر، ترویج مهارت‌های بازاریابی و کارآفرینی در بین هنرمندان به منظور ایجاد درآمد از هنر می‌باشد. بازاریابی فعالیتی آنی نمی‌باشد، بلکه فرآیندی بلند‌مدت است که به دنبال انتشار ارزش‌های هنرمندان و ارتباط با مخاطبین می‌باشد. تنوع و پیچیدگی زمینه‌های هنری سبب می‌شود تا رویکرد محصول محور در بازاریابی هنر بیشتر مورد استفاده قرار‌گیرد. هنرمندان با دسته‌بندی محصولات هنری، آسان‌تر قادر به شناسایی مخاطبین و برقراری ارتباط با آنها می‌باشند.

برنامه‌های بازاریابی برای هنر با طرح پرسش‌هایی کلیدی آغاز می‌گردد تا بتوان چشم اندازهای واقعی را متصور شد. چند نمونه از این سوالات در ادامه ذکر می‌گردد.

  • مشتری هنرمند و آثار هنری چه کسانی هستند؟
  • ارزش‌های مشتریان آثار هنری ما چیست؟
  • چگونه می‌توان بواسطه آثار هنری برای مشتری ارزش ایجاد نمود؟

برای پاسخ گویی به این سوالات نیاز است تا بدانیم که نگاه به آثار هنری با محصولات و کالاهای دیگر متفاوت است. هنر یک محصول لذت‌گرایانه است و در مقابل محصولات دیگر که مردم از آن‌ها استفاده می‌کنند مطلوبیت و سودمندی آن‌ها برای مشتری حائز اهمیت است.

دیدگاه لذت گرایانه براساس ویژگی‌هایی مانند لذت بردن، خوشایندی، تحقق لذت، تحریک عاطفی، تفریح، تحریک خیال و حس تجربه مصرف کننده را تعریف می‌گردد و هنر و محصولات هنری به منظور پاداش‌های درونی برای مصرف کننده تلقی می‌گردد. در خلق محصولات لذت‌گرایانه برخلاف محصولات سودمندگرایانه کمتر از منطق استفاده می‌گردد و الهام گرفته از اکتشاف در رفتار انسان‌ها و موضوعات اجتماعی می‌باشد. با توجه به این نکته باید در نظر داشت تا در تحقیقات بازاریابی هنر می‌بایست فاکتور تحریک احساسات و عوامل مؤثر بر تحریک احساسات عاطفی و درونی مشتری را شناسایی نماییم.

در دنیای امروزی که بسیار شرایط کسب و کار پویا و متغیر است هنرمندان و سازمان‌های هنری می‌بایست دارای تفکری استراتژیک باشند تا بتوانند ریسک‌های کسب وکار مرتبط با خود را کاهش دهند، برنامه‌ریزی استراتژیک بازاریابی در سودآوری و اثربخشی سازمان‌ها و حتی هنرمندان بسیار مؤثر خواهد بود.

یک برنامه بازاریابی به زبان ساده شامل موارد زیر می‌باشد:

  • تعیین چشم‌انداز و اهداف هنری و رسالت هنری
  • شناخت نیازهای مخاطبین
  • تعیین و خلق راه‌های پاسخ گویی به نیازها
  • تعیین رویکرد جایگاه‌یابی در ذهن مشتری و ارائه پیشنهادات
  • برنامه‌ریزی رویکردهای نحوه ارتباط با مخاطبین هدف
  • تدوین برنامه عملیاتی و تعیین استراتژی‌ها
  • ارزیابی بازخورد از فعالیت‌های بازاریابی و سنجش اثربخشی برنامه بازاریابی

پس هنرمندان و سازمان‌های هنری بمنظور دستیابی به مشتریان بالقوه و افزایش درآمد خود نیازمند برنامه ریزی بازاریابی آثار خود می‌باشند. بازاریابی به سازمان‌های هنری جهت توسعه چشم اندازهای سازمانی و شناخت فرصت‌های بازار کمک می‌کند. بازاریابی مجموعه‌ای از مفاهیم، ابزارها و تکنیک‌ها می‌باشد که برای سازمان‌ها و هنرمندان کارکردهای زیر را به همراه خواهد‌داشت:

  • توسعه محصول و مفهوم محصول
  • شناسایی و شناخت جامعه هدف
  • ترویج محصولات و ارائه پیشنهادات به مخاطبین
  • تعیین استراتژی‌های قیمت گذاری
  • تصمیم‌گیری در خصوص اینکه کی و کجا، پیشنهادات به مشتریان ارائه گردد.
  • تنظیم سطح خدمات متناسب با مخاطبین
  • فراهم‌آوری ورودی‌ها برای بهبود و بهینه‌سازی اهداف سازمانی
  • تصمیم‌گیری در خصوص هویت و شخصیت نام تجاری سازمان

مجموعه‌داران آثار هنری تمایل به خرید آثار هنری از گالری‌ها را دارند. زمانی‌که از آن‌ها سوال می‌شود چرا این تمایل در شما وجود دارد، اکثر آن‌ها پاسخ می‌دهند که گالری‌ها با دید کسب و کار حرفه‌ای که دارند راحت‌تر از هنرمندان شخصی به معامله می‌پردازند، در اینجا باید بیان نماییم که هنرمندان با بکارگیری اصول بازاریابی هنر می‌توانند نقش واسطه‌گری گالری‌ها را در زنجیره فروش آثار هنری کاهش دهند و سودآوری بیشتری را برای خود فراهم آورند. این نکته اهمیت و کارکرد بازاریابی هنر را برای هنرمندان بیان می‌نماید.

پس از تمامی مراحل فرآیند بازاریابی، یک گام بسیار مهم برای سازمان‌های هنری باقی می‌ماند و آن برقراری ارتباط مستمر با مشتری در قالب برنامه‌های “وفادارسازی مشتریان” می‌باشد. تحقیقات نشان می‌دهند که هزینه‌های وفادارسازی مشتریان به مراتب کمتر از هزینه‌های بازاریابی جهت شناسایی مشتریان جدید می‌باشد. با وفادارسازی مشتریان می‌توانید میزان تقاضاهای مشتریان و سود‌آوری سازمان را دقیق‌تر پیش‌بینی نمایید. بسیاری از سازمان‌های هنری در‌صدد توسعه برنامه‌های وفادارسازی مشتریان خود هستند. این برنامه‌ها به دنبال ایجاد رابطه احساسی و ارزش آفرین برای مشتریان می‌باشد.

در صنعت هنر از رایج‌ترین برنامه‌های وفادارسازی می‌توان به موارد زیر اشاره نمود که در قالب “اشتراک مشتریان” و یا “اشگاه مشتریان” مطرح می‌گردد.

  • اولویت‌دهی رزرو برنامه‌های محبوب برای این مشتریان
  • امکان انتخاب صندلی به ترجیح مشتری
  • اجرای ویژه برنامه‌ها که در دسترس عموم نمی‌باشد.
  • ارائه پیشنهاد‌های تخفیفی رزروهای چندگانه
  • امکان ملاقات‌ با هنرمندان بصورت مستقیم و ویژه
  • مکان‌های ویژه پذیرایی و ملاقات با یکدیگر

برنامه‌های وفادارسازی مشتریان تماماً به سود مشتریان نمی‌باشد بلکه مزایا و منافعی را برای سازمان در پی خواهد‌داشت که در ادامه به مواردی از آن‌ها اشاره می‌گردد:

  • امکان برآورد دقیق مشتریان
  • آگاهی کامل از میزان انتظارات مشتریان
  • شناخت کامل نیازهای مشتریان
  • افزایش سطوح تماس با مشتریان
  • داشتن مشتریان وفادار و ماندگار در یک بازار رقابتی
  • ایجاد فرصت توسعه محصولات با موفقیت بیشتر
نتیجه‌گیری:

در جامعه مدرن، هنر برای اجتماع تولید می‌گردد، براساس این دیدگاه می‌بایست آثار هنری به جامعه معرفی شوند تا از اقبال عمومی برخوردار‌گردند. تولید و فروش آثار هنری به عنوان یک صنعت، می‌بایست جهت توفیق هر‌چه بیشتر از علم بازاریابی استفاده نماید تا بتواند نیاز‌های مخاطبین را شناسایی کند و بازار خود را توسعه دهد.

بازاریابی در هنر فرآیندی سیستماتیک می‌باشد که به دنبال شناسایی جامعه هدف آثار هنری و ایجاد علاقه در این افراد به منظور فروش آثار هنری می‌باشد. بازاریابی آثار هنری می بایست این نکته را در‌نظر داشته باشد که محصولات هنری لذت‌گرایانه می‌باشند و به دنبال ارضاء نیازهای خوشایند درونی انسان‌ها می‌باشند.

سازمان‌های هنری می بایست در جهت تعالی و توسعه کسب و کار خود برمبنای تفکر استراتژیک اقدام به تدوین طرح بازاریابی خود نمایند. برنامه‌های بازاریابی می بایست با تنظیم چشم انداز و اهداف و تحقیقات بازار آغاز گردند، با شناسایی و بخش‌بندی مخاطبین ادامه یابد و استراتژی‌های ترویج و تبلیغ را برای معرفی آثار هنری و محصولات هنری ادامه دهند و در پایان با ارزیابی فعالیت‌های بازاریابی میزان اثربخشی برنامه‌ها را اندازه‌گیری نمایند و بهبود مستمر را در برنامه‌های خود مدنظر قرار دهند.

برنامه‌های بازاریابی به دنبال شناسایی و جذب مشتریان بالقوه می‌باشند که در ادامه این راه سازمان‌های هنری می بایست برنامه‌های وفادارسازی مشتریان را نیز اجرا نمایند تا موقعیت کسب و کار خود را در این بازار رقابتی تثبیت نمایند و قدرت چانه‌زنی رقبا را به عنوان یک تهدید برای خود کاهش دهند.

 

نویسنده : علیرضا سرحدی / پژوهشگر حوزه مدیریت کسب و کار

کسب و کارهای کوچک در همه جا وجود دارند

کسب و کارهای کوچک در همه جا وجود دارند
درد و دل با چاشنی ایجاد کسب و کارهای کوچک

 

همانطور که در شماره قبل ملاحظه فرمودید، در خصوص مزایای راه اندازی کسب و کار کوچک، موانع راه نکته بسیار مهمی که در باب کارآفرینی وجود دارد. این است که افراد و شرکت های کوچک ( ولی با افکاری بزرگ) همیشه در بحران ها و ناملایمات خود را نشان می دهند و رشد شایان ذکری می نمایند. معمولاً کارآفرین شخصی است که از زندگی خود راضی نیست و قصد تغییر در جهت بهبود وضع موجود را دارد. کارآفرینی را میتوان نقطه جایگزینی افکار نو بر قسمت انتهایی عمر مفید شغل قبلی نامید، جایی که فرد مصمم به تغییر وضع موجود میشود. البته عوامل مختلفی بر این مهم اثر گذار است که از جمله آن می توان به سوء رفتار مدیران در شغل قبلی اشاره نمود. کسانی که در سازمان ها یا شرکت ها اشتغال داشته اند گاهی اوقات از وجود سالمندانی با افکار کهنه منزجر شده و پا به فرار میگذارند، آنها معتقدند که این افراد با فکر نو مخالف و حصاری دور افکار خود کشیده و از آن خارج نمی شوند، بارها شنیده ایم تجربه پدر علم است ولی عمق این جمله به تلفیق بهینه این دو اشاره دارد. البته منظور از واژه سالمند اشاره به سن بالا نیست بلکه افکار فسیل، انعطاف ناپذیر، غیر پویا و تک بعدی یک مدیر است حال جوان یا پیر تفاوتی ندارد. این سو رفتار و بی اعتمادی ها را می توان از زمینه های اصلی کارآفرینی (به علت نارضایتی از محیط کار ) دانست، پس به نوعی می توان این تفسیر را داشت که این افراد ناخودآگاه در جهت کارآفرینی فردی می کوشند و افراد را به ترک سازمان و خوداشتغالی سوق می دهند اما در جهت کارآفرینی سازمانی به علت ایجاد فضای خفقان و ایجاد بی انگیزگی برای پرسنل به نوعی دارند به سازمان و منافع خود خیانت می کنند، که متاسفانه این امر زیر چتر بی اطلاعی مدیران رده بالا و یا صاحبان سرمایه انجام می شود. مقوله منابع انسانی یا به بیان صحیح تر سرمایه انسانی از مولفه های بسیار اثرگذار بر این مهم بوده و جا دارد در شماره های بعد در این باب مقالاتی تقدیم حضور شما عزیزان شود لذا بهتر است از بحث دور نشده و به سراغ فرصتهای کسب و کار کوچک برویم:
کسب و کارهای کوچک در هر صنعتی، بخشی از نیاز ها را مرتفع می سازند و خدمات بسیاری را انجام می دهند، مانند برگزار کنندگان مراسم ها، طراحان فضای سبز، معلمان خصوصی، تاجران الکترونیکی و . . . موثرترین راه برای ایجاد کسب و کاری کوچک، تولید محصول یا خدمتی منحصر به فرد است، آنچه عرضه نمی شود اما نیازمشتری است. اغلب آن را شیوه جدید می نامند. بهترین راه بعدی برای شروع یک کسب و کار کوچک جدید اتخاذ راهکاری از قبل موجود و موفق است، یا تعمیم عرضه در حیطه ای فعال غیرموجود آن را شیوه جدید – قدیم می نامند. البته جدا از شیوه های جدید – جدید یا جدید – قدیم یک صاحب کار آینده نگر برای شروع فعالیت و تضمین موفقیت آن نیازمند تحلیل بازار است. تحلیل بازار کاربرد ساده روش علمی در مشکلات کسب و کار است . این روش 4 مرحله اساسی به شرح ذیل دارد:
خریداری کسب و کار از قبل موجود نیز از دیگر شیوه های ایجاد کسب و کار کوچک است. اگرچه این شیوه ممکن است آسانتر از راه اندازی یک کسب و کار از ابتدا باشد که البته با خطراتی نیز می تواند همراه باشد. از مزایای خرید کسب و کار کوچک موجود می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

1) محتمل بودن موفقیت در آینده
2) موجودیت تشکیلات
3) امکان خرید ارزان کسب و کار جاری
اما همواره هنگام خرید کسب وکاری کوچک سوالاتی ممکن است ذهن ما را درگیر خود سازد از جمله :
• علت فروش چیست ؟
• شرایط فیزیکی کسب و کار و کار جاری چگونه است؟
• وضعیت موجودی کالا چگونه است؟
• وضعیت دیگر دارای یهای شرکت چگونه ا ست؟
• چه تعداد از کارکنان باقی خواهند ماند؟
• کسب و کار با چه نوع رقابتی مواجه است؟
• تصویر مالی شرکت چگونه به نظر می ر سد ؟

از دیگر مولف ههای بسیار مهم در این خصوص می توان به تعیین قیمت کسب و کار جاری اشاره نمود که شماری از مقیاس های مهم ارزش دفتری، ارزش جایگزینی، ارزش تصفیه، عواید پیشین و گردش وجوه نقد را شامل میشود.

 

نویسنده : دکتر آزاده کاظمی پژوهشگر حوزه کارآفرینی

فرانسه جدید، بهشت کارآفرینان

فرانسه جدید، بهشت کارآفرینان

 

اقتصاد فرانسه- سومین کشور بزرگ در اروپا – در سال‌های اخیر با تلاش‌های انگلستان و آلمان دستاوردهای نسبی به دست آورده است. این کشور با بحران بدهی، قوانین سخت‌گیرانه کار و بیکاری بالا مواجه است، عواملی که بسیاری از کارآفرینان را مجبور به انتقال دفاتر خود در خارج از کشور کرده است. به گزارش وزارت امور خارجه ، امروزه بیش از 1،6 میلیون تبعه فرانسوی در خارج از کشور زندگی می‌کنند.

امانوئل مكرون[1] رئیس‌جمهور جوان و خلاق فرانسه به‌منظور رهایی از این موقعیت، قوانین جدیدی برای راحت‌تر کردن تجارت و کسب‌وکارها در فرانسه وضع کرده است. برای مثال پیشنهاد داده است که نرخ مالیات شرکت‌ها را به‌طور متوسط از 33 درصد به 25 درصد کاهش دهند. او می‌خواهد قوانین کار را تغییر دهد، به‌طوری‌که شرکت‌ها بتوانند آزادی بیشتری برای مذاکره در ساعات کار و پرداخت‌هایشان داشته باشند.

مکرون چندی پیش در رویداد فناوری ویوا[2] پاریس که بیشتر به توسعه استارتاپ‌ها، ابتکار و نوآوری و فناوری‌های دیجیتال می‌پردازد، گفت: «من می‌خواهم فرانسه کشوری باشد که با استارتاپ‌ها و برای آن‌ها کار می‌کند. ملتی که همچون استارتاپ‌ها فکر می‌کند و به‌موازات این افکار حساب‌شده حرکت می‌کند.» وی افزود: » من می‌خواهم فرانسه دچار یک تحول بزرگ شود. فرانسه نباید برای کارآفرینان و نوآوران در هیچ زمینه‌ای ازجمله مالیات مانعی بتراشد بلکه باید به آسان‌تر شدن کار آن‌ها کمک کند تا این کشور تبدیل به بهشت استارتاپ‌ها شود.» مکرون به کارآفرینان وعده داد: » ما بدون هیچ تأخیری از طریق این تحولات پیشرفت خواهیم کرد. شما نباید تعلل کنید و منتظر شوید، زیرا رقبای شما هم هرگز درنگ نخواهند کرد.» مکرون در ادامه سخنان خود گفت: » اجازه بدهید من این موضوع را روشن کنم که فرانسه ملتی پیشرو در کارآفرینی، نوآوری و تغییر خواهد بود… فرانسه می‌تواند موفق شود چراکه با کمک دانشمندان و کارآفرینان و دانشجویان موفق آینده از آن ما است.» همچنین مکرون اعلام کرد که یک ویزای جدید تکنولوژی چهارساله برای تشویق کارآفرینان خارجی برای راه‌اندازی کسب‌وکارشان در فرانسه قرار داده است. مکرون در این کنفرانس توضیح داد که ویزا برای بنیان‌گذاران، کارآفرینان، کارکنان و سرمایه‌گذاران بازخواهد شد و این روند دریافت مجوز اقامت را ساده می‌کند.

مکرون پیش‌ازاین هم در زمان انتخابات گفته بود که ۱۰ میلیارد یورو در حوزه ابتکار و نوآوری فرانسه هزینه خواهد شد تا یک انقلاب فناورانه در این کشور صورت بگیرد و آن را به سمت دیجیتالی شدن سوق دهد.

فرانسه در زمینه سرمایه‌گذاری‌های خطرپذیر[3] نیز رشد گسترده‌ای داشته است و مکرون می‌خواهد میزان این سرمایه‌گذاری را افزایش دهد. چندی پیش بزرگ‌ترین فضای استارتاپ جهان، پروژه ایستگاه اف[4] در پاریس اجرا شد. این پروژه می‌تواند بسیاری از استارتاپ‌های جهان را زیرپوشش قرار دهد، همانطورکه مکرون خواسته تا فرانسه جهانی بی اندیشد. «رکسانا وایرز» مدیر پروژه ایستگاه اف مدعی شده است که تاکنون بیش از دو هزار و سیصد استارتاپ از بیش از پنجاه کشور جهان تقاضای حضور در این طرح را داشته‌اند که بیشتر این تقاضاها از امریکا و بریتانیا بوده است. وی دراین‌باره گفت: «بسیاری از این استارتاپ‌ها در درخواست‌های خود عنوان کرده‌اند که فاکتورهایی مانند خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، حضور دونالد ترامپ، گرانی حضور در «سیلیکون ولی» و همچنین حضور «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهوری فرانسه و علاقه وی به فناوری و استارتاپ‌ها، در تصمیم آن‌ها برای حضور در فرانسه تأثیرگذار بوده است.»

به‌هرحال فرانسه موقعیت مناسبی دارد تا به قطب استارتاپ‌ها تبدیل شود که یکی از آن‌ها کمپانی فرنچ تک تیکت[5] است که برای جذب استعدادهای برتر جهان به پاریس فعالیت دارد و تاکنون نیز بسیار موفق عمل کرده است.

منبع: رویترز، ایران

 

پروژه «ایستگاه اف»، بزرگ‌ترین فضای استارتاپی جهان

 

 

 امانوئل مکرون در کنفرانس «ویوا»

[1] Emmanuel Macron

[2] Viva

[3] Venture Capital

[4] FStation

[5] French Tech Ticket

 

نویسنده : شادی لطیفیان / پژوهشگر حوزه مدیریت MBA

 

 

بازاریابی کارآفرینانه، رویکرد نوین در بازارهای چالشی

بازاریابی کارآفرینانه، رویکرد نوین در بازارهای چالشی

 

 بازاریابی کارآفرینانه ساختار نظری بین کارآفرینی و بازاریابی است که حدود سی سال پیش مطرح گردید اما به‌قدر کافی توسعه نیافت.

تفکر کارآفرینی غیر‌خطی و خلاق است و از پیش‌بینی اجتناب می‌نماید و با مدل‌های بازاریابی سنتی در تعارض است. در این نوشته هدف این است که تعریفی یکپارچه و مفهومی از بازاریابی کارآفرینانه از دیدگاه بازاریابی، کارآفرینی و مدیریت ارائه شود.

بازاریابی کارآفرینانه مفهومی است که از تعامل دو علم – بازاریابی و کارآفرینی- ایجاد می‌گردد.

 

4 دیدگاه در خصوص بازاریابی کارآفرینانه وجود دارد. دیدگاه اول متمرکز بر اشتراکات کارآفرینی و بازاریابی است. دیدگاه دوم، بازاریابی کارآفرینانه را به‌عنوان کارآفرینی در بازاریابی می‌بیند و به بررسی مسائل کارآفرینی از دیدگاه بازاریابی می‌پردازد.

دیدگاه سوم، بازاریابی را در کارآفرینی می‌بیند که مسائل بازاریابی را از طریق مفاهیم کارآفرینی حل خواهد نمود.

دیدگاه چهارم، بازاریابی کارآفرینانه را به‌عنوان مفهومی منحصربه‌فرد می‌داند که از طریق ترکیب مفاهیم بازاریابی و کارآفرینی به وجود می‌آید و دارای 7 بعد اصلی می‌باشد که به‌واسطه آن بازاریابی کارآفرینانه تعریف و ارزیابی می‌گردد.

بر اساس دیدگاه چهارم ابعاد بازاریابی کارآفرینانه به شرح ذیل است.

  • ایجاد بازار که اشاره به خلق بازار جدید و هدایت آن از طریق مفاهیم کارآفرینی دارد.
  • خلق ارزش که اشاره به ایجاد هم‌افزایی از طریق تعامل با شرکای حاضر در زنجیره ارزش دارد که بتوانند ارزش‌ جدیدی را برای مشتریان ایجاد نمایند.
  • پیشرو بودن که اشاره به مطالعه و پیش‌بینی نیازهای آینده بازار و شناسایی فرصت‌های بازار دارد. این خصیصه مرتبط با شرایط محیط کسب‌و‌کار است. سازمان‌ها باید تغییرات محیطی و روندها را پایش نمایند تا جهت ایجاد مزیت رقابتی در کسب‌و‌کار تغییرات داخلی را ایجاد نمایند. این تغییرات داخلی می‌تواند درروش تولید، استراتژی معرفی محصولات، استراتژی رقابت با رقبا، روش فروش و توزیع باشد.
  • نوآوری که اشاره به اتخاذ رویکرد خلاقانه بازاریابی دارد که استراتژی‌های متمایز و متفاوت را در بازار اجرا نماید.
  • مدیریت ریسک که در راستای کاهش آسیب‌پذیری کسب‌و‌کار و وابستگی به محیط خارجی عمل می‌نماید و به دنبال افزایش انعطاف‌پذیری در برنامه‌های بازاریابی عمل می‌نماید.
  • تسطیح منابع که به دنبال ایجاد بیشترین ارزش از طریق مدیریت کارآمد منابع با رویکرد بازاریابی ارزش‌گرا می‌باشد.
  • جذب علاقه‌مندی حداکثری مشتری که سعی در ایجاد روابط صمیمانه و احساسی با مشتری به‌صورت فردی می‌باشد تا ارتباط با مشتری سودآوری را به دست ‌آورد.

بازاریابی کارآفرینانه الگوهای رفتاری برای کسب‌و‌کارهای کوچک ایجاد می‌نماید که برای کسب‌و‌کارهایی که با محدودیت منابع مواجه هستند بسیار مناسب است. این نوع بازاریابی دارای دو رویکرد بازار گرایی و نگرش کارآفرینی می‌باشد که مزیت‌های استراتژیک مهمی را برای کسب‌وکارها جهت بهبود عملکردشان ایجاد می‌نماید.

 

تعامل بازار گرایی و نگرش کارآفرینی

بازار گرایی یکی از عناصر بسیار مهم مفهوم بازاریابی است که نشانگر واکنش سازمان‌ها به تقاضای بازار است. طبق تعریفی، بازار گرایی فرآیند ایجاد رضایت در مشتریان از طریق تجزیه‌وتحلیل و ارزیابی نیازها و خواسته‌های مشتریان می‌باشد. بازار گرایی به‌واسطه دو بعد ایجاد ارزش و شدت ارتباط با مشتریان ارزیابی می‌گردد.

نگرش کارآفرینی ساختاری است که به‌واسطه وجود شناسایی فرصت‌های بازار و واکنش مناسب به آن‌ها مزیت رقابتی و دانش فنی جهت ارضای نیاز مشتریان برای کسب‌و‌کار ایجاد می‌نماید. این نگرش با تمرکز بر رویکرد نوآوری سعی می‌نماید تا رابطه جدیدی را با مشتری به وجود آورد و یا از رابطه‌های موجود، بازار جدید بسازد. مفهوم مرکزی این نگرش ایجاد ارزش نوآورانه است که وظیفه آن کشف منابع ارزش‌آفرین در مشتری و ایجاد ارزش‌های منحصربه‌فرد از ترکیب این منابع ارزشی می‌باشد.

تفاوت بازاریابی کارآفرینانه و سنتی در هدایت فرصت‌ها می‌باشد. دو اقدام مهم و حیاتی برای موفقیت کسب‌و‌کار در بازاریابی این است که فرصتی را صحیح و درست شناسایی نماید و در زمان مناسب و صحیح نسبت به آن واکنش نشان داده و اقدام مناسب صورت پذیرد. پیشرو بودن در شناسایی فرصت‌ها از ویژگی‌های بارز کارآفرینان می‌باشد که به‌واسطه شناسایی و پاسخگویی مناسب، نیازهای مشتریان را پاسخ می‌گویند و خشنودی و رضایت مشتریان را در مقابل رقبا به دست می‌آورند.

بین کارآفرینی و بازاریابی، تمرکز بر تغییرات، شناسایی فرصت‌ها و نوآوری وجه اشتراک وجود دارد و به‌واسطه این رویکرد نوین می‌توان استراتژی‌های مناسبی را در بازار برای موفقیت کسب‌وکار ایجاد نمود.

 

نویسنده: علیرضا سرحدی / کارشناس ارشد مدیریت MBA

 

وجود اكوسيستم كارآفريني، شرط لازم برای پویایی اقتصاد

وجود اكوسيستم كارآفريني، شرط لازم برای پویایی اقتصاد

 

ازآنجاکه در تعاريف اولیه کارآفرينی به نقش فرد تأکید شده و کارآفرينی نوعی نگرش و رفتار فردی ديده می‌شد، تلاش‌های اولیه دولت‌ها برای توسعه کارآفرينی نیز محدود به سیاست‌های سطح فردی بود. فرض بر آن بود که با آموزش افراد و فرهنگ‌سازی و ايجاد وجهه مناسب برای کارآفرينان در جامعه، کارآفرينی به‌صورت کمّی و کیفی توسعه خواهد يافت . لیکن تجربه نشان داد که وجود روحیه و انگیزه

کارآفرينی در افراد کافی نیست بلکه بروز کارآفرينی نیازمند محیطی مساعد است. ازآنجاکه کارآفرينی به‌شدت وابسته به زمینه‌ای است که کارآفرين در آن فعالیت می‌کند )شامل اجتماع، محیط نهادی و محیط فیزيکی(، استفاده از اصطلاح اکوسیستم کارآفرينی در ادبیات سیاست‌گذاری کارآفرينی گسترش يافت. در حال حاضر، پژوهشگران حوزه سیاست‌گذاری کارآفرينی به اين اجماع رسیده‌اند که کشورها نیازمند تعداد زياد کارآفرين )به معنای کسب‌وکار جديد يا خوداشتغالی( نیستند بلکه نیازمند اکوسیستم کارآفرينی خوب و کیفی هستند تا به رشد و توسعه اقتصادی دست يابند. کارآفرينی پدیده‌ای فرا بخشی و چندوجهی است به‌نحوی‌که از یک‌سو متأثر از همه ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است و از سوی ديگر بر اين ابعاد تأثیرگذار است. ازاین‌رو توسعه کارآفرينی درگرو توجه به موضوعات مختلف از زوايا و جنبه‌های متعددی می‌باشد که ضرورت به‌کارگیری رهیافت اکوسیستم را روشن می‌کند. در مفهوم اکوسیستم کارآفرينی به‌عنوان روشی جديد برای تفکر و اقدام، جهت طراحی سیاست‌های کارآفرينی در سال‌های اخیر به کار گرفته‌شده است. اکوسیستم کارآفرينی به افراد، سازمان‌ها و نهادهايی اشاره دارد که محرك يا مانع تصمیم فرد برای کارآفرين شدن بوده و يا بر احتمال موفقیت او در صورت راه‌اندازی کسب‌وکار کارآفرينانه مؤثرند.  OECD  اکوسیستم را شامل چارچوب‌های تنظیمی، شرايط بازار، دسترسی به منابع مالی، تحقیق و توسعه و فن‌آوری، فرهنگ و قابلیت‌های کارآفرينانه معرفی کرده است. اکوسیستم‌ها، محیطی را ايجاد می‌کنند که لازم است عناصر آن هم‌نوا با يکديگر برای شکوفايی بنگاه‌های نوآور و پر رشد به نظم درآيند. اين بنگاه‌ها نیازمند کارکنان ماهر هستند، لازم است تا دسترسی به فن‌آوری داشته باشند، زيرساختی با کارکرد مطلوب لازم دارند، مشاوره تخصصی و پشتیبانی می‌خواهند، بايد به منابع مالی دسترسی داشته باشند، محلی برای کسب‌وکار لازم دارند، و نیازمند يك چارچوب قانونی هستند که از آن‌ها حمايت کند. در اکوسیستم کارآفرينی وجود ذينفعان و همکاری متقابل آن‌ها با يکديگر سبب ايجاد شرايط مناسب برای فعالیت‌های کارآفرينانه و توسعه کسب‌وکارهای جديد می‌شود. منظور از ذينفع هر نهادی است که به‌طور بالفعل يا بالقوه حامی و مشوق کارآفرينی است. ارگان‌های دولتی، دانشگاه‌ها، انجمن‌های کسب‌وکار، تشکل‌های بخش خصوصی، سرمایه‌گذاران، بانک‌ها، کارآفرينان، مراکز رشد، مراکز شتاب‌دهنده، رهبران اجتماعی، مراکز تحقیقاتی، نمايندگان نیروی کار، وکلا و غیره از ذينفعان اکوسیستم کارآفرينانه هستند. کارآفرين نیز هرچند حاصل اکوسیستم کارآفرينانه است اما خود نیز نقش فعال در ايجاد اکوسیستم و سلامت آن بازی می‌کند. تعامل و همکاری متقابل بین ذينفعان مختلف نیازمند تبادل رسمی و غیررسمی اطلاعات جهت هماهنگی میان فعالیت‌های آنان است. بررسی‌ها نشان می‌دهند که نحوه‌ی ترکیب اين عوامل که باگذشت زمان تکامل می‌یابند وابسته به شرايط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و جغرافیايی است. بديهی است که اکوسیستم‌های کارآفرينی يکتا و منحصربه‌فرد هستند زيرا نتیجه و برآيند تعاملات متقابل و پیچیده‌ی صدها عامل هستند که ريشه در نهادهايی شکل‌گرفته در طول تاریخ‌دارند؛ نهادهايی که برای کشورهای مختلف، در کنار مزیت‌های رقابتی منحصربه‌فرد، مجموعه‌ای خاص از چالش‌ها به وجود می‌آورند که بايد بر آن‌ها غلبه کرد. به همین سبب است که در اين رويکرد، استفاده‌ی کورکورانه از الگوی توسعه‌ی کارآفرینانه‌ی يك کشور و اعمال آن برای کشور ديگر ناکاراست. ازآنجاکه تنها در اثر وجود ویژگی‌هایی همچون همگنی، تعادل و هم‌افزایی است که اکوسیستم توان پرورش کارآفرينان موفق را خواهد داشت، لازمه تشخیص و طراحی سیاست‌های مناسب برای توسعه کارآفرينی توجه به کلیه عناصر )کاستی‌ها يا نقاط قوت( اکوسیستم و شیوه تعاملات آن‌ها است. در چنین نگاهی ضعف در يك زيرسیستم يا نهاد می‌تواند بر عملکرد کلی اکوسیستم تأثیر داشته و علیرغم وجود نقاط قوت، همانند يك گلوگاه عمل نمايد.

با توجه به‌مرور ادبیات و پیشینه آکادمیک و عملیاتی این حوزه :

آموزش‌وپرورش، مکانیسم پشتیبانی، بودجه و امور مالی، سرمایه‌های انسانی، زیرساخت و چارچوب قانونی، فرهنگ حاکم و نهایتاً وضعیت بازار، المان‌های حیاتی و تأثیرگذار در موفقیت و ثبات یک اکوسیستم کارآفرینی بشمار می‌روند که وجود یا عدم وجود این اجزا در توانایی یک شرکت جهت حفظ و توسعه جایگاه رقابتی، بسیار قابل‌توجه و تعیین‌کننده هستند.

دکتر عرفان حاجی آخوندی مدرس دانشگاه