تعریف NPD و نقش فناوری و مدیریت در NPD

تعریف NPD و نقش فناوری و مدیریت در NPD

 

 

توسعه محصول جدید

در دو شماره قبلی تلاش شد که لزوم اهمیت توسعه محصول جدید و اجرای آن در شرکت‌ها به‌طور کامل مطرح شود، در ادامه تعریف جامعی از NPD ارائه خواهد شد: هندبوک انجمن مدیریت و توسعه محصول جدید (PDMA)، توسعه محصول جدید را بدین‌صورت تعریف می‌نماید:” مجموعه‌ای از وظایف، مراحل و اقدامات تعریف‌شده و منظم که هدف طبیعی شرکت را برای تبدیل ایده‌های نارس به محصولات و خدمات قابل‌فروش تشریح می‌کند.”

در تعریف دیگر از NPD آمده است که فرآیند مزبور اساساً توسعه دانش و فعالیت‌های آمیختگی و ترکیب‌سازی دانش، مشتمل بر جریانی از وظایف روتین و غیر روتین و اجراشده به‌وسیله آرایشی از افراد و گروه‌های فعال در سازمان است. همچنین عنوان‌شده است که فرآیند مزبور را می‌توان به‌عنوان مجموعه‌ای از فعالیت‌ها که دستورالعمل‌ها و سفارش‌های مشتری، تقاضای بازار و پیشرفت‌های تکنولوژی را درون فرآیند طراحی و تولید انتقال می‌دهد، دانست. به‌طورکلی توسعه محصول جدید فرآیندی پیچیده است که مستلزم مشارکت بخش‌های کارکردی گوناگون شرکت است. ازجمله مهم‌ترین آن‌ها بخش‌های مهندسی، تولید و بازاریابی شرکت است. درواقع NPD فرآیندی است که برای اجرای مناسب آن، کل شرکت باید برانگیخته و حساس باشد.

کوپر بیان می‌کند توسعه محصول جدید عبارت است از: استفاده از منابع و قابلیت‌ها برای خلق یک حصول جدید یا بهبود یک محصول موجود و یا به عبارتی مجموعه‌ای از فعالیت‌ها و خط‌مشی رشد بوده که در مراحل مختلف، جهت تولید محصول برای قسمت‌های موجود بازار، منجر به تغییر و اطلاعات جزئی یا کلی در کالاها می‌شود.

تعاریف بسیاری درزمینه‌ی توسعه محصول جدید علاوه بر موارد بالا وجود دارد. با این تعاریف از محصول جدید وجود شاخص‌هایی مانند تازگی ورود کالا برای کشور، تغییر در شبکه توزیع محصول، بهبود و اصلاح بسته‌بندی و بهبود روش تولید محصول به‌عنوان توسعه محصول مطرح است. مصاحبه‌های کیفی از 1500 مصرف‌کننده در 41 کشور نشان داده است که همواره برندهای جهانی با ارائه محصولات جدید بر نگرش افراد تأثیر می‌گذارند. برای مثال شرکت P&G از این مورد می‌باشد.

 

در ارتباط با نقش فناوری در NPD باید گفت که: فناوری به‌عنوان ورودی محصولات جدید است. به‌ویژه زمانی که نوآوری فناورانه ابزار نیرومندی جهت دسترسی به نیازهای مشتریان باشد. ارزیابی فناوری، توانمندی سازمان و تلاش تحقیقات را با نیازهای بازار و توسعه کشف فرصت‌های بالقوه پیوند می‌زند. فناوری نقشی حیاتی در توسعه نوآوری و محصولات نوآورانه دارد. اکثر محصولات جدید در ارتباط با محصولات موجود بوده و به فناوری‌های غالبی که در طراحی و تولید این محصولات به کار می‌روند، بستگی دارند. این امر فرصت مزیت رقابتی جدید-به خصوص اگر شرکت “اولین در بازار” با فناوری نوآورانه باشد- را ایجاد می‌کند. برای چنین برنامه‌های مربوط به فناوری، ریسک بالایی وجود دارد. فناوری ممکن است در انجام تعهداتش با شکست مواجه شود. حتی با توسعه فناوری موفق، ممکن است مشتریان و بازارها برای قبول فناوری جدید آماده نباشند. علاوه بر این معمولاً ابعاد دیگری موردنیازند تا رهگشای یک ورود موفق شوند. در بسیاری از موارد سازمان‌ها نوعاً روی فناوری و جنبه‌های فنی آن تمرکز می‌کنند، غافل از اینکه می‌بایست منابع کافی در دیگر حوزه‌های حیاتی فراهم شود. می‌توان تصور کرد که یک سخت‌افزار کامپیوتری پیچیده بدون یک نرم‌افزار قدرتمند چه ارزشی دارد؟

بیشتر ایده‌های توسعه محصول جدید، متکی به فناوری به‌دست‌آمده از منابع درست یا شرکای خارجی و حوزه‌های عمومی است. استفاده از فناوری فعلی وسیله‌ای برای تولید محصول جدید فراهم می‌کند. ترکیب دو با چند فناوری برای تولید یک محصول به صورتی که قبلاً انجام‌نشده، ممکن است منجر به تولید محصول جدیدی شود. فناوری یکی از اجزای اساسی در توسعه محصولات جدید است. صرفاً داشتن فناوری نمی‌تواند موفقیت را تضمین کند. درواقع تأمین همه عوامل ضروری و ارزیابی ابعاد تأثیرگذار در فرایند توسعه محصول نوآورانه، امری حیاتی است. رشد سریع تکنولوژی، ریسک‌پذیری و افزایش تغییرات غیرقابل‌پیش‌بینی و مداوم در بازارهای جهانی، تیم‌های توسعه محصول جدید را با فشار‌های روزافزونی جهت کاهش چرخه تولید محصول همگام با کاهش هزینه‌های توسعه‌ای، حفظ نوآوری مطلوب و صحیح و با درنظرگرفتن فلسفه زودتر، بهتر و ارزان‌تر، مواجه ساخته است. هرچه‌ میزان استفاده از فناوری‌های برتر در توسعه محصولات جدید یک سازمان افزایش یابد، سازمان عملکرد بازار قابل‌قبولی از خود ارائه می‌‌دهد که این نه‌تنها به معنای تأثیر نوع فناوری ازنظر پیشرفته بودن بر عملکرد بازار محصولات جدید است، بلکه اهمیت به سزای ارزش‌آفرینی سازمان از بهره‌برداری فناوری‌های برتر در ارائه محصولات جدید را نشان می‌دهد. تحقیقات، نقش نوع فناوری ازنظر برتر بودن در توسعه محصولات جدید و میزان پذیرش و موفقیت بازار این محصولات را نشان می‌‌دهد. البته که فناوری به‌عنوان یک عامل مستقل در موفقیت بازار محصول کافی نبوده و نقش تأثیرگذار ارزیابی ریسک سرمایه‌گذاری و رویکرد مدیریت منابع سازمان نیز مطرح است؛ بنابراین سازمان‌هایی که محور فعالیت آن‌ها ارائه محصولات جدید است، بی‌توجهی به ویژگی‌های فناوری در فرآیند نوآوری می‌تواند برای سازمان زیان‌بار باشد. موفقیت بازار توسعه محصولات جدید سازمان، بازارهای آتی سازمان را همچون بهبود اعتبار تجاری محصولات سازمان، جذب مشتریان جدید و باز شدن بازارهای نو را در برمی‌گیرد. این در حالی است که فضای کسب‌وکارهایی که بر پایه‌ی فناوری‌های برتر فعالیت می‌کنند، به‌شدت رقابتی است و مشتریان چنین بازارهایی تمایل به تأمین خود با مطلوب‌ترین حالت برای خود هستند، یعنی کیفیت بالا و هزینه‌ی پایین.

در پایان بحث مدیریت در توسعه محصول جدید این‌گونه مطرح است که: مدیریت همواره باید در مقابل سه عامل مهم در توسعه محصول جدید واکنش نشان دهد این عوامل عبارت‌اند از: کیفیت، هزینه و زمان. هر سه این عوامل، گرایش به تعارض با یکدیگر دارند و درعین‌حال تأثیر این عوامل بر یکدیگر نیروزایی ایجاد می‌نماید. گرچه هر سه عامل به ارزش محصولات جدید کمک می‌کنند، اما تأثیر آن‌ها بر یکدیگر از پروژه‌ای به پروژه دیگر با مقیاس‌ها و روش‌های متفاوتی انجام می‌شود. مدیریت محصولات جدید باید این تعارضات، مخصوصاً زمان را هدایت کند، به‌گونه‌ای که حداکثر ارزش را برای شرکت و مشتری کسب کند. امروزه مدیران محصولات جدید به‌سوی تولیداتی گرایش دارند که ویژگی‌های باارزشی داشته باشند، نیازهای مشتری را تأمین کنند، کیفیت طراحی و ساخت بالا و هزینه رقابتی پایینی داشته باشند و به‌سوی متعادل کردن تعارضات گام بردارد. یکی از مهم‌ترین وظایف مدیران توسعه محصول جدید این است که فرصت‌های جدید را جستجو کند و محصولات جدیدی که سودآوری شرکت را افزایش می‌دهند، توسعه دهد. ریسک شکست محصولات جدید نیز باید سطح قابل قبولی داشته باشد، بنابراین مدیران باید درک صحیحی از پروژه‌های متفاوت توسعه محصولات جدید داشته باشند و با به‌کارگیری روش‌های مدیریتی متناسب با هر پروژه خاص، زمینه موفقیت محصولات جدید را فراهم کنند و ریسک دستیابی به آن را کاهش دهند. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که مدیریت توسعه محصولات جدید جهت موفقیت می‌بایست راهبردی، انعطاف‌پذیر، تعاملی، یکپارچه و مستمر باشد. با توجه به اهمیت توسعه محصول جدید در فضای رقابتی امروزه در شماره‌ بعدی سعی می‌شود در ارتباط با عوامل شکست و موفقیت NPD که در سازمان‌های مختلف منعکس‌شده است، بیان شود.

نویسنده : عارفه داودی / پژوهشگر حوزه مدیریت

 

سلسله گفتارهاي مديريت دانش و تجاری‌سازی -كارآفريني صنايع، انتقال تكنولوژي و تجاری‌سازی دانش

سلسله گفتارهاي مديريت دانش و تجاری‌سازی

بخش دوم: كارآفريني صنايع، انتقال تكنولوژي و تجاری‌سازی دانش

 

پژوهش‌های صورت گرفته در زمینه کارآفرینی، نشانگر ضعف صنايع كشور در پرداختن به مقوله كارآفريني از طريق تجاری‌سازی و عملیاتی ساختن انباشت دانش به وجود آمده از تجربيات، برای ایجاد درآمد و کسب منفعت اقتصادی براي صنايع می‌باشد. در این راستا يكي از اصلی‌ترین منابع ايجاد و دستيابي به دانش،  انتقال صحيح، كار و اثربخش تكنولوژي می‌باشد كه می‌تواند با مقوله بومی‌سازی فناوري ، اشاعه و توسعه آن در ساير صنايع همسان به كسب درآمد براي كشور منجر گردد.

ادامه مطالب

اما با توجه به اينكه رشد سریع تکنولوژی‌ها و شکاف تکنولوژیک موجود بین کشورهای درحال‌توسعه يا كمتر توسعه‌یافته با کشورهای توسعه‌یافته موجب توجه ویژه صاحبان صنایع و مدیران بنگاه‌های اقتصادی به خرید و انتقال بهترین و جدیدترین تکنولوژی‌ها به داخل مرزهای کشور شده است. ولي صنایع بزرگ کشور ما باوجود تجربه چندین ساله خود در امر انتقال تکنولوژی هنوز نتوانسته‌اند در اين مقوله به‌صورت اثربخش و کارا عمل کنند.

بخش مهمی از این عدم موفقیت به دلیل عدم توجه جدی سازمان به دستيابي به دانش حاصل از انتقال تكنولوژي می‌باشد.

 

در سال‌های اخیر مدل‌های مختلفی در زمینه انتقال تکنولوژی مطرح‌شده و عوامل تأثیرگذار بر این فرآیند از جنبه‌های گوناگون مورد بررسی و تجزیه‌وتحلیل قرارگرفته است؛ اما هنوز در زمینه انتقال تکنولوژی و کارایی و اثربخشی انتقال باوجود تجربه چندین ساله صنایع کشور، پیشرفت قابل‌توجه و چشم‌گیری مشاهده نمی‌شود یا به‌عبارت‌دیگر آن‌طور که انتظار می‌رود صنايع کشور در انتقال تکنولوژی به شکل موفقیت‌آمیزی عمل‌نکرده‌اند.

 

ازآنجایی‌که عوامل حياتي موفقيت وجود دارند و خلق نمی‌شوند، ازاین‌رو بايد آن‌ها را شناسایی و كشف كرد. به‌منظور حرکت در جهت خوداتکایی تکنولوژیک، بایستی مشکلات و تنگناهای موجود در این زمینه مشخص گردند. سپس چگونگی ایجاد زمینه‌های لازم به‌منظور بومی کردن و توسعه تکنولوژی روشن شود. نتیجه نهایی این فرآیند برای گیرنده تکنولوژی، نباید چیزی جز توان به‌کارگیری، تکرار، بهبود و فروش مجدد تکنولوژی يا همان تجاری‌سازی فناوري باشد.

 

در رابطه با عناصر تکنولوژی شاید به‌جرات بتوان گفت که تنها چیزی که در بخش صنعت وارد می‌شود فقط سخت‌افزار (ماشین‌آلات ابزار و قطعات یدکی) بود و تلاش چندانی در توسعه دانش فني تکنولوژی‌های انتقالي صورت نگرفته است.

با توجه به اینکه کارکنان مشاغل علمی و فنی و تخصصی در بخش صنعت به‌ویژه متخصصان و کارشناسان علوم، وظیفه اصلی نوآوری و تغییر و ارتقاء تکنولوژی‌هاي تولید را به عهده‌دارند طبیعتاً برداشتن محدودیت‌های اين حوزه و كمك در جهت توسعه و بومی‌سازی اين فناوری‌ها، صنايع كشور را قادر به توسعه بنیان‌های تکنولوژی و جذب و توسعه تکنولوژی‌های انتقالی خواهد نمود.

صنايع كشور باوجود داشتن تجارب فراوان در امر انتقال تكنولوژي در اكتساب دانش فني موجود در تکنولوژی‌های انتقالي موفق نبوده و اين موضوع به‌عنوان يك عدم موفقيت در انتقال تكنولوژي محسوب می‌شود و بايستي براي انتقال كارا و اثربخش در كشور بايستي مقوله كارآفريني سازماني از طريق دستيابي به دانش فني و بومی‌سازی آن از مسير انتقال تكنولوژي توجه ویژه‌ای شود و توجه به كسب درآمد حاصل از نوآوري، بومی‌سازی و تجاری‌سازی دانش مسير توسعه صنعت و كشور خواهد بود.

 

نویسنده: سعید حاجی‌زاده / پژوهشگر و مدرس حوزه مدیریت

فرنچایزینگ و استراتژی­های کارآفرینانه

فرنچایزینگ و استراتژی­های کارآفرینانه

 

 

تابه‌حال به دلایل توسعه برندهای معروف دنیا فکر کرده­اید؟ در پس این توسعه چه قواعدی نهفته است؟ توسعه زنجیره­های ملی و بین­المللی تحت چه مفهومی و با چه مدلی انجام می­شود؟ آیا مک دونالدز مالک تمام شعب خود در سطح جهان است؟ چگونه باید این زنجیره بزرگ را مدیریت نمود؟

فرنچایزینگ، استراتژی رشد و توسعه

در قرون‌وسطی پادشاهان و اربابان به افراد و گروه­های خاص امتیاز اعطا می­کردند تا در زمین­های آن­ها شکار کرده یا فعالیت­های بازرگانی خاصی انجام دهند. این فعالیت و شکل همکاری را در عصر حاضر فرنچایز می­گوییم. به مثال تاریخی دیگری از این استراتژی توسعه و رشد کسب­وکار توجه کنید. روش­های تقسیم ریسک توسط چینی­ها در سه هزار سال پیش از میلاد اعمال‌شده است. بدین ترتیب که دریانوردان چینی مال­التجاره خود را به‌جای حمل با یک کشتی یا قایق با چندین کشتی و قایق حمل می­کردند تا هرگاه یک یا چند وسیله دچار مخاطرات دریا شده یا دزدان دریایی کالا را به غارت بردند، کشتی­ها و قایق­های دیگر سالم به مقصد رسیده و خسارات وارده به حداقل ممکن کاهش یابد.

در طول 50 سال گذشته فرنچایزینگ (اعطای امتیاز) به یکی از پویاترین و شاید دگرگون­سازترین استراتژی­های توسعه کسب­و­­کار در جهان مبدل گردیده­ است. فرنچایزینگ یک روش سازمانی منحصربه‌فرد برای تصمیم­گیری در خصوص سازوکارهای توزیع و گزینه­های یکپارچگی عمودی با کنترل بیشتر بر تبادل بازار است.

در سال­های اخیر فرنچایزینگ نقش عمده­ای را در جهانی‌شدن محصولات ایفا نموده است. بیشتر جنب­و­جوش فرنچایزینگ از شرکت­های آمریکایی که به دنبال دست یافتن به بازارهای تازه­ای در تمامی قاره­ها بودند، شروع شد. البته اکنون فعالیت­های فرنچایزینگ در دیگر نقاط جهان نیز فزونی یافته است. فرنچایزینگ پدیده تازه­ای نیست. در اروپا به فرنچایزنگ به‌عنوان یک موضوع وارداتی از ایالات‌متحده نگاه می­شود.

هرروز ما واژه اعطای امتیاز یا فرنچایز را از رسانه­های خبری، تاجران و صاحبان کسب­و­کار و … می­شنویم؛ اما ماهیت و معنا این واژه پرکاربرد در صنعت و بازار چیست؟

واژه انگلیسی فرنچایز (Franchise) از یک گویش قدیمی فرانسوی با معانی امتیاز یا آزادی نشأت گرفته است. ریشه فرنچایزینگ نیز (Francrum Rex) به معنای آزادی از بندگی است. فعل فرانشیز در زبان فرانسه به معنای پریدن، رد شدن از مانع یا از محدودیت خارج شدن است. واژه فرانشیز نیز در فرهنگ فرانسوی لاروسا به سه معنای معافیت، صادق بودن و رایگانی دلالت دارد.

در فرهنگ لغت آکسفورد نیز کلمه فرنچایز به این معنا است:

” اجازه رسمی است که توسط یک شرکت به یک فرد برای فروش کالاها و خدمات آن شرکت در یک ناحیه خاص داده می­شود، اجازه رسمی از سوی دولت به فردی که قصد دارد خدمتی عمومی انجام دهد همچون اداره یک کسب­و­کار.”

اعطای امتیاز یا فرنچایزینگ به‌عنوان یک شیوه یا مدل توسعه کسب­و­کار در نیمه دوم قرن بیستم ظاهر شد. بیشتر فرانچایزها از یک ایده ساده یک کارآفرین شروع می­شوند، سپس به شکل یک سیستم کسب­و­کار تبدیل می­شوند که قابلیت تقلید شدن و تکثیر شدن موفقیت‌آمیز را دارا می­باشد.

فرانچایز یک موافقت­نامه قانونی است که به‌موجب آن‌یک فرد حق فروش محصولات و یا خدمات یک شرکت را در یک منطقه خاص به دست می­آورد. فرنچایز حاکی از یک امتیاز یا حق ویژه بوده که به یک فرد یا گروه اعطا می­شود. پس فرنچایز متضمن یک موافقت­نامه قراردادی میان یک رئیس (امتیاز دهنده) که بازیگر اصلی است و یک نماینده (امتیاز گیرنده) است، ایجادشده است که در قبال پرداخت مبالغ معینی درازای دریافت خدمات مشخصی، از سوی امتیاز گیرنده به امتیاز دهنده پرداخت می­گردد.

در سیستم فرنچایز، بازیگر اصلی که یک فرد یا شرکت است عموماً به‌عنوان امتیاز دهنده یا اعطاکننده مجوز و نماینده که یک فرد یا شرکت است به‌عنوان امتیاز گیرنده یا گیرنده مجوز شناخته می­شود.

اعطای امتیاز معمولاً بر اساس توافق دو طرف در اشکال مختلفی می­تواند رخ دهد. دپارتمان تجاری آمریکا فرنچایزینگ را به دوطبقه تقسیم کرده است، فرنچایزینگ نام تجاری محصول و فرنچایزینگ شکل کسب­و­کار.

در سیستم فرنچایزینگ نام و نشان تجاری محصول، امتیاز دهنده که تولید­کننده است، برای توزیع یک یا چند محصول خود یک کانال قراردادی ایجاد می­کند. پس در فرنچایزینگ نام تجاری محصول معمولاً یک تولیدکننده (امتیاز دهنده) با شبکه­ای از دلالان و توزیع­کنندگان مرتبط می­شود، به‌طوری‌که توزیع­کنندگان حق توزیع و فروش آن محصول را با نام تجاری تولید­کننده درازای پرداخت مبلغی به دست می‌آورند.

این روش در اوایل قرن بیستم در صنایع اتومبیل و نفت رایج گردید. برای مثال جنرال موتورز شبکه­ای از توزیع­کنندگان ایجاد کرد که اتومبیل‌های جی.ام را فروخته و از نام تجاری جی.ام در تبلیغات و برنامه­های پیشبرد فروش خود استفاده می­کردند.

نوع دیگر، فرانچایزینگ شکل کسب­و­کار است. در فرنچایزینگ شکل کسب­و­کار که شناخته‌شده‌ترین شکل فرنچایزینگ بوده، امتیاز دهنده به امتیاز گیرنده مجوز یا حق تکرار (به عبارتی تقلید) مفهوم کسب­و­کار خود را در مکانی دیگر اعطا می­نماید. در این توافق، امتیازدهنده برای امتیازگیرندگان خود فرمولی را همراه با طیفی از خدمات شامل بازاریابی، تبلیغات، برنامه­ریزی استراتژیک، آموزش، دستورالعمل­های عملیاتی و استانداردها و رهنمودهای کنترل کیفیت درازای مبالغی، فراهم می­آورد. تأمین خدمات از سوی امتیاز دهنده به امتیاز گیرنده بر مبنای توافقی دوجانبه که طیفی از خدمات را شامل می­گردد، مشخص می­شود.

همان­گونه که گفتیم علاوه بر دو نوع اصلی فرنچایزینگ انواع دیگری نیز وجود دارد. برای مثال، فرنچایزینگ تولید که معمولاً در صنعت نوشیدنی­های غیرالکلی کاربرد دارد. در این نوع، امتیازدهنده حق انحصاری تولید و توزیع نوشیدنی را در یک منطقه خاص به امتیازگیرنده اعطا می­نماید.

نوع دیگر، فرنچایزینگ برگردان (تبدیلی) است. کسب­و­کارهایی که از قبل ایجادشده‌اند­ و خود مستقلاً فعالیت دارند و به‌منظور سود بردن از قدرت جمعی یک نام تجاری و بازاریابی ملی و بین­المللی، فعالیت­های تبلیغاتی، آموزشی، خرید و صرفه­جویی نسبت به مقیاس، به عضویت یک زنجیره فرنچایز درمی‌آیند.

فرنچایزینگ و محیط­های رقابتی

استراتژی فرنچایزینگ نتیجه تصمیمی، جهت اداره کردن و توسعه یک کسب­وکار از طریق اعطای امتیاز در برابر مالکیت بر واحدها است. ساخت واحدهای در مالکیت، ممکن است شرکت را با چالش­ فراهم کردن سرمایه در زمان توسعه مواجه سازد که به کند شدن روند توسعه می­انجامد. در صورت اتخاذ استراتژی فرانچایز، رابطه امتیاز دهنده – امتیاز گیرنده به تعریف فرانچایزینگ به‌عنوان یک شراکت یا اتحاد استراتژیک می­انجامد. در این شراکت وابستگی دو طرف به یکدیگر به نحوی است که موفقیت یکی به موفقیت دیگری بستگی خواهد داشت؛ بنابراین هر دو تلاش در جهت ایجاد رابطه برد-برد خواهند داشت.

استراتژی­های کارآفرینانه در فرنچایزینگ در محیط­های رقابتی به‌شدت اهمیت می­یابند. نوآوری برای بقاء در محیط­های رقابتی بسیار ضروری است، بنابراین با افزایش رقابت، فعالیت­های کارآفرینانه شرکت­ها نیز برای حفظ خودشان افزایش می­یابد. پیشگامی و تمایل به ریسک­پذیری علاوه بر نوآوری از استراتژی­های مطرح در یک گرایش کارآفرینانه است.

حال در یک محیط رقابتی هم امتیاز دهنده و هم امتیاز گیرنده در یک سیستم فرنچایزینگ جهت توسعه و رشد فروش و سود خود می­بایست فعالیت­های کارآفرینانه را توسعه دهند.

برای اینکه سیستم­های فرنچایز با اضافه نمودن واحدهای جدید رشد کنند لازم دارند تا امتیازگیرندگان بالقوه را در خصوص ایجاد مزیت رقابتی با محصولات و خدمات نوآورانه متقاعد کنند. برای مثال مک­دونالدز با افزودن اقلام تازه­ای به‌صورت غذای خود، به فروش واحدهای امتیازگیرنده کمک می‌نماید.

بیشتر سیستم­های فرانچایز درعین‌حال که برای استاندارد کردن و انجام رفتارهای قاعده­مند تلاش می­کنند، ابتکارات و انرژی کارآفرینانه را نیز حفظ می‌نمایند. بسیاری از امتیازدهندگان اعتقاد دارند، سیستمی که خود ابداع کرده و به امتیازگیرندگان می‌فروشند دائماً به سازگاری و بازسازی نیاز دارد. بازارهای محلی به دلیل نوسان تقاضاها و همچنین ورود رقبای تازه به انعطاف­پذیری و دادن فرصت به امتیاز گیرندگان برای ایجاد نوآوری، نیاز دارند.

در پایان باید گفت که فرنچایزینگ به‌عنوان یکی از استراتژی­های رشد خارجی شرکت­ها باهدف ایجاد روابط با طرف­های سوم مانند خریدها، پیمان­های استراتژیک، سرمایه­گذاری مشترک، اعطای لیسانس و اعطای امتیاز با اتخاذ رویکرد کارآفرینانه شکل می­گیرد. البته استراتژی­های سرمایه­گذاری مشترک، اعطای لیسانس و اعطای امتیاز گزینه­ هایی هستند که شرکت­های کارآفرین برای ورود به بازارهای خارجی و رشد در خارج مورداستفاده قرار می­دهند. اتخاذ گرایش کارآفرینانه نیز در سیستم فرنچایزینگ نمایانگر فرآیندهای مدیریتی شامل استراتژی­هایی است که شرکت­ها برای کارآفرینانه عمل کردن، بکار گرفته و همین­طور از فعالیت­های کارآفرینانه پشتیبانی می­کنند.

 

نویسنده: علیرضا سرحدی – پژوهشگر حوزه مدیریت

 

کایزن (بهبود مستمر)

کایزن (بهبود مستمر)

نویسنده: یاسمن خوئی / پژوهشگر حوزه مدیریت تولید

 

همان‌طور که در شماره قبل درباره کایزن توضیحاتی ارائه شد به ادامه این بحث می‌پردازیم.

معنی اصلی واژه ” کایزن” ساده و گویاست، کایزن یعنی بهبود. در ضمن، کایزن به معنی بهبود مستمری است که تمامی افراد یعنی مدیران، کارکنان و کارگران را در برمی‌گیرد. فلسفه کایزن بر این اصل استوار است که شیوه‌ی زندگی انسان (زندگی شغلی، زندگی اجتماعی وزندگی خانوادگی) بایستی پیوسته بهبود یابد.

  • ادامه اصول بیست‌گانه کایزن:

11- حمایت مدیریت ارشد منحصربه‌فرد، قول و کلام نیست. مدیریت باید حضور مشهود و ملموس داشته باشد.

12- برای حل مسائل هر جا که امکان آن وجود دارد از واگذاری اختیار به زیردستان ابا نکنید.

13- هیچ‌وقت به دنبال مقصر نگردید، هیچ‌گاه عجولانه قضاوت نکنید.

14- مدیریت دیداری و انتقال اطلاعات بهترین ابزار برای حل مسئله به‌صورت گروهی است.

15- ارتباط یک‌طرفه، دستوری از بالا به پائین، مشکلات سازمان را پیچیده‌تر می‌کند. مدیریت ارشد باید با لایه‌های پایین‌تر سازمان ارتباط دوجانبه داشته باشد.

16- انسان‌ها توانایی‌های فراوانی دارند. از الگوهای چند مهارتی و غنی‌سازی شغلی برای شکوفا شدن آن‌ها استفاده کنید.

17- تنها فعالیت‌هایی را انجام دهید که برای سازمان شما ارزش‌افزوده ایجاد می‌کنند.

18- فراموش نکنید که 5 ت، پایه و بنیان ایجاد محصولی باکیفیت است.

19- بر اساس الگوهای کار گروهی، مسائل محیط کارتان را حل کنید.

20- حذف مودا (اتلاف) فرایندی پایان‌ناپذیر است. هیچ‌وقت از این کار خسته نشوید.

 

جوهر و درون‌مایه‌ی اصلی شیوه‌های کاملاً بی‌مانند مدیریت ژاپنی در زمینه‌های مختلف ازجمله ارتقاء بهره‌وری، کنترل کیفی جامع، حلقه‌های کنترل کیفیت یا مناسبات کارگری، همگی در یک واژه بنام “کایزن” خلاصه می‌شود. کایزن مفهومی چتری شکل است که بیشتر شیوه‌های خاص ژاپنی را که اخیراً شهرت جهانی یافته‌اند، در برمی‌گیرد.

اعمال “کنترل کیفیت جامع” یا ” کنترل کیفیت در گستره شرکت” در ژاپن باعث شده است تا شرکت‌های ژاپنی به ایجاد و توسعه تفکر و عمل روندگرا روی‌آورند، تفکر و عملی که بهبود مستمر و مشارکت همه افراد در کلیه سطوح سازمان را تضمین می‌کند. پیام استراتژی کایزن را می‌توان در این جمله خلاصه کرد که:

حتی یک روز هم نباید بدون ایجاد نوعی بهبود دریکی از بخش‌های شرکت یا سازمان سپری شود.

 

کایزن و مدیریت

شکل زیر چگونگی برداشت ژاپنی از شرح وظایف را نشان می‌دهد. همان‌گونه که در این نمودار مشخص گردیده، مدیریت از دو عنصر اصلی ترکیب یافته است: نگهداری و بهبود. نگهداری به فعالیت‌های تداوم‌بخش، استانداردهای موجود در تکنولوژی، مدیریت و عملیات اطلاق می‌شود و بهبود نیز به تدابیری اطلاق می‌شود که برای بهبود این استانداردها بکار گرفته می‌شوند؛ و همچنین، شکل‌های زیر، برداشت‌های ژاپنی و غربی را از کارکردهای شغلی نشان می‌دهند.

 

 

 

کایزن و سیستم پیشنهاد‌ها

مدیریت ژاپنی برای درگیر نمودن کارکنان در کایزن، از طریق ارائه پیشنهاد‌ها، تلاش‌های گسترده‌ای انجام می‌دهد. ازاین‌رو، سیستم پیشنهاد‌ها به‌عنوان جزء لاینفک سیستم مدیریت موجود و تعداد پیشنهاد‌های کارگران به‌عنوان معیار مهمی در ارزیابی کارایی سرپرستان محسوب می‌شود. مدیر سرپرستان نیز، در مقابل باید با زیردستان خود جهت کمک به کارگران برای ارائه پیشنهاد‌های بیشتر، همکاری کند.

بیشتر شرکت‌های ژاپنی که از برنامه‌های کایزن استفاده می‌کنند، دارای یک سیستم کنترل کیفیت و یک سیستم پیشنهاد‌ها هستند که هماهنگ با یکدیگر فعالیت می‌کنند. مجموعه حلقه‌های کنترل کیفیت را می‌توان به‌عنوان یک سیستم پیشنهاددهنده بهبود تلقی نمود.

یکی از ویژگی‌های برجسته مدیریت ژاپنی، دریافت پیشنهاد‌های بی‌شمار از کارگران است و مدیریت تلاش فراوانی در زمینه بررسی پیشنهاد‌های دریافتی و اغلب، گنجاندن آن‌ها در استراتژی کلی کایزن، مبذول می‌دارد. (آقای تویودا رئیس هیئت‌مدیره تویوتا موتور اخیراً طی مصاحبه‌ای گفته است «یکی از ویژگی‌های کارگر ژاپنی آن است که علاوه بر استفاده از دست‌هایش، از مغز خود نیز استفاده می‌کند. کارگران ژاپنی، سالانه 5/1 میلیون پیشنهاد ارائه می‌دهند که 95 درصد از آن‌ها در عمل مورداستفاده قرار می‌گیرد. فضای کارخانه‌های تویوتا همواره آکنده از شور و شوقی ملموس برای بهبود است.»)

 

کایزن در برابر نوآوری (1)

برای دستیابی به پیشرفت، دو نگرش متفاوت وجود دارد: پیشرفت تدریجی و پیشرفت مبتنی برجهش بزرگ. درمجموع، شرکت‌های ژاپنی پیشرفت تدریجی را ترجیح می‌دهند، درحالی‌که شرکت‌های غربی به جهش بزرگ که اصطلاحاً نوآوری گفته می‌شود، تکیه‌دارند.

قبله‌گاه مدیریت غربی، نوآوری است. نوآوری به دگرگونی‌های عمده در زمینه پیشرفت‌های تکنولوژیک یا ارائه تازه‌ترین مفاهیم مدیریت یا شیوه‌های تولید، اطلاق می‌شود. جدول زیر به مقایسه ویژگی‌های اصلی کایزن و نوآوری اختصاص دارد. یکی از ویژگی‌های جالب کایزن، عدم نیاز قطعی آن به تکنولوژی پیچیده یا آخرین دستاوردهای تکنولوژیک است. برای تحقق کایزن، تنها تکنیک‌های ساده‌ای چون ابزارهای هفتگانه کنترل کیفیت کفایت می‌کند، طوری که کایزن برای حل مشکلات از ابزارهای هفتگانه کنترل کیفیت استفاده می‌کند؛ اما در بسیاری از وضعیت‌های مربوط به مدیریت، کلیه داده‌های موردنیاز برای حل مشکلات، در دسترس نمی‌باشند.

مثلاً تولید محصول جدید نشانگر این موضوع است، بنابراین ابزارهای هفتگانه جدید کنترل کیفیت که معمولاً به نام “هفت جدید” «NEW SEVEN» خوانده می‌شوند برای نگرش طراحی، مورداستفاده قرارگرفته‌اند و در حوزه‌هایی چون افزایش کیفیت محصول، کاهش قیمت، تولید محصول جدید و اعمال سیاست، مفید واقع‌شده‌اند. این ابزارهای هفتگانه جدید عبارت‌اند از:

1-نمودارهای ارتباط‌ها 2- نمودار وابستگی 3- نمودار درختی 4- نمودار ماتریسی

5- نمودار ماتریسی تحلیل داده‌ها 6- نمودار برنامه فرایند تصمیم‌گیری 7- نمودار برداری

 

جدول ویژگی‌های کایزن و نوآوری

کایزن در برابر نوآوری (2)

شکل زیر توالی تولید از آزمایشگاه‌های علمی تا بازار فروش را نشان می‌دهد. نظریه‌ها و آزمایش‌های علمی در شکل تکنولوژی کاربرد پیدا می‌کنند، در شکل طراحی، توسعه می‌یابند، در شکل تولید از قوه به فعل درمی‌آیند و سرانجام در بازار، به فروش می‌رسند. دو جزء بهبود، یعنی نوآوری و کایزن را می‌توان در هریک از مراحل زنجیره تولید بکار گرفت؛ اما تأثیر کایزن معمولاً در تولید و بازار نمایان‌تر است. درحالی‌که اثر نوآوری در علوم و تکنولوژی، بیشتر است. جدول زیر نوآوری و کایزن را در همین توالی، به‌گونه‌ای دیگر مقایسه می‌کند.

 

 

منافع به‌کارگیری کایزن

  • تمامی کارکنان را برای ایجاد اصلاحات بکار می‌گیرد. مشکلات را ریشه‌ای تشخیص و از همان ابتدا حل‌وفصلشان می‌کند.
  • باعث می‌شود کارکنان کار را با لذت انجام دهند، همچنین منجر به بهبود اخلاقیات، رضایت کاری و تعدیل بار مسئولیت می‌شود.
  • اتلاف را کاهش می‌دهد.
  • موجب استفاده بهینه از فضا، ارتقاء کیفیت تولید، استفاده از سرمایه، ارتباطات بهتر، رشد ظرفیت تولید و حفظ و بقاء کارکنان می‌شود.
  • دستیابی به نتایج را سریع‌تر امکان‌پذیر می‌سازد، بجای تأکید بیشتر بر بهبود در سرمایه، بر سرمایه‌گذاری خلاقانه تأکید دارد که می‌تواند مشکلات متعددی را مرتفع کند.

مراحل اجرای کایزن

  1. انتخاب منطقه هدف
  2. ایجاد و ساماندهي تیم کایزن
  3. بررسي و جمع‌آوری اطلاعات در منطقه هدف با کمک اعضای گروه
  4. آشنا کردن اعضای کارگاه آموزشي با مفاهیم و ابزارهای بهبود
  5. توجیه کارکنان محل واقعي انجام کار
  6. انجام نظام آراستگي (۵اس)
  7. شناسایي و فهرست کردن ) مودا)
  8. انجام تحلیل علل رویداد اتلاف در ناحیه نمونه و ارائه راه‌حل‌هایی با استفاده از کار گروهي
  9. انتخاب اتلاف‌هایی که راه‌حل‌های عملی‌تری دارند.
  10. انجام سریع هر نوع تغییر فیزیکي در آرایش ناحیه نمونه
  11. استاندارد کردن بهبود انجام‌گرفته
  12. اطلاع‌رسانی موفقیت حاصله به سایر همکاران
  13. رفتن به سراغ مشکل بعدی
  14. ارزیابي نتایج به‌دست‌آمده جهت استفاده در مراحل بعد.

کلام آخر

آخر کلام آن‌که اجرای مؤثر کایزن علاوه بر ضرورت داشتن انگیزه کافي در نیروی انساني، توجه به نقش آموزش آن‌ها بسیار مهم و کلیدی بوده و همچنین التزام عملي و باور مدیریت به فلسفه کایزن، حوصله و بردباری و عدم تعجیل در کسب نتایج زودرس می‌تواند در موفقیت اجرای کایزن بسیار مؤثر باشد.

نویسنده: یاسمن خوئی / پژوهشگر حوزه مدیریت تولید

 

چارچوب کل‌نگر بازاریابی استراتژیک رسانه اجتماعی

چارچوب کل‌نگر بازاریابی استراتژیک رسانه اجتماعی

 

 

بازاریابی رسانه­های اجتماعی، امروزه به‌عنوان عنصر جدایی­ناپذیر یک کسب­و­کار در قرن 21 مطرح است. تاکنون بیشتر تمرکز بر موضوعات خاصی مانند تحریک فروش، ایجاد آگاهی برند، مدیریت ارتباط با مشتری و … درزمینه بازاریابی رسانه اجتماعی بوده و کمتر به پیوند بازاریابی رسانه اجتماعی در سطح استراتژیک در سازمان­ها توجه شده است. ماهیت استراتژیک بازاریابی رسانه اجتماعی در سازمان­ها بسیار پیچیده است و برای ایجاد آن در سازمان باید مفهوم و چارچوب آن در سازمان تعریف گردد. اجرای بازاریابی استراتژیک رسانه اجتماعی فعالیتی انفرادی و تک‌واحدی در یک سازمان نمی­باشد و نیازمند تعاملات بین بخشی با چارچوب مشخص و تعریف‌شده خودش است. این پدیده مانند مفهوم مدرن مدیریت کیفیت است که می­گوید: در مدیریت کیفیت تمامی کارکنان تأثیرگذار هستند و موفقیت آن به همه واحدها و فرآیندها در سازمان بستگی دارد. دراین‌بین متخصص یا مدیر بازاریابی رسانه اجتماعی، نقش هدایت­گر و کارگردان را دارد و مجریان آن تمامی کارکنان سازمان خواهند بود تا بتوان به یک بازاریابی موفق در رسانه اجتماعی دست‌یافت.

  • چگونه محدوده و قلمرو استراتژیک بازاریابی رسانه اجتماعی را در سازمان تعریف نماییم؟

برای پاسخ به این سؤال به بررسی 4 بعد می­پردازیم و در پایان با شناخت این ابعاد می­توانید تعریف مشخصی از بازاریابی استراتژیک در سازمان خودتان ارائه دهید و متناسب با آن استراتژی­های بازاریابی خود را تنظیم نمایید.

  • محدوده بازاریابی رسانه اجتماعی: مدافع تا کاوشگر

برای محدوده بازاریابی رسانه اجتماعی یک طیف که دارای قطب تدافعی و اکتشاف‌گر است، مشخص‌شده است. رویکرد مدافعانه بر گروه­های مخاطب معدودی متمرکز است و برای این گروه­ها اطلاع­رسانی فعالیت­های شرکت را انجام می­دهد و همواره در پاسخ به سؤالات مخاطبان دیگر، یا جواب استاندارد و از قبل آماده‌شده‌ای را ارائه می­دهد و یا اصلاً به سؤالات غیر مرتبط با همان گروه هدف محدود خود، پاسخ نمی­دهد. در مقابل رویکرد اکتشافی وجود دارد که بر تعامل و همکاری با تمامی ذینفعان و شرکا اعتقاد دارد و به دنبال تعامل و بازخورد گرفتن از تمامی گروه مخاطبین است. این رویکرد معتقد است که ذینفعان در مرکز فرآیندهای خلق ارزش شرکت وجود دارند و به خلق ارزش در شرکت بسیار کمک می­نمایند.

  • فرهنگ بازاریابی رسانه اجتماعی: پیرو سنت قدیم تا مدرنیسم

دو فرهنگ برای بازاریابی رسانه اجتماعی در سازمان­ها در نظر گرفته‌شده است، برخی پیرو سنت قدیم هستند و محافظه‌کارند و بر فرآیندهای داخلی شرکت تمرکز دارند و در خصوص استفاده از رسانه اجتماعی ریسک­پذیری کمی دارند.

 

در مقابل فرهنگ مدرنیسم وجود دارد که فضای باز، انعطاف­پذیر و ریسک­پذیر برای استفاده از رسانه اجتماعی را به‌عنوان ابزار بازاریابی در نظر می­گیرند. در رسانه اجتماعی امکان دارد مخاطبین از شما انتقاد نمایند، اما فرهنگ برخورد با این رویدادها در رسانه اجتماعی بسیار مهم است. پایه­گذار فرهنگ رسانه اجتماعی، مدیران ارشد سازمان هستند و می­دانیم که فرهنگ‌سازمانی به چه میزان در موفقیت سازمانی اثرگذار است.

  • ساختار بازاریابی رسانه اجتماعی: سلسله مراتبی تا شبکه­ ای

همه سازمان­ها ساختار مختص خود را دارند که این ساختار میزان تمرکز، پیچیدگی، نظارت سازمان را مشخص می­نماید. دراین‌بین برای بازاریابی رسانه اجتماعی نیز دو ساختار را می­توان در نظر گرفت.

ساختار، سلسله مراتبی باشد که ساختاری تمرکزگرا و با مرکزیت مشخص است که نیازمند کنترل شدید است. در این ساختار قوانین و مقررات استفاده از رسانه اجتماعی به‌عنوان ابزار بازاریابی، کاملاً مشخص و تعریف‌شده است. یک واحد یا شخص، مسئولیت کامل آن را بر عهده دارد؛ اما در نگرش شبکه­ای، غیرمتمرکز و دارای عملکردهای بین بخشی است، تمامی کارکنان در رسانه اجتماعی فعال هستند. هرکسی در هرجایی بر اساس فرآیندی که انجام می­دهد به تولید محتوا و ایجاد تعامل با مخاطبین اقدام می­نماید.

  • حاکمیت بازاریابی رسانه اجتماعی: استبدادی تا بی­قانونی

بعد چهارم نحوه قانون­گذاری و سیاست­های شرکت­ برای کاربرد رسانه اجتماعی درزمینهٔ کسب­و­کار را مشخص می­نماید. برخی شرکت­ها نگرش استبدادی دارند و برای ایجاد، انتشار و پاسخ­گویی و تمامی فرآیندهای مرتبط با رسانه اجتماعی قوانین مشخصی را وضع می­نمایند و در این خصوص بسیار سخت­گیرانه عمل می­نمایند. در مقابل برخی شرکت­ها کارکنان خود را در خصوص نحوه تولید و انتشار محتوا در بستر رسانه اجتماعی آزاد می­گذارند که رویکرد هرج­و­مرج نام دارد؛ اما اتخاذ هرکدام از این رویکردها بستگی به فرهنگ سازمان و میزان شایستگی کارکنان دارد.

در پایان باید گفت: بازاریابی رسانه اجتماعی با به‌کارگیری رسانه اجتماعی در جهت تحقق اهداف سازمانی و ایجاد ارزش برای ذینفعان مورداستفاده قرار می­گیرد. همچنین ایجاد بازاریابی رسانه اجتماعی سطح استراتژیک سازمان با تصمیم در خصوص دامنه، فرهنگ، ساختار و حاکمیت رسانه اجتماعی تعریف می‌گردد.

 

نویسنده: علیرضا سرحدی / کارشناس ارشد مدیریت MBA

خلق سازمان‌های دانش‌محور

خلق سازمان‌های دانش‌محور

 

 

 

در قرن ۲۱ برای ایجاد مزیت رقابتی استراتژیک نیازمند نوع جدیدی از سازمان‌ها هستیم که دانش‌محور باشند. دانش هم مانند هر منبع دیگری می‌تواند در بقا و موفقیت سازمان نقش داشته باشد. بسیاری از سازمان‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که اگر بخواهند در اقتصاد امروز موفقیت کسب کنند باید سازمان‌ آن‌ها یک سازمان دانش‌محور باشد؛ اما تنها اندکی از آن‌ها در مورد سازمان‌های دانش‌محور و اینکه چگونه می‌توان یک سازمان دانش‌محور بود، اطلاعات دارند. به همین دلیل از مدیران انتظار می‌رود که برای رسیدن به عملکرد موفق و دست‌یابی به مزیت یادگیری در پروژه‌های مربوط به دانش سرمایه‌گذاری کنند. خلق سازمان دانش‌محور کار آسانی نخواهد بود و سازمان برای خلق و مدیریت دانش به‌عنوان یک دارایی باید سازوکارهای لازم را داشته باشد و باید داده‌های پراکنده در سازمان را در یک سیستم مدیریت دانش مدون کند.

اولین نکته مدنظر این است که داشتن سازمان دانش‌محور هیچ ارتباطی به محصول یا خدمات آن سازمان ندارد، یعنی این درست نیست که سازمانی که دانش بیشتر در محصولات خود جای‌داده است قطعاً سازمان دانش‌محور خواهد بود یا برعکس. به‌طور مثال یک موسسه تحقیقاتی که محصول آن تماماً دانش است نمی‌تواند لزوماً در صدر سازمان‌های دانش‌محور قرار بگیرد و یک سازمانی که به خریدوفروش یک کالای ساده می‌پردازد در پایین‌ترین صدر سازمان دانش‌محور قرار گیرد.

شرایط امروز به‌گونه‌ای پیش می‌رود که دانش در حال جایگزین شدن زمین و منابع شرکت‌ها می‌شود، این موضوع را حتی دراکر نیز مطرح می‌کند. دارایی‌های ملموس در صورت استفاده شدن کاهش می‌یابند ولی دارایی‌های ناملموس مثل دانش، اطلاعات، تکنولوژی در صورت استفاده نه‌تنها کاهش بلکه ارتقا هم پیدا می‌کنند. این سازمان‌ها دارای سرمایه‌هایی فکری فردی و گروهی هستند و به کمک این سرمایه‌ها به انجام صحیح فعالیت‌ها می‌پردازند. درواقع، کارکنان دانشی به‌عنوان سرمایه فکری در این سازمان‌ها، اصلی‌ترین دارایی سازمان به شمار می‌آیند.

بحثی که اینجا مطرح می‌شود بحث سازمان‌های یادگیرنده و یادگیری سازمانی می‌باشد، درصورتی‌که یک سازمان توانایی یادگیری بالایی داشته باشد می‌تواند نسبت به رقبا سریع‌تر رشد پیدا کند. سازمان‌های یادگیرنده در خلق، اکتساب و انتقال دانش دارای مهارت هستند؛ و مکان‌هایی هستند که افراد در آن به‌طور دائم در حال افزایش قابلیت خود برای به دست آوردن نتایج بهتر می‌باشند، مکانی که در آن ایده‌های جدید رشد پیدا می‌کند و افراد می‌آموزند که چگونه باهم یاد بگیرند. امروزه هسته اصلی بهبود مستمر، یادگیری سازمانی می‌باشد به عبارتی سازمانی موفق است که این توانایی را داشته باشد تا یادگیری را تبدیل به دانش کرده و در محصولات و خدمات ظاهر کند. به عبارتی یادگیری سازمانی زمانی رخ می‌دهد که از توانایی سازمان برای بهره‌برداری از تمام ظرفیت کارکنان برای خلق فرآیندهایی که بتوان سازمان را بهبود داد، استفاده کرد.

در سازمان‌های دانش‌محور، خلق دانش اتفاق میافتد به دلیل اینکه در شرایط متغیر امروزی برای توسعه محصول یا خدمات جدید و به دلیل اینکه دانش کهنه می‌شود، یک سازمان باید از طریق فعالیت‌های یادگیری اقدام به خلق دانش کند.

در ادامه این دانش باید ذخیره شود که به موضوع حافظه سازمانی اشاره می‌کند که شامل دانشی است که در شکل‌های گوناگون ازجمله دانش ضمنی در افراد می‌باشد.

موضوع مهم بعدی انتقال دانش در سازمان است. یکی از دغدغه‌های اساسی مدیریت دانش، تبدیل دانش پنهان (ضمنی) افراد و کارکنان به دانش آشکار می‌باشد. لذا، پژوهش‌هایی نیز به‌منظور شناسایی روش‌های استخراج دانش ضمنی کارکنان انجام پذیرفته است. بیش‌تر این پژوهش‌ها، بر توانایی یادگیری و بهره‌برداری سازمان‌ها از کارکنان خبره برای حضور مؤثر در شرایط متغیر بازار و کسب مزیت رقابتی، تأکید دارند. تولید و به اشتراک گذاشتن دانش ضمنی، فعالیت‌های غیرملموسی هستند که انجام آن‌ها فقط از طریق انگیزش و تمایل کارکنان دانشی میسر است و با توسل به‌زور به دست نمی‌آیند. تجربه ثابت کرده است که اگر ارتباطات صحیحی در سازمان برقرار نباشد گردش امور مختل شده و امکان تسهیم دانش وجود ندارد.

 

 

داونپورت و پروساک با طرح مفهوم بازار دانش و پرداختن به اقتصاد سیاسی بازار دانش، به این واقعیت رسیدن که «در سیاست دانش، عده‌ای از دانش گران وارد بازار دانش نمی‌شوند، زیرا ازنظر آن‌ها، احتکار دانش سودآورتر از تسهیم آن است.» ازاین‌رو یکی از دشواری‌های مدیریت دانش القای این فکر است که عرضه دانش بیش از احتکار آن ارزش دارد. داونپورت و پروساک سه نوع بازپرداخت برای تسهیم دانش در نظر گرفته‌اند: ۱- مقابله‌به‌مثل ۲-شهرت ۳- نوع‌دوستی

ارزشمندی دانش موجب شده است که دانش به‌عنوان یک منبع قدرت برای کارکنان مطرح شود. بسیاری از دانش گران از دانش خود به‌عنوان ابزاری برای حمله به رقبای شغلی خود و یا دفاع از موقعیت خود در شرایط رقابتی، بهره می‌برند. در چنین شرایطی درصورتی‌که میزان سودی که آنان باید از سازمان دریافت کنند از میزان قابل‌قبول پایین‌تر باشد، ممکن است سرمایه خود را که همان دانش آن‌ها است را از سازمان خارج کنند. سازمان‌ باید تشویق‌هایی را با به‌کارگیری سیاست‌های درست انگیزشی برای تسهیم دانش ایجاد کند و زحمات دانش گر را برای تبدیل کردن دانش ضمنی به دانش صریح قابل‌درک برای دیگر کارکنان، جبران کند. (تعریف و تمجید کلامی و حمایت‌های اجتماعی، پاداش‌های مالی، پیشرفت شغلی و پرداخت‌های جبرانی) در اینجا موضوع مهمی که مطرح می‌شود این است که این انگیزه باید در بین دریافت‌کنندگان دانش نیز وجود داشته باشد.

مدیریت دانش، رویکرد جامع و یکپارچه‌ای را برای شناسایی، سازمان‌دهی، اشاعه و کاربرد دانش، به‌منظور خلق ارزش از سرمایه‌های نامشهود در سازمان فراهم می‌کند؛ پس درنهایت متناسب‌سازی دانش در جهت ایجاد خلق ارزش است، زیرا این دانش باید در محصولات و خدمات سازمان به‌کاررفته شود و بعد از به‌کاررفته شدن، شرکت می‌تواند راجع به متناسب بودن آن تصمیم بگیرد، به عبارتی کاربرد قدرتمند از دانش عامل اصلی برای مبارزه در عصر حاضر است.

مایکل زَک  پس از کار کردن با بیش از 30 شرکت، یک سازمان دانش‌محور را متشکل از چهار ویژگی می‌داند که به‌طور خلاصه عبارت‌اند از: فرآیند، مکان، هدف، چشم‌انداز

ادامه مطالب

فرآیند: به فعالیت‌هایی گفته می‌شود که برخی مرتبط با محصول یا خدمت تولیدشده و برخی به همان میزان اهمیت ولی فرعی هستند. یک سازمان دانش‌محور به دو فرآیند مرتبط که در زیر این فرآیندهای مستقیم قرار دارند نیز می‌پردازد. این دو فرآیند عبارت‌اند از: کاربرد مؤثر دانش موجود و خلق دانش جدید. اهداف این فرایندها عبارت‌اند از: اطمینان از اینکه دانش از یک بخش سازمان در فعالیت‌های سایر بخش‌ها نیز به کار می‌رود؛ اطمینان از اشتراک‌گذاری دانش در طی زمان به‌منظور بهره‌مندی شرکت از تجارب گذشته؛ ایجاد نمودن شرایطی برای کارکنان در بخش‌های گوناگون جهت همکاری در ایجاد دانش جدید.

مکان: به مرزهای سازمان برای اشتراک‌گذاری و ایجاد دانش اطلاق می‌شود. در اقتصاد امروز مکان محدود به مرزهای فیزیکی سنتی و محدودیت‌های قانونی شرکت نیست؛ بنابراین سازمان دانش‌محور مجموعه‌ای از افراد و منابع حمایت‌کننده هستند که از طریق ارتباطات مستمر، دانش را خلق کرده و به کار می‌برند. این‌گونه سازمان‌ها مرزی نامشخص، قابل‌انعطاف و پویا دارند. سازمان دانش‌محور، دانش را در هرکجا که باشد جستجو کرده و به همکاری با  هرکسی که بتواند به یادگیری آنچه سازمان نیاز دارد کمک نماید، می‌پردازد. گاهی اوقات سازمان یادگیرنده نگرانی درباره‌ی اینکه چه کسی برای چه کسی کار می‌کند را خاتمه داده و در عوض بر این مسئله تمرکز می‌کند که چه کسی نیاز دارد با چه کسی کار کند.

هدف: به مأموریت و استراتژی سازمان اطلاق می‌شود. سازمان دانش‌محور تشخیص می‌دهد که دانش یک منبع استراتژیک کلیدی است و از خود می‌پرسد: چه چیزی لازم است بدانیم تا بتوانیم استراتژی موردنظر خود را تدوین و اجرا کنیم؟ چه می‌دانیم؟ رقبای ما چه می‌دانند؟ شکاف بین آنچه یک سازمان می‌داند و آنچه نیاز دارد بداند، توجه را به درون سازمان جلب می‌کند؛ شکاف بین آنچه سازمان می‌داند و آنچه رقبایش می‌دانند، توجه را به خارج سازمان جلب می‌کند (SWOT). شرکت‌ها باید تلاش نمایند تا این دو شکاف دانشی داخلی و خارجی را هرچه سریع‌تر و مؤثرتر از رقبایشان پر کنند.

چشم‌انداز: دیدگاهی است که از سازمان در آینده داریم. سازمان دانش‌محور دانش را در تمامی ابعاد عملکرد خود لحاظ نموده و با هر فعالیتی به‌عنوان یک فعالیت بالقوه‌ی بهبوددهنده‌‌ی دانش رفتار می‌کند. سازمان دانش‌محور از دانش و یادگیری به‌عنوان معیار اولیه‌ی ارزیابی روش سازمان‌دهی، محصول تولیدی، موقعیت سازمان، استخدام افراد، روش ارتباط با مشتری، تصویر سازمان و ماهیت رقابت استفاده می‌کند.

در پایان امام علی (علیه‌السلام) به مالک اشتر توصیه فرمودند: ‌ای مالک مبادا طوری مدیریت کنی که دانایان به سکوت و عزلت بگرایند و نادانان بر صدر نشینند!

 

 

نویسنده: عارفه داودی – پژوهشگر حوزه مدیریت

بیت کوین و بلاک چین عواملی تأثیرگذار در مسیر آتی کارآفرینی

بیت کوین و بلاک چین عواملی تأثیرگذار در مسیر آتی کارآفرینی

 

بلاک چین نوعی دیتابیس یا پایگاه داده است که روی یک یا چند سرور خاص قرار ندارد بلکه روی تمام کامپیوترهایی که به شبکه متصل می‌شوند، توزیع ‌شده است. بلاک چین در حقیقت یک دفتر کل برای ثبت رکوردها و گزارش‌ها است و به دلیل نوع رمزنگاری و ثبت آن در همه کامپیوترهای شبکه، گزارش‌های ثبت‌شده قابل هک یا حذف نیستند.

ارزهای دیجیتال، محصول جدید فناوری‌های مالی نوین است که امروزه به‌شدت در حال گسترش است. این پول‌ها که با تکیه‌بر فناوری بلاک چین حیات یافته‌اند، آن‌چنان خاصیت براندازی نسل‌های پولی پیش از خود را دارند که می‌توان آن‌ها را به‌عنوان جادوی پولی این دوران نامید. چشم‌انداز فناوری بلاک چین در صنعت بانکداری به‌واسطه امکان حذف واسطه‌ها و صرفه‌جویی در هزینه‌های زیرساخت، بسیار تأمل‌برانگیز است و می‌تواند مدل‌های فعلی در امور بانکی را به‌شدت تغییر دهد.

بلاک چین اولین پلتفرم مبتنی بر اینترنت برای مبادله‌ ارزش به‌صورت آنی محسوب می‌شود. در این بستر، انتقال دارایی بدون هیچ واسطه‌ای در عرض چند ثانیه و با هزینه بسیار اندک ممکن می‌شود.

فناوری بلاک چین مبتنی بر یک پایگاه داده غیرمتمرکز و دارای یک دفتر کل توزیع‌شده جهانی است. کلیه تراکنش‌ها بر بستر اینترنت انجام‌شده و تاریخچه تمامی تراکنش‌ها و سوابق دارایی افراد در این دفتر کل نگهداری می‌شود. منظور از غیرمتمرکز بودن این است که داده‌ها در یک پایگاه داده مرکزی نگهداری نمی‌شوند؛ بلکه اطلاعات در دست عموم نگهداری می‌شوند. در این شبکه، تمام اعضای شبکه که گره یا Node نامیده می‌شوند، زنجیره‌ای از بلاک‌ها را که شامل سوابق تمام تراکنش‌ها است، نگهداری می‌کنند. بلاک‌ها به‌صورت رمزنگاری‌شده باهم لینک شده و به‌کل شبکه فرستاده می‌شوند. رکوردی که به شبکه ارسال می‌شود، غیرقابل تغییر خواهد بود. ازآنجاکه بلاک چین سوابق یک انتقال‌ دارایی را نگه می‌دارد، هرگونه تقلب می‌تواند با ردیابی بلاک‌ها شناسایی شود.

خواص فناوری بلاک چین، عبارت‌اند از: غیرقابل دست‌کاری شدن، قابلیت سفارشی‌سازی، باز و شفاف بودن و امنیت بالا. در فناوری بلاک چین با هر تراکنش یک کد هش (Hash) تولید می‌شود که این کد با کد هش قبلی ترکیب‌شده و یک بلاک جدید ایجاد می‌کند. هر بلاک دارای یک ترتیب خطی، زمانی و رشته کاراکترهای منحصربه‌فرد است. به همین دلیل دست‌کاری و ایجاد اطلاعات نادرست و غیرقابل ردیابی، تقریباً غیرممکن است.

هنگامی‌که یک معامله دیجیتالی انجام می‌شود، اطلاعات آن تراکنش داخل یک بلاک محافظت‌شده و از طریق رمزنگاری با تراکنش‌های رخ‌داده قبلی، گروه‌بندی‌شده و به‌کل شبکه ارسال می‌گردد. برای تغییر در یک بلاک، باید کلیه بلاک‌های بعدازآن را تغییر داد که این امر تقریباً غیرممکن است. به‌عبارت‌دیگر ازآنجاکه دفتر کل توزیع‌شده، تاریخچه‌ای از تمامی تراکنش‌ها را نگهداری می‌کند و کوچک‌ترین تغییر در مالکیت دارایی‌ها نیازمند تأیید تمامی کاربران است، بنابراین مشکل نیاز به یک واسطه قابل‌اعتماد مانند بانک مرکزی که از دست‌کاری حساب‌ها جلوگیری کند ، به‌کلی حل می‌شود.

بیت کوین به‌عنوان محصولی عینی از فناوری بلاک چین، امروزه در دنیا جای مهمی برای خود بازکرده و به نظر می‌رسد فناوری بیت کوین در آینده‌ی پولی و بانکی دنیا تحولی باورنکردنی رقم خواهد زد.

در ماه دسامبر سال ۲۰۱۳، تقریباً ۱۲ میلیون بیت کوین در گردش ثبت شد. بر اساس پژوهش‌های دانشگاه کمبریج که در سال ۲۰۱۷ تهیه شده است، بین ۲٫۹ میلیون و ۵٫۸ میلیون کاربر منحصربه‌فرد که بسیاری از آن‌ها از بیت کوین استفاده می‌کنند، یک کیف پول رمزنگاری‌شده دارند. تعداد کاربران بیت کوین به‌طور قابل‌توجهی از سال ۲۰۱۳، از سه هزار نفر به بیش از یک‌میلیون نفر رشد کرده است.

در سال ۲۰۱۵، تعداد تُجّاری که بیت کوین را پذیرفته‌اند به بیش از صد هزار نفر رسید. به‌طورمعمول توسط پردازنده کارت اعتباری، کارمزدی بین دو تا سه درصد کسر می‌شود این در حالی است که کارمزد استفاده از بیت کوین صفرتا دو درصد است. بدیهی است با ادامه این روند و استقبال و رشد چشم‌گیر این فناوری‌ها در دنیا شاید با پارادایمی جدید و متفاوت در حوزه بسیاری از صنایع و بالأخص چارچوب کارآفرینی مواجه شویم، درجایی که تعریف خدمت، محصول، رابطه تأمین‌کننده، تولیدکننده و مصرف‌کننده با پذیرش مکانیزم‌های جدید مالی و تراکنش‌های مربوطه، رنگی تازه به خود گرفته ، احتمالاً کارآفرینی نوین وارد عرصه خواهد شد.

نویسنده: دکتر عرفان حاجی آخوندی / پژوهشگر و مدرس

 

بازاریابی کل‌نگر، دیدگاه فرآیندی به بازاریابی

بازاریابی کل‌نگر، دیدگاه فرآیندی به بازاریابی

امروزه خیلی از ما کلمه بازاریابی و فروش را برای موفقیت یک کسب­و­کار می­شنویم و در موردش فکر می­کنیم، نظر می­دهیم و حتی اجرا می­کنیم. در این حوزه افرادی که دارای درک عمیقی از بازاریابی هستند، موفق می­شوند. برخی هم که شکست می­خورند به دنبال توجیه شکست خود بدون در نظر گرفتن عدم درک عمیق خود از بازاریابی، هستند.

بازاریابی یعنی مواجه‌شدن و پاسخ گفتن به نیازهای مشتریان. بازاریاب به دنبال شناسایی نیازهای سودآور در بازار است و برای رسیدن به سود موردنظر برای آن­ها راه‌حل (Solution) ارائه می­دهد. بازاریابی فرآیندی است که ارزش منحصربه‌فردی را ایجاد می­نماید، با مشتریان ارتباط برقرار می­کند و ارزش را به مشتری می­رساند. مدیریت بازاریابی هنر و علم انتخاب بازار هدف و دستیابی، نگهداری و رشد بازار از طریق ایجاد ارزش، برقرار ارتباط و تحویل ارزش به مشتریان است. بازاریابی با شناسایی مشتریان بالقوه، نیازها را شناسایی می­نماید و محصولات متناسب با این نیازها را تولید می­نماید و با ایجاد آگاهی، این محصولات را به مشتریان بالقوه می­رساند.

فعالیت‌های بازاریابی سبب تعامل و مشارکت مردم با سازمان­ها می­گردد. یک برنامه بازاریابی خوب و موفق نیازمند یک دیدگاه کل­نگر است. سازمان­هایی که بتوانند مفهوم بازاریابی کل­نگر (Holistic Marketing) را اجرا نمایند، موفق خواهند شد.

بازاریابی کل‌نگر، دیدگاه فرآیندی به بازاریابی

بازاریابی کل­نگر می­گوید که شما برای داشتن یک بازاریابی موفق چهار بعد را در سازمان خود ایجاد نمایید. با توجه به روندها و پیش­بینی­ها در قرن 21، کسب­وکارها باید روش­های جدیدی را استفاده نمایند تا موفقیت خود را تضمین نمایند. مفهوم بازاریابی کل­نگر به توسعه و طراحی فرآیندها و فعالیت­های بازاریابی با دیدی جامع تأکید ­می­کند. چهارعنصر اصلی این مفهوم عبارت‌اند از:

بازاریابی رابطه­مند، بازاریابی یکپارچه، بازاریابی داخلی، عملکرد بازاریابی

بازاریابی رابطه به این اشاره دارد که شما باید روابط خودتان با مشتریان، ذینفعان، شرکا را شناسایی کنید. روابط کلیدی خود را عمق ببخشید و سعی در حفظ این روابط داشته باشید. برای ایجاد این روابط، بازاریابان نیازمند جمع­آوری اطلاعات دقیقی از اهداف، علائق، ظرفیت­ها و منابع و نیازهای این افراد و سازمان­ها هستند. نتیجه نهایی بازاریابی روابط، ایجاد یک سرمایه منحصربه‌فرد به نام بازاریابی شبکه­ای است که کسب­و­کار به‌وسیله روابط این شبکه حمایت و قوی می­شود. شما باید در سازمان علاوه بر تمرکز مدیریت ارتباط با مشتریان (CRM)، مدیریت ارتباط با شرکا (PRM) را هم راه‌اندازی و مدیریت نمایید و برای شرکای خودتان ارزش­آفرین باشید.

بازاریابی یکپارچه زمانی اتفاق می­افتد که بازاریاب فعالیت­های بازاریابی را ایجاد نماید و بر اساس این فعالیت­ها برنامه بازاریابی را تدوین نماید که برای مشتریان و مصرف­کنندگان ارزش­آفرین باشد، آگاهی این ارزش را در بین بازار هدف ایجاد نماید و درنهایت آن را در دسترس مشتریان قرار دهد. یکپارچگی بازاریابی به‌منزله درگیر نمودن تمامی واحدهای سازمانی جهت تولید یک محصول یا خدمت مناسب با نیاز مشتری، ارائه و معرفی مناسب آن به مشتری، در دسترس قرار دادن آن و کنترل بازخوردهای پس از مصرف محصول و خدمت می­باشد.

بازاریابی داخلی یک از المان­های بازاریابی کل­نگر است که وظیفه جذب، استخدام، آموزش و انگیزش کارکنانی که می­خواهند به مشتریان خدمت ارائه دهند را تحت نظر دارد. این المان تضمین می­کند که هرکسی در سازمان اصول بازاریابی را پذیرفته است. بازاریابان باهوش تشخیص داده­اند که فعالیت­های بازاریابی در داخل سازمان بسیار مهم­تر از فعالیت­های بازاریابی خارج از سازمان است. این المان سبب می­گردد که کارکنان آماده ارائه خدمات عالی به مشتریان شوند و بعدازآن است که تجربه خرید خوب در مشتریان در مواجه با این آمادگی روانی کارکنان شکل می­گیرد.

عملکرد بازاریابی

تا حالا کسی راندیدم که کاری را انجام دهد ولی آن را ارزیابی نکند. سنجش عملکرد بازاریابی نیز نیازمند این است که بدانیم فعالیت­های بازاریابی ما چه میزان بازگشت سرمایه مالی و غیرمالی، ملموس و غیرملموس داشته است. بازاریابان برجسته به‌طور فزاینده از معیارهای مالی و میزان فروش عبور نموده و معیارهایی چون وفاداری مشتریان، ارزش ویژه برند، سهم بازار، کیفیت محصولات و … را مورد ارزیابی عملکرد خود قرار می­دهند.

پس نگاه جامع و کل­نگر به مباحث بازاریابی در یک سازمان سبب می­شود که مدیران، استراتژی تغییر ساختار سنتی را به‌گونه‌ای طراحی نمایند که بازاریابی به‌عنوان یک عملگر پشتیبانی‌کننده و اجرایی بتواند با مدیران ارشد ارتباط عمودی خود را تقویت نماید و با واحدهای دیگر ارتباط افقی را ایجاد نماید.

 

شکل شماره 1

 

 

نویسنده: علیرضا سرحدی / کارشناس ارشد مدیریت

 

Hp؛ کارآفرینی با مدیریت هدفمند

Hp؛ کارآفرینی با مدیریت هدفمند

 

اگر شما کارکنان را باور کنید، به امیدشان باور داشته باشید، در رؤیاهایشان مشارکت کنید و بگذارید به‌طور کامل از استعدادهایشان استفاده کنند، آن‌ها می‌توانند کارهای بزرگی انجام دهند. این همواره همان راز “راه HP” بوده و خواهد بود. ویژگی راه HP، نوآوری، صداقت، درستی و احترام است (از گفته‌های فیورینا کارولینا، مدیرعامل اسبق HP).

آنچه در تاریخچه شرکت اچ پی دیده می‌شود آن است که همه‌چیز از یک رؤیای مشترک دو دانشجوی همکلاس در دانشگاه استنفورد آغاز می‌شود. همت، تلاش، سخت‌کوشی و درایت این دو نفر، یعنی دیوید پکارد و ویلیام هیولت باعث می‌شود که سرمایه اولیه ۵۳۸ دلاری شرکت، اکنون پس از گذشت حدود ۷۰ سال به نزدیک ۹۰ میلیارد دلار برسد و فعالیت شرکت، بیش از ۱۶۰ کشور را در حوزه جهانی در برگیرد.

تولد شرکت اچ پی با تولد دره سیلیکون همراه شد، زیرا اچ پی اولین شرکت حوزه صنعت الکترونیک بود که در منطقه کالیفرنیا تأسیس شد و سنگ بنای تأسیس و تکثیر ده‌ها و صدها شرکت دیگر از این نوع گذاشته شد. به همین جهت است که گاراژ کوچک محقری که هیولت و پکارد اولین محصول تولیدی شرکت خود را در آنجا تولید کردند، اکنون نه‌تنها به‌عنوان نماد شرکت اچ پی، بلکه به‌عنوان خاستگاه و محل تولد دره سیلیکون شناخته می‌شود. ویلیام هیولت و دیوید پکارد دو دانشجوی مهندسی برق دانشگاه استنفورد، در سال ۱۹۳۴ فارغ‌التحصیل شدند. آن‌ها در سال‌های آخر دانشگاه با یکدیگر آشنا شدند و تحت سرپرستی پروفسور ترمن (رئیس دانشکده مهندسی دانشگاه استنفورد که استادان و فارغ­التحصیلان استنفورد را به راه‌اندازی شرکت‌هایی درزمینه توسعه فناوری‌های پیشرفته تشویق می‌کرد) پروژه تحصیلی مشترکی را انجام می‌دادند. همین پروژه که اولین محصول شرکت آن‌ها را به دنبال داشت باعث شد دو یا سه سال بعد از فراغت از تحصیل که پکارد برای کار به جنرال الکتریک رفت و هیولت کارشناسی ارشد دانشگاه MIT را گرفت، آن‌ها را با هم آشنا سازد و با تشویق استاد مشترک خود، راه تأسیس شرکت آن‌ها را باز کند. در پي اين تصميم در يکم ژانويه 1939، شرکت هيولت پکارد با پرتاب سکه براي تشخيص نام شرکت، تأسيس می‌شود. سرمایه اولیه شرکت بیش از چند صد دلار نبود که استاد ترمن در اختیار آن‌ها قرار داد و شرکت در گاراژ خانه پدری دیوید پکارد در پالوآلتو در نزدیکی دانشگاه استنفورد، شروع به کارکرد.

پس از مدت کوتاهي اولين محصول اين شرکت نوظهور، توليد می‌شود. يک دستگاه اوسيلاتور بسيار ساده که به نام    HP200A نام‌گذاری شد (اوسيلاتور ابزار ساده‌ای براي تست دستگاه‌ها و لوازم الکترونيک است). دستگاه، مکانيزم ساده‌ای داشت ولی براي آن زمان آن‌قدر خوب بود که شرکت ديزني، هشت دستگاه از مدل HP200B آن را سفارش داد که اين خود موفقيت بسيار بزرگي براي اين شرکت در آن سطح بود. در اين سال شرکت هيولت پکارد، دو نفر کارمند (بيل و ديو) و مبلغي حدود پنج هزار دلار سود، داشت.

 

 

تصویر بالا نشان‌دهنده گاراژی تاریخ‌ساز است، که در انقلاب فناوری اطلاعات آمریکا و جهان، توسط رهبران HP به‌عنوان کارگاهی برای آغاز فعالیت خود در دهه پنجاه میلادی قرن بیستم به کار گرفته شد.

محصول تازه شرکت، تحسين مهندسان و متخصصان الکترونيک را به دست آورده بود و کم‌کم داشت نام اين شرکت نوظهور را بر سر زبان‌ها می‌انداخت (در همين دوران، جنگ جهانی دوم شروع‌شده بود). با توجه به کيفيت بالاي ساخت محصولات هيولت پکارد، ارتش امريکا سفارش طراحي و ساخت ابزار دقيقي را براي مديريت و کنترل جنگ‌افزارها به‌خصوص دستگاه‌هایی براي بمباران و پرتاب موشک به اين شرکت داد.

پیشرفت‌ها همچنان ادامه داشت و HP موفق به ساخت اولين ساختمان اختصاصي خود شد و بر تعداد و تنوع محصولات خود افزود. با پيشرفت اين شرکت و رشد روزافزوني که داشت، بيل و ديو سيستم مديريتي جديدي در شرکت اجرا کردند. بر اساس اين سيستم، فرهنگ مديريتي اين شرکت که يک فرهنگ باز با تأکيد بر نوآوري، خلاقيت و تشويق کارمندان به پيشرفت بود، همگي می‌توانستند در ترقي شرکت سهيم باشند و به‌صورت غیرمستقیم به سمت راندمان کاري بالاتر سوق داده می‌شدند. همچنين در اين برهه زماني استفاده از نوآوري و فناوری‌های روز، به‌عنوان يک اصل در نظر گرفته شد. بيل و ديويد شرکت را با روشي مديريت می‌کردند که بعدها به نام مديريت هدفمند نام‌گذاری شد. از یک‌سو آزادی‌هایی که به کارمندان داده می‌شد و از سوي ديگر، اهدافي که به‌وضوح براي کارکنان تعريف می‌شد و آزادي عملي که هر کارمند براي رسيدن به آن هدف داشت، همگي باعث رشد روزافزون اين شرکت و ترقي آن بود. سیاست درهای باز و توجه به منابع انسانی و مدیریت بر اساس حضور در محل انجام فعالیت‌ها، ازجمله نکات مدیریتی بود که در سبک رهبری HP تجلی‌یافته بود.

در پي تصميم مديران در سال 1957 ميلادي،HP به يک شرکت سهامي عام تبديل شد. در پي اين تبديل بيل و ديو براي احترام گذاشتن به کارمندان و طي يک اقدام غیرمعمول و کاملاً تعجب‌برانگیز سهام شرکت را به‌صورت کمک بلاعوض به کارمندان واگذار کردند. در اين دهه HP دفاتر متعددي را داير کرد، اما مرکزيت آن همچنان در پالوآلتو بود. اچ پی فرهنگ جهانی‌سازی را اجرا کرد و مديران در پي تأسيس دفاتر و شرکت‌هایی در اروپا بودند. در آغاز دهه پنجاه ميلادي، کارمندان شرکت، 215 نفر و سودآوري شرکت بيش از 5/5 ميليون دلار بود و در پايان دهه، تعداد کارمندان بيش از ده برابر يعني 2378 نفر و سود شرکت به رقم غیرقابل‌باور 48 ميليون دلار رسید. دهه شصت براي اين شرکت همچون دهه‌های قبلي با پيشرفت روزافزون همراه بود. طي اين ده سال اچ پی همچنان محصولات الکترونيکي خود را توليد می‌کرد و در همين حين شعب خود را نيز گسترش می‌داد. با گسترش حوزه‌های کاري به توليد تجهيزات الکترونيکي پزشکي و همچنين تجهيزات الکترونيکي براي آناليز کردن امواج و سیگنال‌ها پرداخت و در ادامه اولين کامپيوتر خود را ساخته و آن را توسعه داد، اين کامپيوتر HP2116A نام داشت؛ اما موضوع این اســت كه فكر ســاخت این دستگاه به‌صورت معجزه‌آسا به ســر آن‌ها نیفتاده بــود كه آن را در گاراژ پیاده كننــد. رد این تولید موفق را می‌توان تا رسیدن به موضوع پایان‌نامه كارشناسی ارشد هیولت در دانشگاه استنفورد دنبال كرد.

امروزه ، پس از ادغام اچ پی و کمپک شرکت اچ پی به‌عنوان رقیب سرسخت آی.بی.ام به‌عنوان دومین قطب عظیم صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات در جهان مطرح است. به‌عنوان یک شرکت جهانی که کسب‌وکار در آن با بیش از ۱۰۰ زبان دنیا انجام می‌شود، مقام اول را در تولید و عرضه چاپگرهای لیزری جوهرافشان و نیز عرضه سرورهای مختلف و سیستم‌های حافظه رایانه و مقام دوم را در تولید رایانه‌های جیبی ، شخصی و کیفی، رومیزی  داراست. همچنین در حال حاضر شرکت اچ پی بزرگ‌ترین  شرکت در دره سیلیکون و از عظیم‌ترین شرکت‌های فناوری اطلاعات در جهان با ۱۲۵ هزار عضو و ۵۰ میلیارد دلارفروش سالانه است. پیشتازی شرکت جنبه دیگری نیز داشته است و آن ابداع شیوه مدیریتی است که به سبک سیلیکون موسوم شده و متفاوت از سبک‌های پیشین مدیریت و حاوی نکات درس‌آموز بسیار است. سخنی که دیوید هیولت در سال ۱۹۹۰ بر زبان آورد بی‌تردید حقیقتی آشکارا در خود داشت. او گفت: “وقتی به گذشته کاری خود می‌نگرم، مفتخرم به اینکه شرکتی را تأسیس کرده‌ام که باارزش‌ها، عملیات و موفقیت‌هایش به راه دیگر شرکت‌ها اثر گذاشته است”. به‌راستی نیز چنین است. برخی از قوانین مدیریتی شرکت HP :

  • باور کنید که می‌توانید دنیا را تغییر دهید؛
  • سریع کارکنید، جعبه‌ابزار را قفل نکنید، همه‌وقت کارکنید؛
  • بدانید چه موقع به تنهایی کارکنید و چه موقع دسته جمعی؛
  • به کارکنان و همکاران خود اعتماد کنید؛
  • ایده‌ها را مشارکتی سازید؛
  • سیاسی نباشید، کاغذبازی نکنید؛
  • مشتری است که مشخص می‌کند کیفیت کار چگونه باید انجام شود؛
  • راه‌های متفاوتی برای کار کردن اختراع کنید؛
  • هرروز دین خویش را ادا کنید؛
  • باور کنید که در صورت باهم بودن هر کاری می‌توان انجام داد.

اما شرکت HP علاوه بر این‌ها، به دلیل توانایی در رهبری خوب کارکنان و تأثیر مثبت بر اجتماع، به‌عنوان یک مدل موفق از مدیریت شــرکت مطرح است. این مدل موفق برای کسب‌وکار و فرمول جذاب برای موفقیت، از همان ابتدا الگوی تمام‌عیار سایر شرکت‌های دره سیلیکون شد. مدل مدیریتی و راهبردی HP که متکی و متعهد به نوآوری، مشتری مداری و ارتباطات است، “راه HP ” نامیده می‌شود؛ مدلی که علی‌رغم بیش از 65 سال فعالیت و تغییرات مداوم، هنوز موفق باقی‌مانده است، درحالی‌که در این مدت شرکت‌های بسیاری منحل شده است. اصول این رویکرد مدیریتی در میراث مکتوب دیوید پکارد یعنی کتاب «راه: HP چگونه هیولت و من شرکت خود را ساخته‌ایم» ارائه‌شده است. پایه‌های این مدل عبارت است از:

  • اعمال مدیریت از طریق حضور در محل انجام فعالیت­ها و نظارت بر آن‌ها
  • تمرکز بر رضایت کارکنان به‌عنوان منبع موفقیت شرکت؛
  • وجود ارتباط باز بین مدیران و کارکنان.

به‌هرحال هیولت و پکارد بافکر و همت خود در تأسیس و اداره شرکت HP، محیطی را آفریدند که همگان باور کردند که می‌توان کار را از یک شرکت کوچک آغاز و با آموزش مناسب کارکنان، آن را به یک شرکت بزرگ و موفق تبدیل کرد. آن‌ها همواره سعی می‌کردند محصولی باکیفیت عرضه کنند و فرهنگ صــــداقت را در عرصه سازمان بگسترانند و ایده‌های جدید را بیابند. همین روحیه سبب شده که امروزه بیش از 30 درصد نمونه‌ها و تجهیزات صنعت رایانه که در حال آزمایش برای بهره‌برداری است از شرکت‌هایی باشند که در این فضا رشد یافته‌اند؛ فضایی که بیش از 60 سال عرصه شدید رقابت‌ها بوده است.

 

برگرفته از: عصر شبکه، مرکز کارآفرینی دانشگاه کاشان

 

 

 

دیوید پکارد و ویلیام هیولت در گاراژ، سال1939

 

نویسنده: شادی لطیفیان: پژوهشگر حوزه مدیریت

 

برندی که شما نامیده می‌شوید؟ برند شخصی (قسمت دوم)

برندی که شما نامیده می‌شوید؟

برند شخصی (قسمت دوم)

 

 

در این شماره قصد داریم شما را با مزایای برند  سازی شخصی و فرآیند ایجاد برند شخصی آشنا نماییم. هنگامی‌که فرد یک برند را کشف و ایجاد کرده و آن را پرورش دهد، منافع بسیاری به دست خواهد آورد، شامل: 1. افزایش در معرض دید بودن و حضور 2. ایجاد تمرکز مشخص بر حرفه یا کسب‌وکار خود 3. بالا بردن درآمد فرد، افزایش پاداش او 4. رونق یافتن در طول رکودهای اقتصادی 5. توسعه یافتن به حوزه‌های جدیدی از کسب‌وکار 6. درنهایت دستیابی به اهداف 7. شناخت بهتر خود 8. افزایش اعتمادبه‌نفس.

برند سازی شخصی درباره تأثیرگذاری است، یعنی قدرت تأثیرگذاری بر تصمیمات، گرایش های خرید دیگران. برخی از منافع متمایز یک برند شخصی عالی به شرح زیر می‌باشد:

  • اعطای جایگاه ذهنی برتر: هنگام اندیشیدن در مورد یک پروژه یا فرصت که در آن فرد یکی از بی‌شمار داوطلبان است، نام فرد یکی از نخستین نام‌هایی است که به ذهن می‌رسد.
  • افزایش نفوذ و اعتبار تصمیمات: داشتن موقعیتی به‌عنوان یک متخصص در یک قلمرو، به معنی احتمال بیشتر برای باور و اجرای بیانیه‌ها و تصمیمات می‌باشد.
  • قرار دادن فرد در نقش رهبری: یک برند شخصی قدرتمند، افراد را تشویق می‌کند که فرد را در رأس قرار دهند.
  • افزایش اعتبار: اعتبار می‌تواند ناشی از دستاوردها، جایگاه دانش یا حتی سبک شخصی باشد. اعتبار به اعمال فرد وزن بیشتری داده و در معرض دید بودن او را افزایش می‌دهد.
  • مجذوب ساختن: این مورد یکی از قدرتمندترین نیروهای برند سازی شخصی است، توانایی ایجاد ” هاله” شخصی که افراد درست را جذب می‌کند.
  • اضافه کردن ارزش درک شده به آنچه فرد می‌فروشد: یک برند شخصی که صداقت، دانش و هوش را منتقل کند، فروش را افزایش خواهد داد چرا که مشتری درک می‌کند که ارتباط با شخص، ارزش را افزایش می‌دهد.
  • شناخته شدن: شناخت تنها در مورد خود نیست بلکه با اعتبار و فرصت‌ها نیز در ارتباط است. پنهان کردن برندهای شخصی بزرگ مشکل است و اگر نشان فرد بر روی یک پروژه یا محصول باشد، افراد آن را خواهند شناخت.
  • پیوستگی با روندها: یک برند شخصی می‌تواند فرد را به‌عنوان بخشی از یک روش یا فناوری جذاب در کسب‌وکار قرار دهد.
  • افزایش درآمد بالقوه: با ترکیب برخی یا همه منافع گفته‌شده، یک برند شخصی می‌تواند موجب ترفیع فرد، افزایش فروش خدمات، یا افزایش ادراک از تخصص او شود به‌طوری‌که فرد بتواند پاداش بیشتری تقاضا کند.

حال که با مزایای برند سازی شخصی آشنا شدید، فرآیند ایجاد برند شخصی را برای شما شرح می‌دهیم. فرآیند برند سازی شخصی منعکس‌کننده فرآیند برند سازی محصول یا شرکت بوده و باید از سه مرحله گسترده پیروی کند که به‌طور خلاصه به‌عنوان “استخراج، ابراز و انتشار” بیان می‌گردد. در وهله اول، افراد تشویق می‌شوند که به درون خود بنگرند تا ویژگی‌های متمایزکننده کلیدی را بیابند. سپس ” یک بیانیه برند شخصی” برانگیزاننده پیرامون این مجموعه ویژگی‌ها، ایجاد کنند. درنهایت، یک استراتژی برای ایجاد برندی که برای دنیای بیرون نیز مشهود باشد، ایجاد کنند. درواقع برند سازی برای افراد پیرامون یافتن “ایده بزرگ” آن‌ها، خود واقعی و قرار دادن آن در دنیای بیرون به‌منظور تحقق خود است. چهار مرحله‌ای که فرد هنگام ایجاد برند شخصی قدرتمند و قابل‌باور باید آن‌ها را طی کند، عبارت‌اند از:

  1. تعریف و تنظیم بلندپروازی شخصی خود: این به معنی ارزیابی چشم‌انداز، رسالت و نقش‌های کلیدی شخصی فرد و مشهود ساختن آن‌ها است. این مرحله پیرامون ایجاد خودآگاهی و شناسایی رؤیاها است: شامل اینکه فرد چه کسی می‌باشد، چه چیزهایی برای او مهم است، چه چیز او را منحصربه‌فرد، خاص و متفاوت می‌سازد و ارزش او چیست.
  2. تعریف و تنظیم یک پیمان برند شخصی معتبر: به‌نحوی‌که بتوان از آن به‌عنوان نقطه کانونی رفتار و اعمال استفاده کرد. بیانیه برند شخصی شامل مجموعه‌ای از: بلندپروازی، اهداف برند، تخصص، ویژگی‌های خدمات برتر و قلمرو فرد است.
  3. تنظیم یک چک‌لیست شخصی متعادل: در این مرحله تأکید بر ایجاد یک برنامه کاری منسجم و متعادل بر مبنای بلندپروازی شخصی فرد است. این مرحله پیرامون ترجمه بلندپروازی و برند شخصی فرد به اهداف، مراحل و اقدامات بهسازی شخصی است به شیوه‌ای که جامع و متعادل بوده و قابل مدیریت و قابل‌اندازه‌گیری باشد.
  4. اجرا و ترویج برند شخصی: برند سازی شخصی هیچ ارزشی ندارد مگر اینکه به واقعیت تبدیل شود؛ بنابراین برند شخصی باید به‌گونه‌ای اثربخش، ایجاد و حفظ شود.

درواقع می‌توان گفت در مرحله کشف، شما باید به شناخت خود، ارزش‌های خود، صفات منحصربه‌فرد و مأموریت خود بپردازید. در مرحله خلق، باید موارد بازاریابی را برای مشخص کردن گوشه بازار خاص ایجاد نمایید. در مرحله ارتباط، باید امکان دیده شدن توسط مردم را فراهم نمایید. در مرحله نگهداری، باید از به‌روز بودن برند اطمینان حاصل نمایید.

 

نویسنده : دکتر شیوا شعبانی پژوهشگر و مدرس دانشگاه