اقتصاد دانشبنیان در گرو تحقق دانشگاه كارآفرين
امروزه اقتصاد دانشبنیان بســتر اصلي خلق ثروت در جوامع بهحساب میآید و دانش و تكنولوژي نقــش بیبدیلی در خلــق ارزش و اقتصاد دانشبنیان را دارد. بســتر اصلي تحول در اقتصاد جوامع اقتصاد دانشبنیان میباشد و شــاهراه تحقق اين مهم حركت دانشگاهها به سمت دانشگاه نســل سوم يا دانشگاه كارآفرين میباشد. نسل اول دانشگاهها، دانشگاه آموزش محور نام دارد كه اصلیترین و تنها وظيفه آن، آموزش میباشد. نسل دوم دانشگاه پژوهش محور نام دارد كــه علاوه بر نقش آمــوزش بايد به انجام پژوهشهای كاربــردي نيز بهعنوان دومين وظيفه اشــاره نمود، اما نسل ســوم دانشگاهها دانشگاه كارآفريــن نام دارد كه علاوه بر دو وظيفه فوقالذکر، وظيفه كارآفرين نيز به شرح وظايف آن اضافه شده است. متأسفانه تجربه تلخ بسياري از دانشگاههای جهان به ما نشان میدهد كــه توجه صرف به حــوزه كارآفريني و اقتصاد دانشبنیان آنها را از وظايفي نظير آموزش و پژوهــش دور مینماید و در آیندهای نزديك دانشــگاه را به سمت مشکلات جدي و بعضاً زوال سوق داده است. آموزش، ســنگ بناي دانشگاههای نسل دوم و ســوم اســت و به بيان بهتر بايد گفت، نسل دوم و سوم دانشگاهي در سايه آموزش صحيح و كارآفرينانه تحقق خواهد يافت. متأسفانه بستر آموزشي حاكم بر بسياري از دانشگاههای كشور ما آموزش ســنتي و يكنواخت بوده و گواه اين ادعا سرفصلهای آموزشي، شيوه ارزيابي دروس و روش تدريس اســاتيد محترم میباشد. بهطور مثال پروژههای درســي را بايــد در نظر گرفت كه بهصورت کاملاً يكســان با رویهای ثابت در دانشگاهها پيش میرود و بــه بياني بهتر همه دانشجويان به يك شيوه ارزيابي میشوند و نقطه آغاز بحث ما دقیقاً همين نقطه است! جايي كه جايگاه علوم يادگيري و آمــوزش کاملاً ناديده گرفته میشود و خروجي آن میشود آموزش غير اثربخش كه فلســفه ياددهي و يادگيري در آن به كمترين شكل ممكن مشاهده میگردد.
تحول در آموزش، بستر اصلي دانشگاه كارآفرين
بــا نگاهي بــه نظریههای نوين آموزش و يادگيري نظير يادگيري تجربي دیویدكلب میتوان دريافت كه شيوه يادگيري هر دانشجو در كلاس میتواند متفاوت از ديگري باشــد و شيوه آموزش يكسان و پروژههای درسي يكسان مصــداق بارز نا عدالتی در سيستم آموزشي میباشد.
همانطور كه اشاره شد هســته اصلي دانشگاههای كارآفريني ياددهي و يادگيري است و تا زماني كه نظام آموزشي بر آزمونهای پايان نيمســال متمركز باشــد، آزمون دادن و آزمون گرفتن جاي ياددهي و يادگيري را خواهد گفت و مشابه بروكراسي ماكس وبر كه ابزار جايگزين اهداف گرديد، اين ضايعه در نظام آموزش عالي ما نيز رخ خواهد داد.
در نگاه آسيب شناسانه به اين موضوع و تجربه زيسته برگزاري دورههای روش تدريس، مربیگــری و… نشــان میدهد كه مدرسان دانشگاهي به علت ضعف در آموزشهای ضمن خدمت، آگاهي لازم از شیوههای روش تدريس و يادگيــري را ندارنــد و به این علت است كه آموزشهای برگزارشده در دانشگاهها در اكثر اوقات ماهيت اثربخش خود را از دســت دادهاند، به طوریکه طبق بررسي انجامشده بين تعدادي از اســاتيد حقالتدریس دریکی از دانشگاههای كشور كه بين 3 الي 12 سال سابقه تدريس در پرونده خوددارند، مشخص گرديد براي هیچیک از اين مدرسان، دورهای تحت عنوان آموزش
ضمن خدمت برگزار نشده است و اين خلأ بزرگ يكي از اصلیترین علل ضعف سيستم آموزشي فعلــي حال حاضر كشــور عزيزمان میباشد. مديران دانشگاهي و سیاستگذاران اين عرصه بايد دقت زيادي به اين مهم داشــته باشند كه آموزش، سنگ بناي توســعه جوامع میباشد و تجارب کسبوکارهای موفق نشان میدهد كه آموزش اثربخش و هدفمند، باعث بقا و توسعه کسبوکارها بوده و نگاه هزينه محور به فرآيند آموزش سازماني نداشته باشند و سرمایهگذاری در آموزش را سرمایهگذاری در آینده سازمان خود بدانند، بهویژه اينكه دانشگاهها بستر اصلي اقتصاد هر كشوري میباشد و جهت توفيق در امور اقتصــادي به نيروي كار خبره و دانشي احتياج است، لذا توجه به آموزش مستمر از اولویتهای نظام آموزشي ما بايد باشد. در انتها بايد اینگونه بيـان نمود كه پلكان كارآفريني در دانشگاهها و تحقق دانشگاه كارآفرين نيازمنــد پلكاني ايمن و محكم به نام آموزش است و بیاهمیتی بــه آموزش بهطور حتم اقتصاد كشور را از ريل خارج خواهد نمود.
جهت مطالعه بیشتر میتوانید به ماهنامه شماره 34 نشریه دانشگاه کارآفرین مراجعه نمایید