سایر عناوین مربوط به نوشته ها در این دسته بندی قرار میگیرند.

نقش آموزش عالی در رشد علمی و اقتصادی بر اساس برنامه ششم و چشم‌انداز

نقش آموزش عالی در رشد علمی و اقتصادی بر اساس برنامه ششم و چشم‌انداز

 

بر اساس چشم‌انداز ۲۰ ساله ، کشور در پایان چشم‌انداز بایستی  جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري در سطح منطقه آسياي جنوب غربـي (شامل آسياي ميانه، قفقاز، خاورميانه و كشورهاي همسايه) با تأكيد بر جنبش نرم‌افزاری و توليد علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادي، ارتقاء نسبي سطح درآمد سـرانه و رسـيدن به اشتغال كامل کسب نماید همچنین بر این اساس ایران اسلامی در ۱۴۰۴ ،برخوردار از دانش پيشرفته، توانا در توليد علم و فناوري، متكي بر سهم برتر منابع انساني و سرمايه اجتماعي در توليد ملي خواهد بود .

ادامه مطالب

مروری بر وضعیت سالیان گذشته ،چالش‌ها ،اقدامات و سیاست‌های برنامه ششم می‌تواند ضرورت تلاش ملی و حداکثری را نشان می‌دهد .آموزش عالی در سالیان گذشته گسترش کمی را در پیش گرفت به‌طوری‌که در سال ۹۲ میزان دسترسی به آموزش عالی ( نسبت دانشجو به جمعیت ۱۸-۲۴ سال ) به حدود ۴۴ درصد رسید .این میزان در سال ۹۴ به ۵۰.۶ رسید و برای انتهای برنامه ششم ۵۴ درصد پیش‌بینی‌شده است .در عوض تعداد دانشجویان خارجی به‌کل دانشجویان در۲۴ صدم درصد متوقف شد که این عدد در ۹۵ به ۴ دهم درصد رسید و برای سال ۱۴۰۰ حدود ۷۵ هزار دانشجوی خارجی و سهم ۱.۷ درصدی پیش‌بینی‌شده است ..سهم دانشجویان کاردانی از ۲۲.۳در سال۹۲ به۲۲.۵ درصد در سال۹۵ رسید و برای انتهای برنامه ششم ۲۳ درصد در نظر گرفته‌شده است .  سهم دانشجویان تحصیلات تکمیلی ۱۵.۴ در سال ۹۲شد که برای انتهای برنامه این عدد ۳۰ درصد پیش‌بینی‌شده است .

سهم اعضای هیئت‌علمی تمام‌وقت استادیار و بالاتر به‌کل اعضای هیئت‌علمی تمام‌وقت در سال ۹۲ به حدود ۵۸.۲ درصد رسید .در ۹۴ این عدد به ۶۳ درصد رسید و برای سال ۱۴۰۰ به ۹۳ درصد خواهد رسید . نسبت دانشجو به اعضای هیئت‌علمی تمام‌وقت نیز از ۳۰ نفر در سال ۹۲ در سال ۹۴ به ۲۶رسید که درنهایت در پایان  برنامه به ۲۰ نفر خواهد رسید .

رتبه ایران در نانو ششم و در تولید علم از ۲۴ در سال‌های اخیر به ۱۵ رسیده است. (یعنی سهم ۱.۸۵ درصدی در کل تولید علم در جهان )  برای انتهای برنامه رتبه ۱۲ مدنظر است .افزایش تعداد پژوهشگر به ۲۶۰۰ نفر به ازای هریک میلیون نفر از دیگر هدف‌های برنامه توسعه می‌باشد .  .این در حالی است که باوجود سهم مناسب نفت در میزان تولید ناخالص داخلی ،کشورمان با ۴۱۲ میلیارد دلار، رتبه جهانی ۲۷ را در میزان تولید ناخالص داخلی کسب کرده است این امر نشان می‌دهد که باوجود کسب رتبه‌های مناسب علمی ، به‌کارگیری علم در تولید و صنعت و … روند مناسبی نداشته است . به‌عبارت‌دیگر سطح تعامل آموزش عالی با نیازهای بخش‌های اقتصادی –اجتماعی کشور بسیار پایین است .ضعف در اداره اقتصادی آموزش عالی و تعاملات ناکارآمد در مراکز پژوهشی بین‌المللی از دیگر عوامل مؤثر در این خصوص بوده است .

در سند برنامه ششم توسعه برای تحقق هدف هماهنگی بین برنامه‌های آموزش عالی با نیازهای بخش‌های اقتصادی –اجتماعی کشور راهبردهای چون هم‌راستا نمودن آموزش عالی کشور با نظام اقتصادی –اجتماعی ، متناسب‌سازی تحصیل و اشتغال ،مأموریت گرا کردن مؤسسات آموزش عالی با رویکرد آمایشی و توسعه پایدار ،متنوع سازی مدارک برای پاسخگویی به نیازهای جامعه لحاظ شده است .

رقابتی کردن فعالیت‌های آموزش عالی به لحاظ اقتصادی ،قیمت‌گذاری واقعی خدمات آموزشی ،تحول در تأمین منابع مالی و انسانی و توسعه منابع دانشگاه‌ها از محل تبدیل علم به ثروت از راهبردهای در نظر گرفته‌شده جهت تحقق هدف کارا مدسازی اداره اقتصادی آموزش عالی کشور می‌باشد .

به نظر می‌رسد ارتباط صنعت و دانشگاه بایست از امضای  تفاهم‌نامه و تعاملات حداقلی به سمت ارتباط اجرایی تنگاتنگ حرکت نماید .اثبات توانمندی دانشگاه‌ها در رشته‌های مختلف می‌تواند اعتماد صنعت و تولید را دوچندان نماید .معمولاً برخی صنایع و شرکت‌های تولیدی همکاری با دانشگاه را هزینه زا ، کندی امور و ریاست بر کارها می‌دانند .البته در امور تولید دانش‌بنیان موضوع متفاوت است و دانشگاه خط مقدم است اما در همین زمینه نیز در بخش تجاری‌سازی مشکلاتی گریبان گیر دانشگاه‌ها می‌باشد .بودجه برای تولید دانش‌بنیان ۲۰۰ میلیون دلار می‌باشد که کافی نیست در ضمن به جهت سخت‌گیری‌های موجود مراحل اخذ مجوز شرکت دانش‌بنیان طولانی و خسته‌کننده است .حمایت از تولید دانش‌بنیان صرفاً تخصیص وام ارزان‌قیمت نیست .بهبود فضای کسب‌وکار ،تقویت مراکز رشد و کارآفرینی ،تغییر محتوی و سرفصل دروس از مطالعات صرف به سمت پژوهش‌های کاربردی ، ایجاد فضای مناسب برای فرایند تجاری‌سازی و … می‌تواند مسیر حرکت به سمت برنامه چشم‌انداز را هموار نماید .در این برنامه کسب جایگاه اقتصادی ،علمی و فناوری در منطقه و استفاده از تولید دانش‌بنیان در کنار هم موردنظر است بنابراین آموزش عالی مسئولیت بسیار بزرگی دارد و در این راه تدبیر و تلاش همگانی ضرورت دارد .امید است دانشگاه‌ها نقش شایسته خود را در این مسیر با تعامل دولت و مجلس محقق سازند .

 

دکتر مریم بهبودی محقق و مدرس دانشگاه

 

تأثیر بازی رهبران کسب‌وکار بر کل اکوسیستم

تأثیر بازی رهبران کسب‌وکار بر کل اکوسیستم

 

اکوسیستم زیستی شامل تمام ارگانیسم‌هایی می‌شود که در تعامل و تعادل با یکدیگر و فضای محیطی عمل می‌کنند. اکوسیستم کسب‌وکار نیز شامل  افراد، بنگاه‌های اقتصادی از صنایع مختلف، سازمان‌های دولتی، قانون‌گذاران و تمامی عواملی است که با آن کسب‌وکار سروکار دارند. گروه‌هایی مانند مشتریان، تأمین‌کنندگان، کانال‌های توزیع، قانون‌گذاران، بازار نیروی کاری و رسانه‌ها اجزای اصلی اکوسیستم یک  کسب‌وکارند.

اکوسیستم کسب‌وکار را می‌توان به محیط بازی تشبیه کرد و ارگانسیم های آن را به بازیگران بازی. در این اکوسیستم بازیگران دوبه‌دو باهم در تعامل هستند و در هر بازی می‌توانند از دو تا N استراتژی انتخاب کنند. در این مقاله قصد داریم تأثیر تعاملات رهبران کسب‌وکار در رشد یا زوال اکوسیستم را بررسی کنیم.

یک اکوسیستم در طول حیات خود شاهد تکرار تعاملات (بازی‌ها) بازیگران خود است و این تکرار بازی‌هاست که باعث رشد و تکامل یا نابودی و زوال اکوسیستم می‌شود؛ بنابراین بازی‌ها در محیط کسب کار از دسته بازی‌های تکراری (با تکرار محدود _ نامحدود) یا گاهی تکاملی دسته‌بندی می‌شوند.

بر اساس مدل تحلیل اکوسیستم، رهبران کسب‌وکار فارغ از سازمان مربوطه، به‌عنوان اجزایی از اکوسیستم محسوب می‌شوند و روابط و تعاملات آن‌ها با یکدیگر نیز مؤلفه‌هایی از ارتباطات تعادل ساز در کل اکوسیستم است. این الگوی جدید تصریح می‌کند که رهبران کسب‌وکار در هنگام سیاست­گذاری باید ایجاد ارزش برای تمامی اعضای مجموعه– و نه‌فقط مشتریان خود– را مدنظر قرار دهند.

در ادامه خواهید خواند…

تحلیل‌های قدیم مدیریت استراتژیک، سازمان را به‌مثابه موجودیتی متمایز از محیط کسب‌وکار فرض می‌کردند که تنها متأثر از آن است و از قابلیت هیچ‌گونه تأثیرگذاری بر آن برخوردار نیست. طبیعی است که با این پیش‌فرض، شرکت‌ها در هنگام تحلیل استراتژیک و فرایند تدوین راهبرد تنها به بیشینه‌سازی منفعت خود مخصوصاً در حوزه رقابت و باهدف افزایش رشد و سودآوری متمرکز می‌شوند، این رویکرد تا آنجا می‌تواند مقرون به‌فایده باشد که این راهبردها موجب بروز نارسایی در کل اکوسیستم نشود در غیر این صورت با برهم خوردن تعادل بهینه اکوسیستم، گردونه کاهش بازدهی و اثربخشی پس از متأثر کردن کل فضای اکوسیستم، تأثیر خود را بر همان ارگانیسم (شرکت) با استراتژی معیوب خواهد گذاشت.

در این صورت رهبران را بازیگران محیط بازی در نظر می‌گیریم و با توجه به ترجیحاتشان اجازه انتخاب هر استراتژی و بازی را در تعاملات خود با یکدیگر خواهند داشت. خروجی بازی‌ها نه‌تنها بر روی کسب‌وکار خود بازیگران بلکه درمجموع بر کل محیط بازی تأثیرگذار است. آن‌ها مجاز هستند در هر بازی 2 تا N استراتژی را اتخاذ کنند. انتخاب بازی‌های پایه برای بازیکنان بر اساس سلیقه نخواهد بود بلکه با توجه به ترجیحات خود و بازیکن حریف و همچنین شرایط محیطی حق انتخاب بازی رادارند. صرف‌نظر از نوع بازی و انتخاب استراتژی‌های بازیکنان می‌توانیم با بررسی تمام بازی‌های انجام‌شده در اکوسیستم کسب‌وکار بیان کنیم که اگر بازیگران فقط به سود و منفعت شخصی خود فکر نکنند و کل اکوسیستم را در نظر بگیرند با انتخاب درست و رسیدن به تعادل در هر بازی (حتی اگر بدترین نوع بازی را هم انتخاب کرده باشند) و حفظ تعادل، در تکرارهای بعدی به سمتی پیش خواهند رفت که باعث رشد و تکامل همکاری در تعاملات خودشان و درنهایت رشد و هم‌افزایی اکوسیستم شوند؛ اما اگر بر اساس خودخواهی و مدنظر قرار دادن سود و منفعت شخصی و برای از میدان به درکردن رقیب خود به سمت انتخاب استراتژی‌هایی پیش روند که منجر به انتخاب نقطه بحران بازی شود، در تکرار بازی به سمت زوال و نابودی خود و کل اکوسیستم پیش خواهند رفت. به‌بیان‌دیگر می‌توان گفت اجزای یک اکوسیستم سالم ویژگی‌ها و جنس متفاوت دارند اما تعاملاتی را با یکدیگر ایجاد می‌کنند که بر اساس آن‌ها تعادل اکوسیستم حفظ می‌شود. درباره  کسب‌وکار نیز همین‌گونه است در فضای کسب‌وکار سالم تمامی تعاملات حتی رقابت‌ها، موجب افزایش بازدهی کل صنعت می‌گردد که درنهایت منجر به بازدهی ملی می‌شود؛ اما اگر ارگانیسمی از یک اکوسیستم، معیوب عمل کند، نارسائی آن به سایر بخش‌ها نیز سرایت می‌کند و این چرخه معیوب ممکن است تا تخریب کل اکوسیستم پیش رود.

لذا؛ اکوسیستم کسب‌وکار مفهوم جدیدی است که سطح بالائی از همکاری، هم‌افزائی و مشارکت را در فضای اقتصادی و کسب‌وکار مدنظر قرار می‌دهد. در این مفهوم فضای کسب‌وکار مانند یک اکوسیستم در نظر گرفته می‌شود. هر یک از بازیگران، فعالان و حاضران در این اکوسیستم با بیشترین سطح مشارکت به ارائه بالاترین ارزش‌های موجود و قابل‌ارائه می‌پردازند فارغ از اینکه دیگران چه می‌کنند و فارغ از هرگونه رقابت مخرب یا رفتارهای فرسایشی. لازم به ذکر است باید محیطی فراهم شود که بازیگران به سمت بازی‌هایی بر پایه مشارکت، اعتماد و اطمینان پیش روند و تلاش کنند تا در درازمدت به نتیجه‌ای فراتر از نتایج شخصی خود دست یابند تا با داشتن یک اکوسیستم کسب‌وکار موفق به یک اقتصاد ملی پویا و بالنده دست‌یابیم.

 

نویسنده : زهرا فرهاد توسکی

 

آيا واقعاً دنيا هموار و مسطح شده است؟

آيا واقعاً دنيا هموار و مسطح شده است؟

 

همواره از مشكلات اساسي براي جهانی‌شدن هزينه و موانع و فراز و نشیب‌های آن بوده است اما با بررسي سير تحولات جهان كه هزينه و موانع جهانی‌شدن باوجود تسهیل‌کنندگان و خرد شدن سطح رقابت‌ها کاهش‌یافته و شاهد آن هستيم كه حتي در سطح فردي نيز می‌توان جهاني شد و در اين راستا بسياري از موانع از سر راه برداشته‌شده است؛ به‌طوری‌که دنيا از حالت كروي به دنيايي صاف تغيير شكل داده است. براي درك مناسب‌تر اين منظور و با الهام گرفتن از تجربيات فريدمن در اين نوشتار تلاش شده است ابعاد هموار شدن جهان و جهانی‌شدن در سطح فردي موردبررسی اجمالي قرار گيرد.

در دنيايي كه هر چيزي كه قابل انجام باشد، انجام می‌شود و سریع‌تر ازآنچه قابل‌تصور است يا بايد نوآوري (يعني بالاتر از نياز مشتري فكر و عمل كردن) به‌وسیله افراد به جلو رانده شود و بر اساس آن نيازهاي جديد براي جهان خلق گردد و يا بايد منتظر رقبايي سرسخت بود تا آن‌ها ما را از گردونه اين رقابت به زير كشند. در دنياي كنوني رقابت فقط با افرادي نيست كه هميشه رقيب ما بوده‌اند، بلكه رقابت با افراد گوناگوني است كه توانايي انجام كارهاي كوچك، متوسط و بزرگ را حتي از طريق مكاني در منزل خوددارند و می‌توانند برايمان رقيبي سرسخت باشند.

دنياي امروزي، دنياي شكار فرصت‌هاست. براي اينكه فرصت شناس و فرصت بين باشيم بايد پيوسته در جستجو و جمع‌آوری اطلاعات باشيم تا هوشيارتر شويم. براي به دست آوردن اطلاعات ديگر مرزها فروریخته‌اند، ديگر نياز نيست كيلومترها طي شود و زمان فراوان هدر رود بلكه جهان به سطحي از همكاري رسيده است كه از طريق تسهیل‌کنندگانی می‌توان بدون توجه به رنگ، مليت، مسافت و …. با يكديگر تبادل و تعامل داشت و جهاني شد؛ اما يكي از لازمه‌های اين دنياي بدون مرز و هموار، تغيير است. افراد كارآفرين و نوآفرين به‌عنوان پيشگامان پذيرش اين تغييرات كه از اصول آن تازگي و نوانديشي است، با فرصت شناسي و بهره‌برداری از آن، آمادگي مواجهه با تغييرات سريع را كه از الزامات ورود به سطح جديد رقابت‌ها می‌باشد، دارند. درنتیجه لازمه همراه شدن با دنيايي هموار، پذيرش تغيير و داشتن راهبردي براي همراه شدن با آن است. ازاین‌رو، در این نوشتار تلاش شده است تا به اين پرسش پاسخ داده شود كه آيا واقعاً دنيا در حال هموار شدن است؟ و ابزار همراهي با آن چيست؟ در اين راستا جهت پاسخگويي به پرسش‌های مطروح از طريق بررسي سير تحولات جهان مطالبي ارائه گرديده تا براي دقايقي ذهن خواننده را نسبت به تحولات شگرف جهان امروز به چالش بكشاند.

 

دوره­ اول جهانی‌شدن

فريدمن (2006) معتقد است: امروزه مفهوم جهانی‌شدن به سطح كاملاً جديدي رسيده است. از منظر تاريخي شايد بتوان سه دوره بزرگ براي جهانی‌شدن تصوير نمود. دوران اول، از 1492 ميلادي، كه كريستف كلمب سفر اكتشافي دريايي خود را آغاز كرد و دنياي قديم و جديد را رودرروی هم قرارداد و تا 1800 ميلادي طول كشيد. می‌توان اين دوران را جهانی‌شدن نوع اول ناميد؛ دوراني كه دنيا را از مقياس بزرگ به مقياس متوسط رساند. موضوع جهانی‌شدن نوع اول، كشورها و نيروهاي جسماني آن‌ها بود؛ به اين معنا كه عامل كليدي تغيير نيروي محركه فرايند يكپارچگي جهاني، زور بازو و نيروي عضلات، قدرت اسب، قدرت باد و در اواخر دوره، قدرت بخار در يك كشور بود و این‌که چقدر خلاقانه می‌توانست آن‌ها را بكار گيرد. در اين دوران كشورها و دولت‌ها در انهدام ديوارها و جوش دادن دنيا به هم پيشرو بودند و يكپارچگي جهاني را پيش بردند. در جهانی‌شدن نوع اول، پرسش اصلي اين بود: جايگاه كشور من در رقابت و فرصت‌های جهاني كجاست؟ چگونه می‌توانم جهاني شوم و از طريق كشورم با جهان همكاري كنم؟

 

دوره­ دوم جهانی‌شدن

دوران دوم، تقريباً از 1800 ميلادي تا 2000 ميلادي طول كشيد و با ركود بزرگ در اقتصاد آمريكا و سپس اروپا و جنگ جهاني اول و دوم دچار وقفه‌هایی شد. می‌توان اين دوران را جهانی‌شدن نوع دوم ناميد. اين دوران دنيا را از مقياس متوسط به مقياس كوچك رساند. در جهانی‌شدن نوع دوم، عامل اصلي تغيير و نيروي محرکه‌ يكپارچگي جهاني از كاهش هزینه‌ حمل‌ونقل در اثر كاربرد موتور بخار و راه‌آهن و در نیمه‌ی دوم اين دوران از كاهش هزینه‌ی ارتباطات راه دور، در اثر گسترش تلگراف، تلفن، كامپيوتر شخصي، ماهواره، کابل‌های فيبر نوري و  نگارش اولیه‌ی وب جهاني، نيرو می‌گرفت. در اين دوران، تولد و بلوغ اقتصاد جهاني، به اين معنا كه حركت كالا و اطلاعات از قاره‌ای به قاره ديگر به حدي برسد كه بازاري جهاني، با خریدوفروش جهاني كالا و نيروي كار شكل بگيرد، تحقق يافت. نيروي محرکه‌ی اين دوران، اختراعات جديدي همانند سخت‌افزاری، موتور بخار و راه‌آهن در ابتداي دوره و تلفن و كامپيوترهاي بزرگ در پايان دوره بوده است. پرسش اساسي اين دوران آن بود كه؛ جايگاه مناسب شركت من در اقتصاد جهاني كجاست و چگونه از فرصت‌ها استفاده می‌کنم؟ چگونه می‌توانم از طريق شركت خودم با ديگران همكاري كنم؟ اين دوران دقيقاً پس از فروریختن ديوارها (مانند ديوار برلين) و ايجاد يكپارچگي بيشتر جهاني آغاز گرديد.

 

دوره­ سوم جهانی‌شدن و فرصت­های کارآفرینانه

در حدود سال 2000 ميلادي دوران كاملاً جديدي شكل گرفت به نام جهانی‌شدن نوع سوم. اين نوع جهانی‌شدن، جهان را از مقياس كوچك به ريز تقليل داده و هم‌زمان زمین‌بازی را هموارتر كرده است. نيروي محركه جهانی‌شدن نوع اول، كشورها بودند و نيروي محرکه‌ی جهانی‌شدن نوع دوم شرکت‌ها و نيروي محرکه‌ی جهانی‌شدن نوع سوم، نيرويي كه آن را منحصربه‌فرد می‌کند، قدرتي است كه افراد براي همكاري و رقابت جهاني به دست آورده‌اند؛ اما جهانی‌شدن نوع سوم فقط به سبب كوچك كردن و مسطح كردن دنيا و توانمند ساختن فرد با دوران قبل تفاوت ندارد. در دوران جهانی‌شدن نوع اول و دوم اساساً افراد و مؤسسات آمریکایی و اروپايي فرايند جهانی‌شدن را به‌پیش می‌راندند؛ اما در جهانی‌شدن نوع سوم اين مسئله ديگر بی‌معناست و ساير كشورها هم به اين فرايند پيوسته و سطح وسیع‌تری از دنيا را پوشش داده‌اند و بيشترين کارایی‌ها را از طريق برون‌سپاری به انجام می‌رسانند و ديگر مرزها بی‌معنا گشته است. جهانی‌شدن نوع سوم اين امكان را براي انسان‌های بيشتري فراهم كرده كه به‌راحتی وارد بازي شوند و خواهيم ديد كه در اين فرايند هر رنگي از رنگین‌کمان بشري نقشي خواهد داشت.

بر اين اساس ديگر براي رقابت كردن در بازارها لزوماً نه در سطح يك كشور و نه در سطح يك سازمان، بلكه بايد در سطح فردي تلاش نمود. اين امر باعث می‌شود كه مرزها درنورديده شده، رنگ‌ها اهميت و برتري خود را ازدست‌داده و تنها و تنها یک‌چیز مهم گردد: «شايستگي ديدن فرصت‌ها». وقتي رقابت به اين ميزان جزء شده است، پس قطعاً سرعت در آن نيز فزوني می‌یابد و اين، يعني بايد براي رقابت‌ها خود را مجهز نمود، اما به چه چيزي؟ به مزیت‌هایی نسبت به ديگران؛ اما اين مزیت‌ها را چگونه می‌توان ايجاد نمود؟ با استفاده از تسهیل‌کننده‌ها براي ديدن بهتر و متفاوت‌تر مسائل. يعني وقتي براي جهانی‌شدن می‌توان به‌صورت فردي عمل كرد، پس بايد به آن سطح از توانايي دست‌یافت تا مسائل و نيازهاي موجود را بهتر ديد و براي رفع آن نيز بهترين راه‌حل‌ها را ارائه نمود. اين موقعيت براي برآورده كردن نيازها و حل مسائل، همان فرصت‌هایی هستند كه بايد براي شناسايي آن‌ها در سطح جهاني، شایستگی‌هایش را به دست آورد.

براي اين منظور حوزه فكري جديدي به نام كارآفريني توانسته است تا حد بسيار زيادي اين نوع شايستگي را در افراد ايجاد و تقويت نمايد؛ زيرا فرايند كارآفريني مبتني بر فرصت است و ازاین‌رو می‌تواند در جهانی‌سازی نوع سوم بسيار حائز اهميت باشد. وقتي در اين سطح از جهانی‌شدن سرعت رقابت‌ها فزوني می‌یابد كميابي نيز بیش‌ازپیش نمايان می‌شود؛ يعني فزوني مسائل و نيازها و كاهش منابع براي حل و رفع آن‌ها. پس می‌توان ادعا نمود، موقعيت برآورده كردن اين نيازها و حل خلاقانه و متفاوت مسائل همراه با كمبود منابع در دسترس يك شايستگي است و استفاده از تسهیل‌کننده‌هایی مانند، آپلود (به فرايند انتقال مطالب از رايانه محلي به رایانه‌ای دوردست از طريق خطوط ارتباطي گفته می‌شود.)، آوت سورس (به واگذاري عمليات غير اصلي يك سازمان به نهادي بيروني كه در آن كار تخصص دارد گفته می‌شود.)، اين سورس (همكاري و توليد ارزش افقي.)، زنجيره تداركات (به جريان مواد، قطعات و اطلاعات، از تدارك مواد خام تا تحويل محصول به كاربر نهايي اشاره دارد.) و ازجمله كارآفريني اين شايستگي را با شناسايي، ارزيابي و بهره‌برداری از فرصت‌ها با توجه به همين کمیابی‌ها به افراد هديه می‌کند و این‌چنین افراد را با نوع سوم جهانی‌شدن همراه می‌نماید. درنتیجه بايد قبول نمود كه با ورود به سطح سوم جهانی‌شدن در بعد فردي، ديگر افراد حتي از منزل خود نيز می‌توانند جهاني شوند.

 

جهانی‌شدن و دنیای امروز کسب‌وکارها

ديويد راتكوف، مقام ارشد سابق وزارت بازرگاني آمريكا كه اكنون يك مشاور خصوصي در امور استراتژيك است، می‌گوید: جهانی‌سازی «واژه‌ای است كه براي تشريح تغيير روابط دولت‌ها و شرکت‌های بزرگ و بيزينس پیداکرده‌ایم» و می‌افزاید: «اما اتفاقي كه امروزه دارد رخ می‌دهد گسترده‌تر و پدیده‌ای بسيار عمیق‌تر است». موضوع فقط نحوه‌ی ارتباط دولت‌ها، شرکت‌های خصوصي و مردم نيست؛ موضوع فقط نحوه‌ی تعامل سازمان‌ها نيست، بلكه موضوع تكوين الگوهاي كاملاً جديد اجتماعي، سياسي و کسب‌وکار است. موضوع درباره‌ی چيزهايي است كه بر عمیق‌ترین و ریشه‌دارترین وجوه جامعه و سرانجام بر ماهيت قرارداد اجتماعي تأثیر می‌گذارد. موضوع را از خود سؤال كنيد: چه وضعيتي پيش می‌آید اگر نهادي كه در آن قرار داريد، با شغلي كه در فضاي سايبر داريد هماهنگ نباشد، يا واقعاً نتواند دربرگیرنده‌ی كارگراني باشد كه با گروه ديگري از كارگران در نقطه‌ی ديگري از جهان همكاري می‌کنند، يا ديگر نتواند محصولي را كه هم‌زمان در چند محل ساخته می‌شود، ثبت كند؟ چه كسي مقررات كار را وضع می‌کند؟ چه كساني بايد از اين مقررات بهره‌مند شوند؟

بی‌گمان، اگر به هموار شدن دنيا به‌صورت جدي باور داشته باشيم، آنگاه به‌وقت خود يكي از تغييرات بنيادين يا نقاط عطف تاريخ را به‌وضوح لمس می‌نماییم؛ چراکه مشخصه اين هموار شدن، سرعت و دامنه‌ی وقوع آن است. وقتي فرايند برون‌سپاری بسياري از فعالیت‌های شرکت‌های آمريكايي به كشور هند را موردبررسی قرار می‌دهیم اين مهم مؤید نکته‌ای است كه به آن اشاره شد؛ ديگر پستی‌وبلندی، ديوار، مانع و يا هر چيز غير هم‌سطحی وجود ندارد، همه‌چیز كنار رفته و همه‌چیز هموارشده تا از گوشه‌ای از دنيا مسائل را ديد و نيازها را شناسايي و براي حل و رفع آن‌ها به گوشه‌ای ديگر، خدمات و محصولات ارائه نمود. شرکت‌های آمريكايي با برون‌سپاری‌های فعالیت‌های خود به كشوري مانند هند، بسياري از هزینه‌های خود را كاهش داده‌اند و از سوي ديگر اين امر براي شرکت‌ها و حتي در سطح فردي در هند رونق و رشد چشمگير اقتصادي حاصل نموده است.

ديگر لازم نيست براي انعقاد قرارداد و گفتمان، ساعت‌ها پرواز نمود و كيلومترها راه را پيمود، بلكه از طريق بهره‌گیری از تکنولوژی‌های نوين همانند ويدئوكنفرانس می‌توان ضمن دستيابي به نتايج، هزینه‌ها را كاهش داد. درنتیجه ديگر بايد پذيرفت دنيا هموار است و رنگ‌ها در نوع موفقيت نقش ندارند؛ اما نكته مهم ديگري كه می‌تواند در تكميل مطلب مطروح مفيد باشد، چگونگي انتخاب و ورود به حوزه‌های جهاني در سطح فردي است. در كتاب از خوب به عالي مطلبي مطرح‌شده است كه به آن اشاره می‌کنم، براي انتخاب و ورود به حوزه‌های جهاني درك عميق از سه محور متقاطع بسيار مهم است، اين سه محور عبارت‌اند از؛ 1- زمینه‌ای كه به‌شدت به آن علاقه داريد، 2- زمینه‌ای كه می‌توانید در آن بهترين عملكرد را داشته باشيد و 3- عامل حركت موتور اقتصادي. ازاین‌رو مهم آن است كه مشخص شود فرد در كدام زمينه می‌تواند در سطح جهاني حرفي براي گفتن داشته باشد و همچنين مشخص شود كه در كدام زمينه قادر به اين امر نخواهد بود.

اين شناخت از خود می‌تواند براي ورود به عرصه‌های جهانی‌شدن به كمك افراد آمده و اهداف و برنامه‌های آن‌ها را براي ماندگاري در اين سطح هموارتر نمايد، كه البته از دستمایه‌های اصلي اين شناخت، كارآفريني است. چراکه براي همراه شدن با فرايند جهانی‌شدن بايد تغيير را پذيرفت و براي پذيرش تغيير، اول، بايد نوگرايي و تازگي را فهميد؛ دوم، بايد الگوهاي گذشته و جاري را مورد تجدیدنظر قرارداد و حصارهاي ذهني را بابت مواجهه با مسائل و نيازها كنار زد تا خلاقيت و ابعاد مختلف مسائل ظهور يابند و رشد كنند. آنگاه است كه تغيير قابليت پذيرش دارد و وقتي تغيير باور شد كارآفريني براي ورود مهيا می‌گردد؛ چون كارآفرين كه به‌عنوان همان فرد موردنظر در فرايند جهانی‌شدن نوع سوم ايفاي نقش می‌نماید؛ شتاب‌دهنده تغييرات در جهان بوده و انديشمندي مستقل است كه جرئت می‌کند در محيطي از رويدادهاي متداول، متفاوت باشد؛ و نهايتاً، براي جهانی‌شدن در سطح فردي بايد كارآفرين بود تا فرايند هموار شدن دنيا ملموس‌تر اتفاق افتد و براي همراه شدن با اين همواري بايد گوش دادن و سرعت آهنگ تغييرات و پذيرفتن الگوهاي جديد را به‌عنوان يك اصل اجتناب‌ناپذیر باور نمود.

 

 

بحث و نتیجه‌گیری

همان‌گونه كه مطرح شد، جهان به سمت همواري و خروج از انحصارها سوق يافته و اين مهم را می‌توان از سقوط ديوارها، باز شدن پنجره‌ها، ظهور رایانه‌های خانگي و … مشاهده نمود و اين موارد با يكديگر تركيبي را ايجاد نموده‌اند تا افراد از سرتاسر دنيا و بدون محدودیت‌ها بتوانند پيام خود را به يكديگر منتقل نمايند. در اين سطح افراد توانستند با يكديگر تا حد زيادي در ارتباط باشند، اما گسترش اينترنت و تولد وب‌باز هم توانست اين ارتباط را ميان افراد گسترده‌تر نموده و با هزینه‌های كمتر، بهره‌وری بيشتري براي استفاده‌کنندگان خود به وجود آورد؛ و سرانجام با تولد کابل‌ها و پروتکل‌های استاندارد ارسال اطلاعات كه برنامه‌های كاربردي و ماشين و … و همه و همه را به هم متصل نمود، به توسعه کسب‌وکارها منجر گرديد و اين ابزار و تسهیل‌کننده توانست براي همکاری‌های بيشتر و با هزينه كمتر به كمك کسب‌وکارها آمده و زمان و مكان را به هم نزدیک‌تر نمايد. همه این‌ها سرآغاز يك همكاري جديد با رويكردي جديد بدون مرز و محدوديت را ايجاد می‌نماید. اين مهم باوري را در سطح جهاني ايجاد نمود كه همه افراد می‌توانند از شایستگی‌هایی برخوردار شوند كه بر اساس اين نوع همکاری‌ها فارغ از مكاني كه در آن قرار دارند به فعاليت بپردازند و اين ميزان همكاري از طريق تسهیل‌کننده‌هایی ازجمله: آپلود، آوت سورس، اين سورس، زنجيره تداركات، اين فرم و … و ازجمله روح كارآفرينانه، به همراه يادگيري بهره‌گیری از فنّاوری‌های نوين توانسته است به فرايند هموار شدن جهان و خرد شدن سطح رقابت‌ها و شایستگی‌های جهانی‌شدن سرعت بيشتري ببخشد. درنتیجه می‌توان ادعا نمود بايد براي شناسايي و ارزيابي فرصت‌ها به‌عنوان شايستگي مهم جهانی‌شدن در سطح فردي به كارآفرين شدن روي آورد و پذيرفت دنيا براي همكاري و ارتقاء سطح نيازها و برآوردن آن مسطح است و با آغوش باز نوآوران و نوباوران را می‌پذیرد.

 

 

 

مجتبی ناهید

مدرس دانشگاه

ترکیب بهینه مدیریت و علوم ریاضی سرمایه‌های انساني، مديريت دانش و داده‌کاوی

ترکیب بهینه مدیریت و علوم ریاضی

سرمایه‌های انساني، مديريت دانش و داده‌کاوی

 

 

تغییر نگرش مديران نسبت به نیروی انسانی به‌عنوان منابع و سرمایه‌های انسانی، حجم اطلاعات توليدي در سازمان‌ها و پیشرفت‌های اخير در فناوری‌های اطلاعاتي، موجب توجه هم‌زمان به مدیریت دانش و مديريت اطلاعات شده است. به‌طوری‌که استخراج اطلاعات مناسب و موردنیاز از میان حجم انبوه داده‌های موجود در سازمان و تبدیل آن‌ها به دانش موردنیاز، برای تصمیم‌گیری‌های سازمانی و ترسیم آینده استراتژیک و همچنين ایجاد مزیت رقابتی برای سازمان‌ها نیازمند استفاده از روش‌های نوین گرديده است.

گستردگی روزافزون صنعت، تحولات ایجادشده در فرهنگ و سلایق مردم، پیشرفت سریع تکنولوژي و نیز بازار رقابتی همگی لزوم بهره‌گیری هر چه بیشتر از دانش داده‌کاوی در مدیریت صنایع را ایجاب می‌کند. داده‌کاوی ابزار و رویکردی است که سازمان‌ها و مدیران سازمان را در استخراج دانش از میان انبوه اطلاعات در یک سیستم مدیریتی مبتنی بر دانش یاری می‌نماید.

انديشمندان حوزه داده‌کاوی اين علم رو بدین‌صورت تعريف کرده‌اند كه: داده‌کاوی به بررسی و تجزیه‌وتحلیل مقادیر عظیمی از داده‌ها به‌منظور کشف الگوها و قوانین پنهان و معنی‌دار درون داده‌ها می‌پردازد.

 

دستيابي به اهداف مدیریت دانش در سازمان‌ها با استفاده از ابزار داده‌کاوی

با توجه به اهم قابلیت‌های استقرار سیستم مدیریت دانش در سازمان، می‌توان گفت که هدف از استقرار سیستم مدیریت دانش در سازمان‌ها کسب، استخراج، نگهداشت، پالایش و انتشار دانش به شریان‌های سازمان در جهت ارتقا بهره‌وری سازمانی و نیز رقابت‌پذیری سازمان‌ها در بازار رقابتی کنونی از طریق ارائه خدمات چابک و به‌روز به مشتریان و جلب رضایت آن‌ها می‌باشد. امروزه يكي از اهداف از استقرار سیستم مدیریت دانش ایجاد توانایی تجزیه‌وتحلیل اطلاعات بازار، رقبا و مشتریان و تحليل رفتار مشتريان با توجه به مدل تجاری بنگاه‌ها می‌باشد. در این راستا به جهت حجم عظیم مشتریان و حجم انبوه اطلاعات تکنیک داده‌کاوی به‌عنوان یکی از ابزارهای مدیریت دانش کمک زیادی را در تحقق اهداف مدیریت دانش می‌نماید و می‌تواند به‏عنوان یک تکنیک کاربردی در خدمت مدیریت دانش قرارگرفته و از اين طريق مديران سازمان‌ها می‌توانند با توجه به شرايط ويژه کسب‌وکار خود، در راستاي حفظ و توسعه کمی و كيفي کسب‌وکار بنگاه خود به مطالعه رفتار مشتريان و پیش‌بینی نيازهاي بالقوه آتي آن‌ها نمايند تا در ارائه خدمات چابك و نوين پيشرو باشند.

 

ضرورت و جایگاه داده‌کاوی در مديريت دانش

هر کسب‌وکاری به‌منظور بقا مي‌تواند با ارائه خدمات و کالاي مطلوب، رضایت مشتریان خود را جلب و سهم مناسبی از بازار را به دست آورد.

داده‌کاوی علم تقریباً جدیدي است با کاربردهای بسیار متنوع که توانایی کار با حجم عظیمی از داده‌ها و استخراج دانش پنهان موجود در آن‌ها را دارد.

هدف نهایی داده‏كاوی، ایجاد سیستم‏های پشتیبانی تصمیم‏گیری سازمانی است. داده‏كاوی به استخراج اطلاعات مفید و دانش از حجم زیاد داده‏ها می‏پردازد. داده‏كاوی، الگوهای حاوی اطلاعات را در داده‏های موجود جست‌وجو می‌كند و با پاسخگویی به بسیاري از سؤالات مدیریت، براي مدیران افزایش راندمان، کاهش هزینه، صرفه‌جویی در منابع، امنیت اطلاعات، بهینه‌سازی پروسه تصمیم‌گیری، کاهش نیروي انسانی موردنیاز و از همه مهم‌تر رضایت و مشارکت بیشتر جامعه مخاطبین را به ارمغان آورده و روندهای آینده و رفتارها را به‌منظور تصمیم‌گیری آگاهانه و زودهنگام پیش‌بینی‌ کنند.

بر اساس مطالعات بنت و گابريل داده‌کاوی دستيابي و پردازش دانش بازار را تسهيل و یک تكنيك توانا ساز مهم براي مديريت دانش می‌باشد.

 (Bennet & Gabriel, 2007).34 International Journal of Asian Business and Information Management, 5(3), 34-47, July-September 2014

 

نویسنده : دکتر سعید حاجی‌زاده رئیس اداره توسعه دانایی شرکت مترو

 

نقش دولت در بهبود کیفیت، امنیت و تنوع خودروها

نقش دولت در بهبود کیفیت، امنیت و تنوع خودروها

 

 

تولیدکنندگان در هر صنعت و صنفی با توجه به قدرت خرید و میزان تقاضا، حجم تولیدات خود را تنظیم می­کنند. با توجه به قدرت خرید مردم معمولاً خودروهای ارزان که ایمنی و کیفیت متوسطی دارند جایگاه پرتیراژترین و متعددترین خودرو را در کشور کسب می­کنند. طبیعی است چنین خودروهایی آمار بالای تصادفات و مرگ‌ومیر ناشی از آن را به خود اختصاص دهند. این در حالی است که خودرویی همچون ام وی ام 110 با ایمنی و کیفیت پایین و قیمت بالاتر از پراید به جهت پایین بودن تعداد، آمار تصادفات پایین‌تری دارند و از هجمه افکار عمومی به دورمانده‌اند.

مروری به روند صنعت خودرو نشان می‌دهد در چند سال اخیر خودروسازان کشور تا حدودی به محصولات تنوع بخشیده‌اند و پس از بحران ارزی، در قیمت‌ها ثبات ایجاد کرده‌اند و حتی کمتر از نرخ تورم مؤثر، قیمت تولیدات خود را بالابرده‌اند. به‌عنوان‌مثال شرکت سایپا با ایجاد تنوع در محصولات، سهم پراید را از ۷۰ درصد باثبات تقریبی قیمت به ۲۲ درصد رسانده است.

دو خودروساز کشور که اندکی از تکالیف قبلی دور شده‌اند و پس از برجام مشارکت‌های مناسبی را طراحی کرده‌اند توانسته‌اند با اصلاح ساختار مالی از فشار زیان انباشته بکاهند و سود تقسیم کنند. رسیدن از تکلیف راه‌اندازی غیراقتصادی کارخانه در ونزوئلا به کارخانه‌ای با توجیه اقتصادی مناسب در الجزایر موفقیت شایسته‌ای است البته باوجود مکانیزه‌تر شدن فرایند تولید، حفظ نیروی‌های موجود خود فشار مضاعف بر تولید است.

حال سؤال اینجاست درزمانی که خودروسازان رویکرد مناسبی را اتخاذ نموده‌اند باید در فرایند خروج پراید و ۴۰۵ از چرخه تولید همه فشار را مردم باید بر گردن بگیرند؟ آیا دولت در جهت افزایش قدرت خرید مردم و ارتقا امنیت و رفاه شهروندان نباید ورود کند؟ البته دولت یازدهم با رویکرد مناسب در حمایت از تولید و صنعت گام برداشته است؛ اما در صنعت خودرو هیچ تسهیلاتی از صندوق توسعه در نظر گرفته نشده است. بااینکه این شرکت‌ها سهامی عام و خصوصی‌تر شده‌اند.

بی‌تردید صرفاً خارج کردن پراید و ۴۰۵ از خط تولید کافی نیست چراکه خریداران با توان خرید خودروی ۲۰ میلیونی بلاتکلیف می‌مانند و اولین تأثیر این کار، افزایش بهای این خودروها خواهد بود و معلوم نیست خلأ ایجادشده چگونه پر خواهد شد. لذا، برای رسیدن به خودروهای باکیفیت یا باید قدرت خرید مردم از ۲۰ میلیون به محدوده ۲۵ تا ۳۰ میلیونی برسد یا دولت با مشارکت خودروسازان از طریق تسهیلات کم‌بهره به کمک این قشر بیاید.

به نظر می‌رسد دولت می‌تواند در جهت افزایش رفاه و ایمنی مردم با اختصاص وام کم‌بهره ۱۰ میلیون تومانی به خودروهای ۲۵ تا ۳۰ میلیونی، قدرت خرید را افزایش دهد و دامنه تقاضا را به خودروهای بالای ۲۵ تومانی برساند. ورود دولت به بحث خروج پراید و ۴۰۵ ضروری به نظر می‌رسد چراکه تولید خودرویی به قیمت و کیفیت پراید ممکن نیست و چه برسد به اینکه با ۵۰۰۰ دلار بتوانیم خودروی بهتر از پراید تولید کنیم. شاید این اتفاق در سطح خودروسازان جهانی نیز مقدور نباشد.

درهرصورت خودروی پرتعداد و ارزان، با داشتن آمار بالای تصادفات، همیشه در معرض نقد خواهد بود. ضمن اینکه معمولاً عوامل ایجاد تصادفات در مرحله بعدی موردتوجه قرار می‌گیرد. به‌عنوان‌مثال ناوگان حمل‌ونقل باری باسن متوسط ۲۵ سال حدود ۲۶ درصد از تصادفات منجر به فوت را ایجاد می‌کنند و برایشان خودروی ۲۰ یا ۴۰ میلیونی فرقی ندارد. همچنین بیشتر تصادفات در اثر کم‌خوابی و خستگی است و بیشتر باید افزایش کیفیت رانندگی موردنظر باشد؛ بنابراین افزایش کیفیت و ایمنی وسیله نقلیه ضرورت دارد اما کافی نیست.

لازم به ذکر است پراید به‌عنوان پرتعدادترین خودروی کشور، خدمات ارزشمندی را به قشر عظیمی از جامعه ارائه کرده است. ناوگان حمل‌ونقل شهری نیز مدیون این خودروست؛ اما وقت آن رسیده است دولت باتدبیر مناسب زمینه خروج آن و جایگزینی خودروهای مناسب را فراهم آورد. تکلیف دوباره به خودروسازان که اخیراً بر طبق لایحه هوای پاک مکلف به گارانتی اجباری شده‌اند، پروسه خروج را طولانی می‌کند. ضمن اینکه خودروسازان به‌عنوان شرکت‌های سهامی ده‌ها هزار سهامدار دارند و کسب سود و اتخاذ تدابیر مبتنی بر تولید سود از وظایف مدیران خودروسازی است. پاسخ به تقاضای ۲۰ میلیونی و انتقال خروج پراید و ۴۰۵ به سال ۹۷، استراتژی معقول خودروسازان است اما اگر دولت خروج سریع‌تر را مدنظر دارد بایستی با برنامه و ارائه تسهیلات با خودروسازان تعامل نماید.

 

 

خلاقیت از جنس مدل – نوآوری مدل کسب ­وکار

خلاقیت از جنس مدل

نوآوری مدل کسب ­وکار

 

تغییرات شدید در محیط رقابتی اغلب بسیار سریع و پویا هستند؛ بنابراین مدیران تشخیص داده­ اند که برای حل مشکلات کسب­ وکار از مدل­های کسب­ وکاری استفاده نمایند که دائمی نیستند. مدل­ های کسب­ وکار باید به‌اندازه کافی انعطاف داشته باشند که بتوان اجزاء آن‌ها را تغییر داد. حفظ جایگاه رقابتی یا رسیدن به یک مزیت رقابتی کاربرد راه­حل­های نوآورانه در مدل­های کسب‌وکار را تقویت می­نماید.

رویکرد وسیعی در ادبیات مدل­های کسب­ وکار موجود است که پیشنهاد می­دهد که شرکت­ها با محصولات و یا خدمات خود رقابت نکنند بلکه به‌وسیله استفاده از مدل­ های کسب­ وکار ویژه رقابت کنند؛ بنابراین، می­توان استدلال نمود که استفاده از نوآوری در ساختن یا تجدید ساختار مدل­های کسب­ وکار، انعطاف شرکت­ها را در بازارهای رقابتی بهبود می­دهد. باید تأکید کنیم که اساساً راه­ حل­ های نوآورانه و تغییرات به نیازها و موقعیت­های یک سازمان خاص وابسته است.

در ادبیات مدل کسب­ وکار، این سؤال که چگونه به نوآوری در مدل کسب­ وکار دست‌یابیم مورد غفلت واقع‌شده است. درحالی‌که گزارش‌ها حاکی از این است که نوآوری مدل کسب­ وکار یک نرخ رشد حاشیه سود عملیاتی برای شرکت به وجود می‌آورد که نوآوری محصولات، خدمات، بازار و فرآیند چنین نرخ رشد حاشیه سودی ندارد. هم­چنین، تحقیقات نوآوری فقط تئوری­های باارزشی در محصولات رادیکال و نوآوری فرآیند تدریجی به وجود آورده است؛ اما نوآوری مدل کسب­ وکار را بیان نکرده است.

لذا محققان به‌عنوان راهی برای مدیران و کارآفرینان بر نوآوری مدل کسب­وکار به‌منظور خلق و تخصیص ارزش، به‌ویژه در زمان تغییر اقتصادی تأکیددارند و نوآوری مدل کسب­وکار را شامل طراحی یک سیستم فعالیت اصلاح‌شده یا سیستم فعالیت جدید می­دانند که متکی به ترکیب مجدد منابع موجود یک شرکت و شرکا آن است و صرفاً نیاز به سرمایه­گذاری­های عظیمی در بخش تحقیق و توسعه ندارد. برای بیان یک مدل مفهومی ابتدایی نوآوری مدل کسب­وکار برای مدیران و محققان می­توان بر روی اهمیت تفکر سیستمی تأکید داشته و بایستی به جنگل نگاه کرد نه به درختان جنگل؛ یعنی قبل از این‌که جزییات را بهینه‌سازیم یک طرح کلی از سیستم فعالیت­ها باید به دست آورد.

مدیران باید درک نمایند که برای کسب نوآوری در مدل کسب­ وکار به‌منظور به دست آوردن مقدار زیادی ارزش در شرکت نیاز به اتخاذ یک مدل درآمدی مناسب هستند. وابستگی­ های بی‌شماری میان فعالیت­ها در یک مدل کسب­وکار و در میان عناصر طراحی مدل کسب­وکار وجود دارند (شامل: وابستگی محتوا، وابستگی ساختاری و وابستگی نظارتی) و این‌که مدل­های کسب­وکار برای همه فعالان (شرکت، شرکا، تأمین‌کنندگان و مشتریان) ارزش ایجاد می­کنند. سازمان­ها ممکن است یکی یا تعداد بیشتری از فاکتورهایی که بر روی کل مدل کسب­وکار اثر می­گذارد را در نظر بگیرند. باید تأکید نماییم که راه­حل نوآوری در مدل کسب­ وکار در شرکت­ها به بهبود خلق ارزش در آن­ها و موفقیت در رقابت و سودآوری شرکت­ها منجر خواهد شد.

 

نویسنده : حمید نیکبین

 

 

کارآفرینی و نظریه بازی­ها

کارآفرینی و نظریه بازی­ها

 

امروزه رویکرد جدیدی در علوم روز دنیا شکل گرفته است که در آن ” تلفیق دانش، روش و تجارب دو یا چند حوزه علمی و تخصصی برای شناخت و حل یک مسئله پیچیده و یا معضل اجتماعی چند وجهی” مورد توجه قرار گرفته است. به این رویکرد نو، میان رشته ای (Interdisciplinary) گفته می­شود و اشاره به حوزه­های نوین در دانش بشر دارد و بیش از یک زمینه محض دانشی را مورد مطالعه قرار می­دهد. فعالیت­های علمی میان رشته ای زمانی معنا پیدا می­کند که شناخت و فهم علمی و دقیق مسئله ای پیچیده یا ناشناخته که از ظرفیت دانش یک رشته و یا تخصص خارج است، هدف باشد.

برای استفاده از این رویکرد جدید علمی، باید به روشهای مختلف مدلسازی در برقراری ارتباط بین رشته­های مختلف علمی و زبان مشترک بین آنها دسترسی و تسلط پیدا کنیم. در کشورهای در حال توسعه یکی از بزرگترین ضعف­های علمی برای برقراری ارتباط میان رشته­های مختلف، نداشتن تسط کامل و جامع درباره مدل­سازی است. زیرا مدل­سازی زبان مشترک بین علوم است. مدل­های مادی، ذهنی، تشریحی و ریاضی از انواع روش­های مدل­سازی هستند که در آنها مدل ریاضی با توجه به استفاده از زبان منطق و ریاضی، برقراری ارتباط درست بین تعداد زیادی از فاکتورهای سیستم و قدرت تجزیه و تحلیل بالا یکی از دقیق­ترین روشهای مدلسازی در علوم مختلف است.

نظریه بازی یک روش جدید و پر کاربرد در علوم مختلف است که به تحلیل روش­های همکاری یا رقابت بین موجودات منطقی و هوشمند می­پردازد. نظریه بازی تلاش می­کند تا رفتار ریاضی حاکم بر یک موقعیت استراتژیک را بررسی کند. در واقع می­توان گفت مطلوبیت، سود، درآمد، رفاه و هر آنچه فرد بازیکن به دنبال آن است، نه تنها متاثر از تلاش و تصمیم خود اوست بلکه تحت تاثیر تلاش و تصمیم طرف دیگر نیز قرار دارد. نظریه بازی به چهار دسته نظریه بازی کلاسیک، تکراری، تکاملی و نظریه گراف تکاملی تقسیم می­شوند. متخصصین مدلسازی با توجه به اطلاعات پایه­ ای و دقیقی که از ادبیات سیستم و افراد خبره بدست می­آورند، صورت مسئله و فرضیه­ های دینامیکی را برای سیستم طراحی می­کنند و در چرخه مدلسازی مورد تجزیه و تحلیل قرار می­دهند. پروسه مدلسازی با بررسی بازخوردهای چرخه تکرار می­شود تا جایی که خروجی به دنیای واقعی نزدیک باشد. آینده سیستم هدف را پیش بینی می­کنند، ناحیه بحرانی و ریسک­ پذیر مشخص شده و در نهایت برای بهینه­ سازی سیستم استراتژی­های راهبردی ارائه می­شود.

از نظریه بازی می‌توان برای درک مجموعه بزرگی از رفتارهای اقتصادی مانند نوسانات شاخص سهام در بورس اوراق بهادار، افت و خیز بهای کالاها در بازار مصرف کنندگان، تحلیل پدیده­ های گوناگون اقتصادی و تجاری نظیر پیروزی در یک مزایده، معامله، دادوستد و شرکت در یک مناقصه استفاده نمود. کاربرد نظریه بازی در شاخه­ های مختلف علوم اجتماعی مانند سیاست (تحلیل­ های بروس بوئنو دمیسکیتا)، جامعه­ شناسی و حتی روانشناسی در حال گسترش است. همچنین این نظریه در توصیف و تحلیل بسیاری از رفتارها در فلسفه و اخلاق نیز ظاهر شده است.

با توجه به اینکه در تعریف کارافرینی دیدگاه ­های مختلفی وجود دارد و درک کامل مفهوم و موضوع “کارافرینی” نیازمند اطلاع و استفاده از دیدگاه­ های بین رشته ای می­باشد، اگر مدلسازی ریاضی و نظریه بازی وارد این رشته شود می­تواند افق­های جدیدی از علم را برای ما روشن کند.

اکوسیستم کسب و کار

اکوسیستم کسب­ وکار سطح بالایی از همکاری، هم افزائی و مشارکت در فضای اقتصادی و کسب­ وکار را مدنظر قرار می­دهد. به دلیل اینکه یکی از اصلی­ترین شرایط بکارگیری این نظریه در تحلیل محیط­های رقابتی و وفاداری عوامل تعامل در رعایت منطق ریاضی است، پس می­توان تمام روابط بین اجزای اکوسیستم کسب­ وکار و کارافرینی را با استراتژی­ها و بازی­های این نظریه بررسی کرد. از طرفی با توجه به اینکه نظریه بازی به طور گسترده به عنوان ابزاری برای تصمیم­ گیری­ های سیستماتیک، مسائل استراتژیک و راهبردی و رفتارهای اقتصادی به طور خاص تاثیرگذار است پس می­توان محیط­ های کسب­ وکار را با نظریه بازی مدلسازی کرد.

از آنجایی که پیشرفت­های زیادی از نظریه بازی­ها در مطالعه بر روی سیستم­های زیستی صورت گرفته است و اکوسیستم زیستی و اکوسیستم کسب و کار در تعامل و تعادل با یکدیگر و فضای محیطی شان مشابه هستند و با یکدیگر مقایسه می­شوند پس می­توان این اکوسیستم­ها را با ابزار نظریه بازی مدل­سازی کرد.

با ابزار این نظریه می­توانیم بررسی کنیم در یک اکوسیستم سالم چه بازی­هایی بین اجزاء آن برقرار است. چه استراتژی­هایی باعث حفظ تعادل اکوسیستم می­شود و چه استراتژی­هایی اکوسیستم را به ناحیه بحرانی بازی پیش می­برد. هم‌چنین، می­توان بررسی کرد که چگونه سیستم به سمت مرز نابودی پیش می­رود. تحت چه شرایطی رهبران کسب و کار فارغ از سازمان مربوطه برای پیشرفت اکوسیستم با هم رقابت برد – برد دارند. کدام یک از شرایط بروزرسانی نظریه گراف تکاملی باعث رقابت سالم بین اجزاء اکوسیستم می­شوند. برای تکامل و توسعه کارآفرینی بهترین جهش و استراتژی شایسته کدام است و چگونه باید استراتژی تکاملی پایا (ESS) را در محیط کسب و کار و برای توسعه کارافرینی تعریف کرد.

 

نویسنده : زهرا فرهاد توسکی / پژوهشگر و مدرس دانشگاه

کارآفرینی اجتماعی راهی مناسب برای حل معضلات اجتماعی

کارآفرینی اجتماعی راهی مناسب برای حل معضلات اجتماعی

 میزگرد تخصصی در حوزه مسائل اجتماعی؛ با حضور فاطمه موالی‌زاده (مدیرعامل خیریه قلب سفید)، زهرا حسینی (رئیس هیئت‌مدیره خیریه قلب سفید) و دکتر مهدی گل‌سفید علوی (محقق و مدرس دانشگاه)

 

امروزه در گوشه و کنار شهرهای مختلف کشور، بعضاً شاهد تصاویر دل‌خراشی هستیم. تصاویر عده‌ای که از سر ناچاری و بی‌خانمانی گور خواب‌ شدند، کودکانی که بی‌رحمانه در هوای آلوده و نامساعد شهرها در سر چهارراه‌ها  یا در کوره‌های آجرپزی و … تمام سال مشغول کارند، سالمندانی که به خاطر نداشتن پوشش‌هایی بیمه‌ای تکدی‌گری می‌کنند و افرادی که در معابر مختلف شهرها برای درمان بیمار خود با خواهش، درخواست کمک می‌نمایند. در همین راستا، میزگرد تخصصی نشریه دانشگاه کارآفرین، با محوریت معضلات اجتماعی، کودکان کار، نقش مؤسسات خیریه، کارآفرینی و ارزش‌آفرینی اجتماعی، با حضور فاطمه موالی‌زاده (مدیرعامل خیریه قلب سفید)، زهرا حسینی (رئیس هیئت‌مدیره خیریه قلب سفید) و دکتر مهدی گل‌سفید علوی (محقق و مدرس دانشگاه) در محل خیریه قلب سفید برگزار شد که مشروح آن در ادامه آمده است.

گل‌سفید: فکر می‌کنم بهتر باشد ابتدا بحث را با پدیده تغییر آغاز نماییم. تغییر امروز در همه‌ حوزه‌ها وجود دارد. دنیای امروز، دنیای تغییر است. تغییر بر همه وجوه زندگی بشر سایه افکنده است. لذا مهم است که چگونه این تغییر را مدیریت نماییم. این موضوع مختص به یک حوزه خاص نیست. در برابر پدیده تغییر نباید منفعل بود و هم‌چنین نباید همیشه در جهت خلاف تغییر بر سنت‌ها و امور جاری پافشاری و اصرار نمود. آیا راهبردها و اقدامات مؤسسات خیریه و تفکر مددکاری در جامعه ما با توجه به‌شدت پدیده تغییر باید متحول شوند؟

موالی‌زاده: محققان و صاحب‌نظران زیادی از دنیای امروز به‌عنوان عصر عدم تداوم یاد می‌کنند. عصر عدم تداوم بدین معناست که دیگر تجارب و راه‌حل‌های گذشته برای مسائل جاری و آینده جوامع بشری کارگشا نیستند و باید به شیوه‌ای دیگر اندیشید. باید بپذیریم که جامعه و شیوه زندگی و به‌تبع آن معضلات اجتماعی نسبت به ۵۰ سال گذشته تغییرات زیادی کرده است.

متاسفانه این روزها شاهد گسترش معضلات اجتماعی از قبیل ازدیاد کودکان کار، آسیب و خشونت‌های خانگی علیه کودکان، زنان و بعضاً پسران، اعتیاد، فقر، گور خوابی و کارتن‌خوابی، وجود فرزندان بی‌هویت، نوزادان معتاد باوجود بیماری‌های متعدد و … هستیم.

حسینی: بله دقیقاً. مانند کودکان کار که در خیریه آن‌ها را تحت پوشش قرار می‌دهیم. كودكان كار به كودكانى گفته‌ می‌شود که در كارگاه‌ها، كارخانه‌ها، كوره‌هاى آجرپزى، سر چهارراه‌ها، در منازل با حداقل امکانات و …. مشغول به کار هستند. متأسفانه آمار این کودکان در شهر تهران بسیار بالاست و مشکلات این کودکان و خانواده‌های آن‌ها بسیار فراتر از آن‌ چیزی است که جامعه در مورد آن دیده و شنیده است.

موالی‌زاده: اما این پرسش در اینجا مطرح می‌گردد که آیا مددکاری اجتماعی و مسائل مرتبط با آن همگام با معضلات و چالش‌های نوین رشد کرده است یا خیر؟ آیا ارزیابی کرده‌ایم که وجود این‌همه سمینار، مصاحبه، مقالات مختلف و … به تثبیت جایگاه اجتماعی مددکاری کمک کرده و یا تنها از مرگ مددکاری پیشگیری کرده است؟

چالش اصلی کاستی در محتوا و دانسته‌های مددکاری اجتماعی است که از نیازهای جامعه عقب‌افتاده است. نگاه علم مددکاری نوین به مددکاری اجتماعی به‌عنوان یک‌رشته علمی در توسعه اجتماعی و تغییرات اجتماعی است. یکی از دغدغه‌های مهم مددکاری اجتماعی موضوع عدالت اجتماعی است. هم‌چنین، توجه به حقوق انسانی، مسئولیت اجتماعی، احترام به افراد علی‌رغم تفاوت‌هایی که دارند، مواجهه با معضلات اجتماعی، تقویت روحیه آسیب‌دیدگان و مشاوره صحیح و تخصصی افراد مطرح می‌باشد. باید به مددکاری اجتماعی نگاهی جدید داشته باشیم و با همکاری اساتید، صاحب‌نظران‌، دستگاه‌ها، نهادها، تشکل‌های مرتبط و خیریه‌ها بتوانیم از قابلیت‌های مددکار و ظرفیت‌های موجود جهت درمان و پیشگیری از معضلات اجتماعی استفاده کنیم.

گل‌سفید: علاوه بر این موارد از قدرت رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نباید غافل بود. وجود شبکه‌های اجتماعی به‌خصوص از نوع مجازی و توجه خاص ایرانیان به این موضوع، به معنای وجود یک ظرفیت و فرصت بسیار ارزشمند است.

حسینی: نکته مهم دیگر ورود بانوان به حوزه مددکاری است. با توجه به گرایش زنان به مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی و داشتن احساس مادرانه و حس مسئولیت‌پذیری اجتماعی می‌توان از قابلیت آن‌ها در این زمینه بسیار بهره برد.

گل‌سفید: بر بهره‌مندی از جوانان و ظرفیت جوانان، استفاده از همت و شور جوانانه نیز باید توجه و تأکید داشت.

موالی‌زاده: به نظر می‌رسد خیریه‌ها و تشکل‌های مردم‌نهاد با به‌روز ساختن اطلاعات و رساندن سطح کارآمدی خود به استانداردهای بین‌المللی و بهره‌گیری از مددکاران متخصص و خبره، می‌توانند تأثیر بسزایی در کاهش آمار بزه و ناهنجاری‌های اجتماعی داشته باشند. ضمناً خیریه‌ها می‌توانند با جدی گرفتن بحث آموزش و تربیت صحیح مددکار اجتماعی حلقه ارتباطی باشند میان مددجویان و مددکاران اجتماعی .

حسینی: بله کاملاً موافقم؛ به‌عنوان‌مثال در مورد کودکان کار، نیروهای داوطلب مددکاری و یاوران ابتدا باید آموزش‌های لازم را دریافت کنند تا نحوه صحيح برخورد با كودكان را بدانند. این موضوع در مورد سایر معضلات اجتماعی و سایر جوامع نیازمند کمک و حمایت متفاوت است. مددکاران و یاوران، نیازمند دریافت آموزش‌های تخصصی بر اساس ویژگی‌های خاص گروه‌های متفاوت مددجویان هستند. بحثم را در مورد کودکان کار ادامه می‌دهم؛ مددکاران باید پس از دریافت آموزش، اين كودكان را در سطح شهر شناسایی کرده و به مؤسسات خیریه ازجمله خیریه قلب سفید معرفی نمایند. هم‌چنین، مددکار باید به‌صورت مستمر، از منزل و محل کار کودک بازدید نماید تا بر اساس نياز و اولويت هر خانواده خدمات درمانى، روانشناسى، آموزشى، معيشتى و … به آن‌ها ارائه شود.

متأسفانه شرایط کودکان کار و خانواده‌های آن‌ها به‌گونه‌ای است که به كار كودكان نیاز است. نمی‌توان یک‌باره کار کودکان را قطع کرد. در مرحله اول باید ساعات کار کودک را با حمایت کاهش داد و با آموزش‌هاى لازم آسيب‌های احتمالی را حداقل نمود. در مراحل بعدی باید با ايجاد زمينه رشد و پیشرفت خانواده، نياز به كار كودك را به‌صورت تدريجى از بين برد.

گل‌سفید: اما در حال حاضر خیریه‌های فعال زیادی در سطح کشور وجود دارند. نهادهای زیادی حمایت می‌کنند. خیرین زیادی فعال هستند. اما مشکل هنوز پابرجاست. بیشتر این مؤسسات مدل و فرایند یکسان و مشابهی در جذب مشارکت‌های اجتماعی و حل معضلات اجتماعی دارند. من احساس می‌کنم در اینجا کارآفرینی و تفکر کارآفرینانه راهگشا خواهد بود. کارآفرینی به‌عنوان یک فعالیت شبه اقتصادی نیز می‌تواند مطرح باشد. ما در طول تاریخ کارآفرینان اجتماعی زیادی را داریم. ارزش‌آفرینی اجتماعی و تغییر رفتار یک سیستم (اجتماعی) کار اصلی آن‌هاست. درواقع چطور می‌توان یک خیریه را به‌عنوان یک سیستم از موارد مشابه متفاوت ساخت؟ نوآوری‌های اجتماعی همیشه در کشور ما موردتوجه مردم قرارگرفته است و امری جذاب تلقی شده است.

موالی‌زاده: نوآوری‌های اجتماعی معمولاً ارزش‌آفرینی بالایی دارند. اما شاید هنوز تجلیل کمی در جامعه ما از این موارد می‌شود. یا شناخت کمی وجود دارد و آموزش در این زمینه لازم است. بسیاری از فعالان اجتماعی ما هنوز با این مسائل آشنا نیستند و به کارآفرینی به چشم ایجاد یک فعالیت اقتصادی یا شغل نگاه می‌کنند. البته برخی از فعالان اجتماعی، اکنون نیز به این موارد توجه دارند.

 

نویسنده : دکتر مهدی گلسفید علوی(محقق و مدرس دانش)

 

آیا کارآفرینی یک نوع اعتیاد است؟

آیا کارآفرینی یک نوع اعتیاد است؟

 

در محافل علمی تعیین رابطه میان کارآفرینی و اعتیاد موردبحث است. بر اساس گزارش برخی تحقیقات در کارآفرینان نشانه‌هایی مبنی بر رفتارهای اعتیاد آمیز، همچون افکار وسواسی، دوره‌های انزوا جویانه و هیجانات منفی مشاهده‌شده است. درواقع؛ کارآفرینان همچون افرادی که به قمار یا اینترنت اعتیاددارند، در اثر احساس اجبار به کار و تداوم فعالیت با یک سری پیامدهای منفی روبرو می‌شوند.

در دنیای امروزه، با توجه به گذار از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعات محور، کارآفرینی از اهمیت مضاعفی برخوردار گشته است. در این مرحله، کارآفرینی به‌عنوان یک فعالیت مکمل، نوآورانه، خلاقانه و مدیریتی مطرح می‌شود. هم‌چنین؛ برخی محققان بر مشخصات، ویژگی‌ها و رفتار افراد کارآفرین تأکید می‌کنند که از مهم‌ترین این مشخصات و رفتار می‌توان به ریسک‌پذیری، پذیرش خطر شکست، استقلال‌طلبی، اعمال‌نفوذ بر دیگران، خلاقیت، آینده‌نگری، توانایی تحلیل، سرعت تصمیم‌گیری، سخت‌کوشی، پشتکار جهت رسیدن به اهداف، تشکیل شبکه‌های اجتماعی، اعتمادبه‌نفس بالا، اعتماد به دیگران، شناسایی فرصت‌های نوین و روش‌هایی برای ایجاد و توسعه کارآفرینی و منطقی بودن اشاره کرد.

اما عوامل تقویت‌کننده اعتیاد رفتاری بدین شرح هستند: افکار وسواسی، پیش‌بینی و انجام تشریفات و رفتارهای خاص، خود را زیاد ارزشمند تلقی کردن، افزایش منابع، غفلت (نادیده گرفتن و بی‌خبری از دوستان نزدیک و روابط صمیمی)، احساس گناه، دروغ‌گویی، پنهان‌سازی رفتار خود از دیگران.

با توجه به این الگوهای رفتاری، کارآفرینی می‌تواند به‌نوعی اعتیاد تبدیل شود. برخی از علائم اعتیاد آمیز کارآفرینی شامل احساس اجبار و رویکرد وسواسی نسبت به شغل، نادیده گرفتن دوستان و فرار از تفریحات موردعلاقه، تجربه نشانه‌های انزوا همچون خشم و افسردگی در حین ترک کار، اختصاص زمان بیش‌ازحد به کار در مقایسه با مدت‌زمانی که صرف خانواده و دوستان می‌شود، است. ساختار شخصیتی این افراد مستعد ریسک‌پذیری، اعتیاد به کار و استفاده بیش‌ازحد از اینترنت می‌باشد. هم‌چنین، از واژه اعتیاد برای توصیف وابستگی فیزیولوژیکی، روان‌شناختی و رفتاری استفاده می‌شود که طی آن فرد به یک محرک خاص وابسته می‌شود.

علاوه بر این، اعتیاد به کارآفرینی باعث مواجهه با مشکلات روان‌شناختی می‌شود. بسیاری از کارآفرینان منزوی و گوشه‌گیر هستند. این انزوا و گوشه‌گیری احتمال خطر افسردگی را افزایش می‌دهد. افزون بر این، بسیاری از کارآفرینان ساعت‌های متمادی کار می‌کنند و به همین دلیل فرصت کافی برای رسیدگی به خود ندارند. هم‌چنین؛ تمایل شدید به موفقیت، باعث ایجاد اضطراب در آن‌ها می‌گردد. کارآفرینان باکار بیشتر همه تلاش خود را برای پنهان‌سازی نشانه‌های افسردگی به کار می‌گیرند. این نشانه‌ها معمولاً به‌صورت تنش و استرس قلمداد شده و منجر به وخامت هر چه بیشتر اوضاع می‌شود. حتی در موارد شدید و حاد، کارآفرینان در معرض خطر خودکشی قرار دارند.

بنابراین می‌توان گفت اعتیاد بُعد تیره و نامطلوب کارآفرینی است. انگیزه بالا به کار و تلاش در زندگی حرفه‌ای از اهمیت بالایی برخوردار است. اما گاهی کارآفرینی به‌نوعی اعتیاد رفتاری تبدیل می‌شود که نتیجه نهایی آن مشکلات روان‌شناختی است.

منبع:

-Keskin, G., Gümüşsoy, S., & Aktekin, E. (2015). Entrepreneurship: Is it an addiction?. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 195, 1694-1697.

نویسنده : دکتر حسین نیک بین / مدرس دانشگاه

پیوند تئوری و عمل ؛ ضرورت بررسی مدل‌های دانشگاه کارآفرین

پیوند تئوری و عمل ؛ ضرورت بررسی مدل‌های دانشگاه کارآفرین

 

همان‌طور که مشاهده می‌گردد ادبیات کارآفرینی دانشگاهی و دانشگاه کارآفرین به‌سرعت درحال‌توسعه است. در کشورهای پیشرفته دانشگاه‌ها به‌طور فزاینده‌ای کارآفرین شده‌اند. جهانی‌سازی،  بیش از هر زمان دیگر فشارهای زیادی را به کشورهای درحال‌توسعه وارد می‌کند و آن‌ها را وادار می‌کند  تا محصولات و خدماتی باقابلیت رقابت تولید کنند تا با مشابه آن‌ها که در کشورهای پیشرفته تولید می‌شود، برابری نماید . درنتیجه  کشورهای درحال‌توسعه با چالش بزرگ‌تری در مقایسه با کشورهای پیشرفته روبرو هستند.  بنابراین این‌گونه کشورها باید بر اهدافی متمرکز شوند، که به کسب مزیت رقابتی پایدار در حوزه‌های مختلفی منجر گردد، که اثرات مثبت و مفیدی را به همراه داشته باشد.

 

رقابت‌پذیری در اقتصاد جهانی امروز  به توانمندی‌های فنّاورانه و نوآورانه وابسته است . این امر شامل توانایی توسعه محصولات و خدمات جدید و دسترسی به بازارهای بدیع، استفاده از فنّاوری‌های نوین، به‌کارگیری ناب‌ترین  الگوهای مدیریتی و توسعه سطوح دانشی، نگرشی و مهارتی در طیف وسیعی از نیروی کار می‌باشد. دانشگاه‌ها قادرند در تمام این موارد ایفای نقش‌نمایند.

در سناریوی جدید دانشگاه‌ها به‌عنوان بازیگر نقش اول در اقتصاد، جزایر مستقل دانش تلقی نمی‌شوند بلکه به‌عنوان منبع درآمد، کارآفرینی، رشد می‌باشند که پشتیبانی از توسعه اقتصادی محلی و منطقه‌ای و حتی سطوح بالاتر  را به عهده‌دارند. درنتیجه افزایش ظرفیت تحقیقات و تکنولوژی کشور برای تبدیل دستاوردهای علمی و یافته‌های فناورانه به موفقیت‌های صنعت، کسب‌وکار و به نقش کارآفرینی دانشگاه وابسته می‌باشد.

در این مسیر رویکرد حاکم بر فعالیت‌های آموزشی، پژوهشی و مشاوره‌ای، رویکردی نیاز گرا در تعامل با سازمان‌های بیرونی دانشگاه است. درواقع فرایند کارآفرینی دانشگاهی نه‌تنها تأثیرپذیر از عوامل داخلی است بلکه از عوامل خارجی نیز تأثیر می‌پذیرد. جریان تحقیقات و مطالعات  انجام‌شده در پارادایم دانشگاه کارآفرین، به فعالیت‌های کارآفرینی به‌عنوان گامی مهم در تکامل طبیعی سیستم‌های دانشگاهی می‌نگرد و در مأموریت خود، علاوه بر آموزش و پژوهش، بر رشد و توسعه اقتصادی تأکید می‌نماید. پس دانشگاه‌ها بر کارآفرینی متمرکزشده و در حال تبدیل‌شدن به دانشگاه‌های کارآفرین می‌باشند. بنابراین ضروری است مدل‌های کارآفرینی دانشگاهی مطالعه و بررسی‌شده و تمام جوانب آن‌ها مورد تحلیل قرار گیرد.

مدل دانشگاه کارآفرین برای اولین بار در موسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) ظهور یافت و پس از مدتی به دانشگاه استنفورد نیز راه یافت و امروزه اغلب دانشگاه‌های بزرگ و معروف جهان در حال حرکت به این سمت هستند.

در میان کشورهای آسیایی در ژاپن و تایوان، بخش دانشگاهی، مشارکتی مؤثر اما آرام در رشد و تجاری‌سازی فنّاوری از طریق مکانیسم‌های رسمی و غیررسمی دارند. در سنگاپور و کره، دانشگاه‌ها، بیشتر گرایش به آموزش دارند و در سال‌های اخیر، به پژوهش و تجاری‌سازی آن توجه نشان داده‌اند. در چین نیز وضعیت به همین شکل است. در سایر کشورها، دانشگاه‌ها در تلاش برای ارائه آموزش مناسب هستند. روابط موجود بین صنعت و دانشگاه در آن‌ها، محدود به مشاوره و قراردادهای پژوهشی کوچک می‌شود.

از یک دیدگاه، مدل‌ها، چارچوب‌ها و مفهوم‌سازی‌های دانشگاه کارآفرین را می‌توان در دو گروه طبقه‌بندی نمود:

  • گروهی که بر جنبه‌های کارآفرینانه دانشگاه‌های کارآفرین تمرکز دارند
  • گروهی دیگر که با عوامل مؤثر بر شکل‌گیری و گذار دانشگاه‌های کارآفرین سروکار دارند.

در پایان می‌توان گفت:       طلوع مدل‌های دانشگاه کارآفرین در حال وقوع می‌باشد

در این یادداشت سعی شد با ذکر مقدمه‌ای به‌ضرورت بررسی مدل‌های دانشگاه کارآفرین باهدف پیوند تئوری و عمل پرداخته شود تا در شمارگان بعدی نشریه دانشگاه کارآفرین به‌صورت مفصل در هر شماره به مشکافی یکی از مدل‌های معروف این پارادایم پرداخته شود

نویسنده :دکتر پریسا ترکی / پژوهشگر حوزه دانشگاه کارآفرین