نقش خلاقیت در پرورش مدیران خلاق
نقش خلاقیت در پرورش مدیران خلاق
نوآوری یعنی اینکه یک شرکت یا یک فرد با استفاده از خلاقیت، پول میسازد.
سازمانها، مدیران و دیگر کارکنانشان سعی میکنند افکار و مفاهیم بدیعی را خلق کنند که به نوآوریها منتهی خواهد شد؛ نظیر محصولات یا خدمات جدید یا بهینه، فرایندهایی که باعث افزایش کارایی میشود، فعالیتهای بسیار رقابتی بازاریابی یا مدیریت برتر. فرایند خلق یک چیز جدید به بدعت و نوآوری معروف است.
یک چیز بدیع و اصیل، چیز جدیدی است، چیزی که قبلا وجود نداشت. خلاقیت، فرایند خلق چیز جدیدی است که دارای ارزش است. افکار و اندیشههای تازه و بدیع بسیار زیادی وجود دارد اما بعضی از آنها ممکن است، دارای ارزش نباشند و در نتیجه، خلاق و ابتکاری به حساب نیایند. خلق، چیزی بدیع و اصیل است که دارای ارزش است.
نوآوری، فرایند خلق چیزی جدید است که ارزش قابل توجهی برای فرد، گروه، سازمان، صنعت یا جامعه دارد، بنابراین نوآوری عبارت است از خلقتی که دارای ارزش قابل توجه است.
این تمایزها ممکن است سطحی و نظری به نظر آیند، اما در حقیقت به چند دلیل چنین نیست. همهی این دلایل به هدف غایی نوآوری مربوط میشوند. نخست اینکه لازم است بدانید که آیا اندیشههایی را که خلق میکنید، خلاق هستند یا صرفا بدیع یا اصیل؛ صرفا اصیلبودن اندیشهها کافی نیست؛ دوم، برای اینکه نوآور باشید، لازم است از صرفا خلاقبودن فراتر روید. لازم است بدانید که آیا افکاری که خلق میکنید، قابلیت لازم را برای ارزش معنیدار، دارد، یعنی آیا قابلیت و استعداد تبدیلشدن به نوآوریها را دارد. سرانجام اینکه شرکتها و همینطور افراد باید بیاموزند که ایجاد و خلق را به نوآوری تبدیل کنند. متأسفانه با آنکه شرکتهای آمریکایی و کارکنانشان تقریبا به اندازهای که باید، خلاق نیستند، سابقهی عملکردشان به هنگامی که نوبت به تبدیل خلاقیت به نوآوری میرسد، حتی بدتر میشود. به طور متوسط، فقط یک ایده از ده ایده که در آزمایشگاه پرورش مییابد، به بازار راه پیدا میکند. در نتیجه، جایگاه رقابتی جهانی شرکتهای آمریکایی در سالهای اخیر تزلزل یافته و تا زمانی که این شرکتها نوآورتر نشوند، این تزلزل ادامه خواهد یافت. به علاوه، اگر شرکتها نتوانند نوآور باشند، در رویارویی با دیگر چالشهای راهبردی و در انجام فعالیت اقتصادی روزمره، آنظور که باید اثربخش و کارامد باشند، نخواهند بود. حل مسائل و پیگیری فرصتها به راهحلهایی نیاز دارد که بسیاری از آنها ممکن است، مختص یک وضعیت خاص باشد، بنابراین خلاقیت و نوآوری حاصل از آن برای بقا و موفقیت شرکت،امری حیاتی است.
– ویژگیهای افراد اخلاق
روانشناسان سعی داشتهاند تا مشخصات افرادی که دارای سطح بالایی از خلاقیت هستند، مشخص کنند؛ «استیز» عوامل زیر را برای افراد خلاق بیان داشته است:
1ـ سلامت روانی و ادراکی: توانایی ایجاد تعداد زیادی ایده به طور سریع
2ـ انعطافپذیری ادراک: توانایی دستکشیدن از یک قاعده و چارچوب ذهنی
3ـ ابتکار: توانایی در ایجاد و ارائهی پیشنهادهای جدید
4ـ ترجیحدادن پیچیدگی نسبت به سادگی: توجهکردن و در نظر گرفتن چالشهای جدید مسائل پیچیده
5ـ استقلال رأی و داوری: متفاوتبودن از همکاران در ارائهی نظرات و اندیشههای نو
نقش مدیر در پرورش خلاقیت
نقش مدیریت در مجموعههایی که خلاقیت و نوآوری از ضروریات و عامل اصلی است، بسیار مهم و حساس است، زیرا مدیریت میتواند توانایی و استعداد خلاقیت و نوآوری را در افراد ایجاد، ترویج و تشویق کند و یا رفتار و عملکرد او میتواند مانع این امر حیاتی شود. هنر مدیر خلاق عبارت است از استفاده از خلاقیت دیگران و پیداکردن ذهنهای خلاق. مدیر خلاق باید فضایی بیافریند که خودش بتواند خلاق باشد و افراد سازمان را هم نیز برای خلاقیت تحریک کند و این فضا، فضایی است که از کار روزمره به دور است و به نحوی تفویض اختیار میکند تا هر کسی مشکل خودش را حل کند.
برای این که افراد در سازمان به تفکر بپردازند، باید محیطی ایجاد شود که در آن به نظریات و اندیشهها امکان بروز داده شود. یکی از شیوههای بسیار مهم و پرجاذبهی پرورش شخصیت انسانها و همینطور خلاقیت و نوآوری و حتی رشد اجتماعی مشورت است و بدون تردید افرادی که اهل مشورت هستند، از عقل و فکر بیشتری برخوردارند و آنان که اهل آن نیستند از این امتیاز بهرهای ندارند. یک سازمان خلاق تا اندازهی زیادی به خودکنترلی کارکنانش وابسته است. خودکنترلی خودش را در خواستن و تمایل برای ارائه ابتکار و خلاقیت به نمایش میگذارد.
مدیران میتوانند هر سه مؤلفهی خلاقیت یعنی تخصص، مهارتهای تفکر خلاق و انگیزش را تحت تأثیر قرار دهند اما واقعیت آن است که تأثیرگذاری بر دو مؤلفهی اول بسیار دشوارتر و وقتگیرتر از انگیزش است. انگیزش درونی را میتوان حتی با تغییرات جزئی در محیط سازمان به طور قابل ملاحظهای افزایش داد. این به آن معنا نیست که مدیران باید بهبود تخصص و مهارتهای تفکر خلاق را فراموش کنند اما زمانی که اولویتبندی در اقدام مطرح میشود، آنها باید بدانند که اقدامات مؤثر بر انگیزش درونی، نتایج فوریتری را موجب خواهند شد.