کارآفرینی شغل نیست؛ کارآفرینی هنر است

کارآفرینی شغل نیست؛ کارآفرینی هنر است.

 

طی دهه گذشته افراد فکر می‌کردند که اگر بتوانند متدولوژی‌های قابل‌تکراری برای مراحل اولیه راه‌اندازی کسب‌و‌کار پیدا کنند، کارآفرینی به یک «علم» تبدیل می‌شود. در این صورت هر کسی قادر به اجرای قواعد آن خواهد بود.

این فرض می‌تواند اشتباه باشد. البته نه به این معنا که ابزارهای مناسبی برای کارافرینی طراحی نشده‌ باشد، اتفاقا پایه و اساس مدیریت کارآفرینی درست و منطقی است و سهم عمده‌ای در کاهش شکست استارتاپ‌ها دارد. اشتباه ما جایی‌ست که فکر می‌کنیم هرکسی می‌تواند از این ابزارها به‌درستی استفاده کند و بیشترین بهره‌برداری را داشته باشد.

کارآفرینی هنر است نه شغل:

دو نوع هنرمند را در نظر بگیرید: «آهنگ‌ساز» در مقایسه با «نوازنده آهنگ» یا «نمایشنامه نویس» در مقایسه با «بازیگر». بنیان‌گذار در شکل‌گیری کسب‌و‌کار نقش همان آهنگساز را در شکل‌گیری موسیقی ایفا می‌کند.

او چیزهایی را می‌بیند که دیگران قادر به دیدن آن نیستند و به تیم کسب‌و‌کار کمک می‌کند تا بتوانند از هیچ، چیزی جدید خلق کند. خلق چیزهایی که کمتر کسی قادر به دیدن آن‌ها بشد، وظیفه کلیدی هر بنیان‌گذار است. این مهارت بسیار متفاوت از علومی مانند مهندسی یا مدیریت است.

ارکنان کارآفرین افراد با استعدادی هستند که در اصطلاح صدای سوت کارخانه را به همان شکلی می‌شنود که بنیان‌گذار می‌شنود. آن‌ها درحالی به یک استارتاپ ملحق می‌شوند که هنوز به دنبال یک مدل کسب و کار پایدار است و وعده تحقق اهدافی را می‌دهد که در هاله‌ای از ابهام قرار دارند. کارکنان کارآفرین با پیوستن به بنیان‌گذار و تیمش دیدگاه‌های او را به‌عنوان بخشی از زندگی‌شان می‌پذیرند.

سپس بنیان‌گذار هر مهارتی را که او و تیمش را منحصر‌به فرد می سازد از جمله اشتیاق،‌ چابکی، انعطاف‌پذیری،‌ توانایی ایجاد نظم از دل بی‌نظمی،‌ کشف‌و‌یادگیری، کنجکاوی، رهبری و تمرکز دقیق روی اجرا را به‌کار می‌گیرد تا به یک فرایند پالایش دیدگاه منجر شود و بتواند واقعیتی را ایجاد کند.

بنیان‌گذاران و کارکنان کارآفرین هر دو ترجیح می‌دهند تا چیزی را از دل فرایندهای‌شان استخراج کنند که به موجودیت یک شرکت بپیوندد. مانند موسیقی‌دانان حرفه‌ای یا ستارگان سینما که ترجیح می‌دهند در یک محیط نامنظم با ناشناخته‌های چندگانه کار کنند.

آن‌ها کلیت مسیری که به سمت آن کشیده شده‌اند را درک و حس کرده‌اند، با عدم اطمینان و شگفتی‌های آن کنار می‌آیند و با استفاده از هوش طبیعی و ابزارهایی که در دست دارند،‌ برای تحقق هدف و چشم‌اندازشان رو به جلو پیش می‌روند.

«بنیان‌گذار در شکل‌گیری کسب‌و‌کار نقش آهنگساز در شکل‌گیری موسیقی را ایفا می‌کند.»

ابزارها هنرمند نمی‌سازند:

در سال ۱۹۸۴ زمانی که برنامه‌های طراحی صفحه با مکینتاش عرضه شد، همه فکر می‌کردند این‌جا دیگر پایان کار هنرمندان و طراحان گرافیک است. چون دیگر هرکسی می‌تواند کار طراحی را انجام دهد. کاربران به سرعت آموختند که یک طراحی خوب چقدر سخت است. البته تعجبی هم ندارد چون طراحی خوب یک هنر است و مجددا این متخصصان و طراحان حرفه‌ای هستند که استخدام می‌شوند. در واقع کسی که از آلات موسیقی استفاده می‌کند، الزاما نمی‌تواند همان آهنگی را بسازد که علاقه‌مندان منتظر شنیدنش هستند.

اگر ابزارها هنرمند نمی‌سازند پس چه چیزی هنرمند می‌سازد؟

آهنگ‌سازی مقوله‌ای است که از دوران شکل‌گیری تمدن‌ها تاکنون رواج داشته است. اما این بحث که چه چیزی توانسته است یک آهنگ‌ساز بزرگ بسازد، همچنان به‌صورت یک معما باقی مانده است. آیا آهنگ‌سازی یک فرایند است؟ (استفاده از استراتژی‌های آهنگ‌سازی در فرایند آهنگ‌سازی‌؟) آیا آهنگ‌سازی با ویژگی‌های شخصی فرد مثل توانایی‌های موسیقی، اعتماد به نفس موسیقی، نمرات آکادمیک، IQ و جنسیت ارتباط دارد؟  آیا آهنگ‌سازی با محیط و اجتماع مثل والدین، معلمان، دوستان، خواهر و برادر، مدرسه، جامعه، یا ارزش های فرهنگی ارتباط دارد؟ آیا آهنگسازی تمرین مداوم است. مثلا10،000 ساعت تمرین برای کارآموزی؟

شاید بتوانیم تعداد بنیان‌گذاران و کارکنان کارآفرین را با ابزارهای بهتر، پول بیشتر و آموزش‌های عالی افزایش دهیم، اما اگر حقیقتا بدانیم چگونه خلاقیت را آموزش بدهیم این امکان به قطعیت نزدیک‌تر می‌شود.

بنیان‌گذاران کسب‌و‌کار و کارآفرینان چیزهایی را می‌بینند و خلق می‌کنند که هرکسی قادر به دیدن آنها نیست. کارآفرینان افرادی نادر، هنرمند و با ویژگی‌های منحصر به فرد هستند. هرکسی نمی‌تواند هنرمند باشد.

 

مترجم: نازنین توکلی (کارشناس ارشد مدیریت صنعتی)

برگرفته از سایت medium.com

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *