نوآفرینی : افراد نا همرنگ چگونه دنیا را تغییر میدهند؟! (بخش اول)
نوآفرینی : افراد نا همرنگ چگونه دنیا را تغییر میدهند؟! (بخش اول)
افراد نوآفرین چگونه به ایدههای جدید میرسند؟ چگونه میتوان با پرورش ویژگیهای افراد نوآفرین، مانند پایداری، پشت گوش انداختن کارها، شفافیت در بیان، تفکر بحرانی، و داشتن چشمانداز، دنیا را تغییر داد. نویسنده : آدام گرانت[1]
همه ما در مورد کیفیتی به نام “خلاقیت” مطالبی به گوشمان خورده است. علیرغم اینکه همه در آرزوی بالا بردن خلاقیت خود هستند، اطلاق کلمه “نوآفرین” به یک فرد، میتواند تا حدودی معنای “عجیبوغریب” را نیز در ذهن ما تداعی کند.
آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید هر لغتنامهای را که میخواهید بررسی کنید و ببینید که نوآفرین بودن کیفیتی است به معنای “دارا بودن یک شخصیت منحصربهفرد“. اما فرد نوآفرین کیست؟ در شرایط امروزی، نوآفرینان کسانی هستند که نهتنها ایدههایی ناب خلق میکنند و شرایط کنونی را تغییر میدهند، بلکه از ایدههایشان در راستای تحقق چشمانداز خود بهره میگیرند.
آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید، در تعیین ویژگیهای افراد نوآفرین، حتی فاکتورهای بسیار کوچک و ظاهراً بیاهمیت، دلالت بر نوآفرین بودن فرد دارد. مایکل هاسمن[2]، اقتصاددان، در تحقیق خود به این نتیجه رسید درصد مشخصی از کارکنان بخش خدمات مشتریان جامعه موردبررسی وی، دیرتر از سایر کارکنان شغل خود را رها میکنند. هنگام ریشهیابی علت این مسئله، متوجه ارتباط جالبی بین سابقه کاری کارکنان و نوع مرورگر اینترنتی مورداستفاده آنها وجود دارد. به نظر خندهدار میآید، اینطور نیست؟
وی در ادامه تحقیق خود متوجه این نکته شد: کارکنانی که مرورگر اینترنتی جدیدی بهجای مرورگر پیشفرض سیستمعامل نصب میکنند، نهتنها بیشتر در شغل خود میمانند، بلکه در مواجهه با چالشها، بیشتر از فراست خود برای یافتن راهحلهای جدید استفاده میکنند. درنهایت تمایل به نصب مرورگر گوگل کروم یا موزیلا فایرفاکس با توانایی افراد در حل مسئله در ارتباط است، که منجر به بیشتر بودن میانگین ۱۵ درصدی سابقه کاری آنها در مقایسه با سایر کارکنان است. بهعبارتدیگر، کارکنانی که بهسادگی از مرورگرهای پیشفرض سیستمعامل استفاده میکنند، در مواجهه با چالشهای شغلی خود نیز از همین رویکرد استفاده میکنند. آنها استانداردهای کاری را پذیرفته، از یافتن راهحلهای نوآورانه در مواجهه با مشکلات محیط کار عاجز میمانند، و همین مسئله علت رها کردن شغل آنها میشود.
آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید، چنانچه میخواهید در محیط کار دوام بیاورید، بهترین اقدام شما این است که ابتکار عمل داشته باشید، و خبر خوب این است که هرکسی بهخوبی میتواند از عهده این کار برآید.
علیرغم اینکه همه ما تصمیم نداریم شرکت خصوصی خودمان را راهاندازی کرده، قطعات موسیقی بینظیری ساخته، و یا مسیر تاریخ را با سخنرانی تکاندهندهای تغییر دهیم، اما هر یک از ما ایدههای منحصربهفردی داریم که پتانسیل بهبود بخشیدن شرایط محیط کار، روابط شخصی، و جامعه رادارند.
آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید، بیان یک ایده، مستلزم کسب شجاعت، و ایستادگی است. زمانی که مصمم هستید وضعیت خود را تغییر دهید، اولین گام در به دست گرفتن ابتکار عمل، غلبه بر ترس ناشی از تلاش برای تحقق ایده است. اما چگونه میتوان بر ترس خود غلبه کرد؟
زمانی که موضوع صحبت درباره خلق ایدههای ناب باشد، کمیت منجر به کیفیت میشود
آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید، در داستانها گفتهشده که اسحاق نیوتن زیر درختی در حال استراحت بود، که با سقوط ناگهانی سیبی بر سرش، ایدهای به ذهنش خطور کرد و منجر به کشف قانون جهانی گرانش شد. متأسفانه ایدههای ناب، اینچنین یکباره از درختان سقوط نمیکنند؛ بلکه به پشتکار بسیاری نیاز دارند.
به نظر شما هنگامیکه از خلق ایدههای ناب سخن میگوییم، کدامیک اهمیت بیشتری پیدا میکنند؟ کمیت، یا کیفیت؟ واقعیت این است که هر دوبهیک اندازه مهم هستند، بهخصوص اینکه کمیت راه را برای کیفیت طوفانهای فکری ما هموار میکند. دین سیمانتون[3] روانشناسی است که بهواسطه تحقیقاتش در زمینه بهرهوری شهرت دارد. او در پژوهش خود نشان داد افراد خلاقتر، لزوماً ایدههای “بهتری” تولید نمیکنند؛ بلکه فقط ایدههای بیشتری خلق میکنند.
آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید، به کمککار بیشتر، احتمال تولید ایدههای ناب نیز بیشتر میشود. بهعنوانمثال، مجموعه آثار پیکاسو شامل تعداد بیشماری تابلو فرش و آثار چاپی، به همراه ۲۸۰۰ قطعه سرامیک، ۱۸۰۰ نقاشی، و ۱۲۰۰ مجسمه است، و بااینحال شهرت جهانی او مرهون تعداد اندکی از این آثار است.
بهبیاندیگر، زمانی که صحبت از کمیت و کیفیت باشد، نمیتوان هیچیک را نادیده گرفت!
یکی دیگر از یافتههای سیمانتون نشان داد که حتی نابغهها نیز نمیتوانند درباره موفقیت یا شکست آثار خودارزیابی درستی داشته باشند. بنابراین بازهم میتوان ادعا کرد که هرچقدر ایده بیشتری تولید کنید، احتمال موفقیت شما بیشتر میشود.
سیمانتون با مقایسه نامههای بتهوون – که در آنها ۷۰ اثر خود را رتبهبندی کرده است- و نظرات خبرگان معاصر در ارزیابی ارزش آثار وی، دریافت که نظر بتهوون در ارزیابی آثار خود، ۳۳ درصد با نظر خبرگان معاصر این حوزه مخالف است!
آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید، خلق ایده، آنهم به تعداد زیاد، اولین قدم برای آزادسازی پتانسیل خلاقیت در شماست. اما دید شما به مغز انسان در تولید ایده، نباید مانند کارخانه تولید نوآوری باشد؛ بهطوریکه ایدهها با سرعت یکسان، مانند ماشینهایی در یک خط مونتاژ، تولید شوند.
برای خلق ایدههای ناب، باید صبور بوده، و بهمرور عمل کنید. منظور این است که گاهی از هدف منحرف شوید، کارها را به تعویق بی اندازید، یا حتی بهوقت گذرانی و تفریح -مثلاً در زیر یک درخت-بپردازید!
پشت گوش انداختن کارها، زمانی که ابزاری استراتژیک باشد، نتایج نوآورانه خارقالعادهای دارد. آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید، مطابق آنچه تاکنون به ما تعلیم دادهشده است، تأخیر در انجام کارها بهرهوری را از بین میبرد؛ اما آیا واقعیت هم همینطور است؟
رها کردن انجام کارها به دقایق آخر، از طریق تقویت فیالبداهه عمل کردن، باعث رشد خلاقیت میشود. آیا میدانستید که مشهورترین سخنرانی تاریخی مارتین لوتر کینگ[4]، نتیجه پشت گوش انداختن او در تنظیم نطق سخنرانیاش بوده است؟
او برای سخنرانی مشهور خود در واشنگتن درباره موضوع کار و آزادی، تا شب پیش از سخنرانی، هیچ پیشنویسی از متن سخنرانی خود آماده نکرده بود.
تأثیرگذارترین بخش سخنرانی او، یعنی عبارت ” من رؤیایی دارم…“، فیالبداهه بیان شد، و در متن سخنرانی وی نوشتهنشده است. زمانی که سخنرانی در شرف آغاز شدن بود، زنی از میان جمعیت خطاب به کینگ فریاد زد: “بهشون درباره آرزوت بگو، مارتین! بهشون بگو!”. پسازآن کینگ دستنوشتههای خود را رها، و آزادانه درباره چشمانداز الهامبخش خود از آینده آمریکا شروع به صحبت کرد.
آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید، سخنرانی مارتین لوتر کینگ نمونهی فوقالعادهای از توضیح اثر زیگارنیک[5] است. اثر زیگارنیک پدیدهای است که پس از تلاشهای روانشناس روس به نام بلوما زیگارنیک[6] نامگذاری شد.
این نظریه بیان میکند که ذهن ما در فراگیری الهامات و ایدههای جدید، حتی پس از تسلیم شدن، هوشیار میماند. کینگ با دستنوشتهای ناتمام، در حالی از اتاق خارج شد که مغزش همچنان به دنبال جملات فوقالعادهای برای تکمیل سخنانش میگشت.
برای افراد نوآفرین، به تعویق انداختن کارها، یک استراتژی کلیدی است. این کار فرصتی ایجاد میکند که بهتدریج احتمالات مختلف را بررسی نمایند. لئوناردو داوینچی[7]، نمونه دیگری در به تعویق انداختن امور است. او نقاشی مونالیزا [8]را در سال ۱۵۰۳ میلادی آغاز کرد، سپس آن را رها کرده و چندین سال بعد ادامه داد. درنهایت، این تراشی ۱۶ سال بعد، یعنی سال ۱۵۱۹ میلادی تکمیل شد!
آدام گرانت در خلاصه کتاب نوآفرینی میگوید، ویلیام پناپاکر[9]، تاریخدان، معتقد است که به تعویق انداختن حسابشده داوینچی در تکمیل نقاشی مونالیزا، این فرصت را برای او ایجاد کرد که باتجربه تجسمی بهتر، و تکنیکهای نقاشی جدیدتری، آن را ادامه دهد. بدون این تجربیات -که نتیجه فرصتی است که از تأخیر در انجام کارها ایجاد شد- امروز آثار فوقالعادهای مانند مونالیزا، یا آثار سایر نوآفرینان در اختیار نداشتیم.
در ادامه بخوانید…
[1] . Adam Grant
[2] . Michael Housman
[3] . Dean Simonton
[4] . Martin Luther King
[5] Zeigarnik effect
[6] Bluma Zeigarnik
[7] Leonardo da Vinci
[8] Mona Lisa
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!