نوشته‌ها

اهمیت توسعه بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط در اقتصاد کشورهای درحال‌توسعه

اهمیت توسعه بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط

 در اقتصاد کشورهای درحال‌توسعه

 

 

صنایع کوچک و متوسط (بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط) و صنایع خرد، نقش مهمی در توسعه اقتصادی و صنعتی دارد چرا که در درجه اول موجب ایجاد فرصت‌های شغلی، رفاه و فقرزدایی می‌شود، دوم اینکه به اقشار ضعیف‌تر جامعه مانند جوانان و زنان امکان مشارکت در توسعه اقتصادی کشورشان را می‌دهد، سوم اینکه صنایع کوچک و متوسط نقش محوری در تحقق روند خصوصی‌سازی دارند و چهارم توسعه صنایع کوچک و متوسط موجب ارتقای مردم‌سالاری در کشور و مشارکت کارآفرینان در نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور می‌شود. صنایع کوچک و متوسط در برابر شرایط متغیر انعطاف‌پذیرند و به‌طور بالقوه به‌راحتی و به‌سرعت و با دقت در برابر شرایط از خود واکنش نشان می‌دهند و قابلیت‌های لازم را کسب و به‌سرعت تغییرات لازم را در محصولات و فرایندهای تولید اعمال می‌کنند.

مشارکت این‌گونه صنایع در توسعه اقتصادی کشورهای درحال‌توسعه بیشتر است و بیش از 90 تا 95 درصد کل صنایع کوچک یا متوسط، 75 درصد اشتغال این صنایع را تشکیل می‌دهند و 50 تا 60 درصد محصولات صنعتی را تولید می‌کنند. در کشورهای درحال‌توسعه، صنایع کوچک و متوسط، اغلب تنها چشم‌انداز واقعی برای اشتغال‌زایی و رشد ارزش‌افزوده هستند.

این موضوع همچنین در خصوص کشورهای با اقتصاد در حال گذر صدق می‌کند که شرکت‌های بزرگ دولتی ناکارآمد، جای خود را به واحدهای صنعتی بسیار کوچک‌تر و کارآمدتر بخش خصوصی می‌دهند. مزیت زیاد صنایع کوچک و متوسط در اقتصادهای درحال‌توسعه، به‌طور اصولی گواه این واقعیت است که آن‌ها با توجه به شرایط حاکم در این کشورها، مناسب‌تر از صنایع بزرگ هستند، زیرا بیشتر با وضعیت و منابع محلی هماهنگ و همسو خواهند بود.

در شرایط اقتصادی کنونی که جهانی‌شدن و فعالیت در بازارهای خارجی سیر صعودی دارد، این امر بدیهی است که صنایع کوچک و متوسط در کشورهای درحال‌توسعه از راه ارتباط با شبکه‌های منطقه‌ای و جهانی بنگاه‌ها و زنجیره‌های ارزش، سود سرشاری ببرند. به‌واسطه مرتبط شدن این صنایع با بازارها و شبکه‌های ارزش جهانی، امکان دسترسی به اطلاعات، فناوری، مهارت‌ها و سرمایه کسب می‌شود و به‌این‌ترتیب رقابت‌پذیری و کارایی خود را تا حد زیادی تقویت خواهند کرد. در چارچوب کمک به کشورهای درحال‌توسعه برای طراحی سیاست‌ها و اقدامات ظرفیت‌سازی نهادی، با هدف تقویت رقابت‌پذیری، افزایش صادرات و اشتغال‌زایی، باید توجه بیشتری به دو موضوع خاص شود؛

اول اینکه باید علاقه‌مندی به سرمایه‌گذاری خارجی و انتقال تکنولوژی به کشورهای درحال‌توسعه افزایش یابد، دوم باید ظرفیت‌های مدیریتی و فنی صنایع کوچک و متوسط در این کشورها تقویت شود تا به‌طور مؤثری پاسخگوی چالش‌ها و فرصت‌های ناشی از روند جهانی‌شدن باشند. پس می‌توان گفت، تقویت ارتباطات اقتصادی بین‌المللی میان شرکت‌های اقتصادهای توسعه‌یافته و شرکت‌های صنایع کوچک و متوسط، منوط به اقدامات گسترده و ساختار اقتصادی مناسب در کشورهای درحال‌توسعه ذی‌ربط است.

یکی دیگر از راه‌های مؤثر برای توسعه و ارتقای صنایع کوچک و متوسط در اقتصادهای درحال‌توسعه، ارتباط با شرکت‌های بزرگ است که به این طریق می‌توانند در شبکه‌های عمودی و منسجم تولید جهانی وارد ‌شوند. هرچند میزان و ماهیت این ارتقا به این بستگی دارد که زنجیره‌های ارزش، توسط چه کسانی، خریداران یا تولیدکنندگان بین‌المللی، هدایت می‌شوند ولی به‌طورکلی در هر دو صورت، صنایع کوچک و متوسط از نظر کیفیت تولید، فناوری فراوری، مدیریت کارا و رقابت‌پذیری بین‌المللی توسعه می‌یابند.

از طرف دیگر دولت‌ها نیز می‌توانند در سطوح سیاست‌گذاری و نهادی نقش مهمی داشته باشند و محدودیت‌ها و موانع موفقیت در برنامه‌های بین‌المللی توسعه صنایع کوچک و متوسط را برطرف کنند. در همین راستا برای توسعه بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط، تمرکز سیاست‌های دولت را می‌توان بر سه هدف زیر استوار دانست:

  • تقویت خوداتکایی بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط و افزایش رقابت‌پذیری آنان؛
  • رویارویی با مشکلات مربوط به جهانی‌شدن و منطقه‌ای شدن
  • مواجهه با شرایط جدید اقتصادی ناشی از نظام بازرگانی نشات گرفته از سازمان تجارت جهانی

حال به‌منظور دستیابی به اهداف مذکور، چهار راهبرد زیر توصیه می‌شود:

  • تقویت رقابت‌پذیری بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط از طریق؛
  • نظام‌های خودکار و داده‌پردازی: با اجرای روش‌هایی از قبیل کاهش هزینه دولت، تولید انبوه، استاندارد کردن تولیدات، ساده‌سازی و تخصصی کردن، می‌توان به افزایش بهره‌وری نائل شد. یک راه دیگر برای این کار، کامپیوتری کردن عملیات تولید و بهبود نظام اطلاع‌رسانی در کسب‌وکار از طریق به‌کارگیری بیشتر کامپیوتر است.
  • تکنولوژی و نوآوری کیفیت: حمایت مالی از صنایع کوچک و متوسط برای تولید مواد و محصولات جدید.

 

  • توسعه کارآفرینی از طریق؛
  • حمایت از استارت‌آپ‌ها: مشوق‌های مالیاتی برای ترغیب کارآفرینان، دادن وام و زمین برای بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط.
  • تأمین مالی: برنامه‌های ویژه برای توانمندسازی بنگاه‌های کوچک و متوسط برای دریافت وام‌های کم‌بهره.
  • منابع انسانی: برنامه‌های آموزشی متنوع در جهت ارتقای دانش کارشناسان فنی.
  • دسترسی بازار: اعلام مناقصه‌های عمومی از سوی سازمان‌های دولتی.
  • توسعه مدیریت: ارائه خدمات مشاوره به مدیران صنایع کوچک و متوسط.

ادامه

  • توسعه همکاری بین بنگاه‌ها
  • برقراری ارتباط بین صنایع کوچک و متوسط و شرکت‌های بزرگ: تشکیل گروه‌های داوطلبی برای کمک به بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط و توسعه شعب خارجی آن‌ها برای تبدیل‌شدن به بازیگران بین‌المللی.
  • برقراری ارتباط میان صنایع کوچک و متوسط: تجمیع صنایع کوچک و متوسط برای استفاده مشترک از تجهیزات صنعتی، تسهیلات و تکنولوژی‌ها.
  • بین‌المللی کردن و توسعه صادرات از طریق
  • توسعه صادرات: بزرگ‌ترین مشکلی که بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط با آن مواجه هستند، کمبود اطلاعات بازار و ناآگاهی نسبت به تجارت بین‌الملل است. برگزاری دوره‌های آموزش صادرات و ارائه مشاوره به بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط در مذاکره با خریداران خارجی، می‌تواند کمک شایانی باشد.
  • سرمایه‌گذاری مشترک: کمک به ایجاد سرمایه‌گذاری‌های مشترک فناورانه

 

 

با توجه به آنچه در خصوص اهمیت و ضرورت توجه جدی و هدفمند به مقوله توسعه صنایع کوچک و متوسط در کشور گفته شد، هنوز موانع و مشکلات بسیاری هستند که گریبان تولید ما را گرفته‌اند. درنتیجه می‌توان گفت توسعه صنایع کوچک و متوسط، می‌تواند به‌عنوان استراتژی مناسب برای کشور ما از طریق رفع فقر، افزایش درآمد، ایجاد فرصت‌های شغلی برای نیروی انسانی، بهبود بهره‌وری در بخش ضعیف‌تر جامعه، به فرآیند توسعه در ابعاد اقتصادی و اجتماعی کمک شایانی کند و رشد اقتصادی کشور را تسریع بخشد.

 

با اقتباس از؛ کتاب نقش راهبردی بنگاه‌های صنعتی کوچک و متوسط در توسعه ملی، دکتر کامبیز طالبی

 

نویسنده : شادی لطیفیان / پژوهشگر حوزه مدیریت

 

 

 

دو مفهوم متفاوت از کارآفرینی

دو مفهوم متفاوت از کارآفرینی

 

کارآفرینی مربوط می‌شود به ایجاد کسب‌وکاری جدید که قبلاً وجود نداشته است. اما با توجه به ترویج کارآفرینی در مناطق مختلف جهان، حداقل می‌توان به دو مفهوم بسیار متفاوت از کارآفرینی اشاره نمود. این تفاوت‌ها تأثیر بسزایی دارند، زیرا هرکدام از این نوع کارآفرینی اهداف و نیازهای متفاوتی را در خود به دنبال دارند.

کارآفرینی در سازمان‌های کوچک و متوسط:

نوع اول کارآفرینی مربوط به کارآفرینی در سازمان‌های کوچک و متوسط است. به‌احتمال‌زیاد، این نوع کسب‌وکار را یک نفر برای خدمت به بازار محلی راه انداخته و آن را تبدیل به کسب‌وکاری کوچک یا متوسط می‌کند، که در این بازار محلی خدمات‌رسانی را انجام می‌دهد . این نوع کسب‌وکار را اغلب فرد و نزدیکانش تأسیس می‌کنند که به‌احتمال‌زیاد کسب‌وکاری خانوادگی است و کنترل دقیق کسب‌وکار کوچک در آن مهم است. “پاداش” کسب‌وکار برای این بنیان‌گذاران در درجه اول در قالب استقلال شخصی و جریان نقدی حاصل از کسب‌وکار است. به‌طورکلی، این نوع کسب‌وکار نیاز به جمع‌آوری پول زیادی ندارد. زمانی که پول موردنیاز برای این کسب‌وکار فراهم شود، به‌سرعت موجب افزایش درآمد و ایجاد شغل می‌شود. چنین کسب‌وکارهایی می‌تواند ازلحاظ جغرافیایی پراکنده باشد و مشاغلی که آن‌ها ایجاد می‌کنند عمدتاً “غیرقابل‌مبادله” است؛ به این معنی که برای کاهش هزینه‌ها نمی‌توان آن‌ها را به‌جای دیگر انتقال داد. غالباً این کسب‌وکارها خدماتی هستند یا فروشندگان محصولات شرکت‌های دیگرند. تمرکز آن‌ها بر بازارهای محلی عامل کلیدی متمایزکننده است.

کارآفرینی در سازمان‌های مبتنی بر نوآوری:

در مقایسه با نوع اول کارآفرینی، کارآفرینی در سازمان‌های مبتنی بر نوآوری پر ریسک تر و بلندپروازانه تر است. کارآفرینان این سازمان‌ها تمایل به خدمت‌رسانی در بازارهایی فراتر بازار محلی دارند و به دنبال فروش محصولات خود در سطح جهانی، یا حداقل در سطح منطقه‌ای هستند. این کارآفرینان معمولاً به‌صورت گروهی و با کمک فناوری، پردازش مدل کسب‌وکار یا نوآوری‌های دیگر به ایجاد کسب‌وکاری جدید می‌پردازند که به آن‌ها مزیت رقابتی قابل‌توجهی در مقایسه با سایر شرکت‌های موجود می‌دهد. آن‌ها بیش از آنکه علاقه‌مند به کنترل باشند، به خلق ثروت علاقه دارند و اغلب، به‌منظور حمایت از برنامه‌های رشد بلندپروازانه خود، مجبور به فروش سهام شرکت می‌شوند. این کارآفرینان در ایجاد کسب‌وکار خود اغلب به‌کندی عمل می‌کنند، اما زمانی که توجه مشتری را جلب می‌کنند، رشد صعودی چشمگیرتری دارند. رشد همان چیزی است که آن‌ها در زمان تهدید از دست دادن کنترل شرکت و داشتن صاحبان متعدد جست‌وجو می‌کنند. درحالی‌که شرکت‌های کوچک و متوسط معمولاً تمایل به رشد نسبتاً کمی دارند، شرکت‌های مبتنی بر نوآوری بیشتر علاقه‌مند به پیشرفت و گسترش‌اند. به‌منظور تحقق بلندپروازی‌های خود، آن‌ها به رشد سریع و گسترده نیازمندند تا بتوانند به بازارهای جهانی خدمات‌رسانی کنند.

کارآفرینی در سازمان‌های مبتنی بر نوآوری موجب ایجاد شرکت‌هایی با مشاغلی “قابل‌مبادله” می‌شود که اگر برون‌سپاری منجر به رقابتی‌تر شدن کل کسب‌وکار شود، این مشاغل کاملاً برون‌سپاری خواهند شد. این شرکت‌ها به‌احتمال‌زیاد ازلحاظ جغرافیایی تنوع کمتری دارند و در اطراف خوشه نوآوری متمرکزشده‌اند. به‌طورکلی، برای نشان دادن درآمد یا مشاغل جدید، هرگونه سرمایه‌گذاری یا تزریق پول نیازمند زمان بسیار طولانی‌تری است.

در کوتاه‌مدت، مدل کارآفرینی در سازمان‌های کوچک و متوسط بهتر جواب می‌دهد. اما با صبر و شکیبایی، سرمایه‌گذاری در سازمان‌های مبتنی بر نوآوری ظرفیت آن را دارد که به نتایج ماندگارتری برسد، همان‌گونه که این امر در مورد شرکت‌هایی مانند اپل، گوگل، هیولت پاکارد و دیگر شرکت‌های سهامی عام نیز دیده می‌شود.

تمرکز ما بر کارآفرینی در سازمان‌های مبتنی بر نوآوری است

اقتصاد سالم هر دو نوع کارآفرینی را شامل می‌شود و نقاط قوت و ضعف هر دو آن‌ها هیچ‌یک بهتر از دیگری نیست. آن‌ها اساساً آن‌قدر متفاوت‌اند که برای موفقیت در هریک نیازمند بینش‌های متفاوت و مجموعه مهارت‌های متفاوت است.

شیوا شعبانی پژوهشگر و مدرس دانشگاه

 

گرایش کارآفرینانه شرکت­های کوچک و متوسط به بازاریابی

گرایش کارآفرینانه شرکت­های کوچک و متوسط به بازاریابی

نویسنده : علیرضا سرحدی / پژوهشگر حوزه مدیریت کسب‌وکار

 

شرکت­های کوچک و متوسط توجه به این نکته که راه و روش شرکت­های کوچک در رساندن محصولات و خدمات به بازار متفاوت از شرکت های بزرگ می­باشد، سبب می شود به این موضوع فکر کنیم که این شرکت­های کوچک و متوسط با چه رویکردی می­توانند بهترین بهره­ وری از بازار را داشته باشند.

شرکت­های کوچک و متوسط (SMES) با تعدادی چالش کسب ­و­کار درونی و بیرونی مواجه هستند که با استفاده از گرایش بازاریابی کارآفرینانه آن­ها را از سر راه برمی­دارند.

باید بدانیم که شرکت­های تولیدی در مقیاس کوچک صرفاً نسخه­ های کوچکی از شرکت­های بزرگ نیستند، بلکه فعالیت بازاریابی را نیز به شکل متفاوت انجام می­دهند.

 

شرکت­های کوچک و متوسط

شرکت­های کوچک و متوسط گاهاً دیده می‌شود که سبک متمایزی از بازاریابی را به دلیل مشخصه­ هایی مانند اندازه شرکت، محدودیت منابع، تأثیر کارآفرین، فقدان ساختارهای سازمانی رسمی یا فقدان سیستم­ های رسمی ارتباطی، در پیش می­گیرند که ذاتاً رویکرد غیررسمی، ساده، بی‌حساب‌وکتاب شناخته می­شود.

این شکل بازاریابی معمولاً واکنش به رقابت و کشف فرصت­ها است. شواهد تجربی نشان می­دهد که رابطه معناداری بین بازاریابی یک بنگاه و گرایش­های کارآفرینانه وجود دارد که هردوی آن­ها به‌شدت در موفقیت بنگاه مؤثرند و پیشرفت­های اخیر، نظیر بازاریابی کارآفرینانه سبب شکل­ گیری فصل مشترک بازاریابی و کارآفرینی شده است.

نکته قابل‌تأمل این است که هرگونه بررسی بازاریابی کارآفرینانه باید نوآوری، روابط با مشتریان و تعهد مشتریان را در نظر داشته باشد.

اخیراً جوتز، سوورانتا و رولی از چارچوب بازاریابی کارآفرینانه مشتری‌گرایی برای بررسی فعالیت‌ها، نگرش‌ها و رفتارهای گرایش بازاریابی کارآفرینانه در دو گروه از شرکت­های فناوری نرم‌افزار در شمال ولز و سلیکون ولی آمریکا، استفاده کرده‌اند.

شرکت­های بریتانیایی

شرکت­های بریتانیایی بسیار مشتری مدارتر هستند و بر روی ابداعات تدریجی تمرکز می­نمایند، حال آن­که شرکت­های آمریکایی کارآفرین-محورتر بودند و روی توسعه محصولات جدید و نوآوری­های پیشتاز، متمرکز هستند.

شرکت­های آمریکایی تیم­های بازاریابی/فروش بسیار بزرگی دارند، درحالی‌که در شرکت­های بریتانیایی تفاوت قابل‌توجهی مشاهده می­شود به‌طوری‌که شرکت­های بریتانیا که دارای رشد تدریجی هستند دارای هیچ­گونه نیروی متخصص فروش و بازاریابی نیستند، درحالی‌که شرکت­های دارای رشد متوسط و بالا متخصصین بازاریابی و فروش را در سطح دانشجوی سال آخر در اختیار داشتند.

SME

در این بین شرکت­های موردبررسی دارای شباهت­هایی نیز هستند. شرکت­های آمریکایی و بریتانیایی مقداری از دارایی­های خود را صرف تحقیق و توسعه می­نمایند.

در آمریکا سرمایه ­گذاری در تحقیق و توسعه روشی برای عملیاتی کردن استراتژی اقیانوس آبی محسوب می­شود، یعنی ایجاد بازارهای جدید با تبدیل‌شدن به محور بازار، شکست دادن رقبا، تبدیل‌شدن به رهبران و نوآوران بازار.

شرکت­های نمونه آمریکایی نسبت به شرکت­های بریتانیایی آگاهی بیشتری از رقبای خود داشتند و می­دانستند که کدام رقیب را باید شکست دهند؛ اما این شرکت­های آمریکایی رویکرد فراکنشی نسبت به رقبا را بر رویکرد واکنشی ترجیح داده و محصولات را به‌سرعت و قبل از رقبای خود وارد بازار می­کردند.

هر دو گروه روی ایجاد ارزش برای مشتری از طریق نوآوری تمرکز می­کردند و چندان به فعالیت رقبای خود توجه نداشتند. یافته‌ها نشان می­دهد که هم شرکت­های آمریکایی و هم شرکت­های بریتانیایی حساسیت به رقیب را نوعی فعالیت واکنشی می­دانند و لذا برایشان اولویت محسوب نمی­شود.

در ادامه خواهیم داشت….

شرکت­های آمریکایی و بریتانیایی هر دو، اهمیت فرآیندهای کسب­و­کار را مطرح می­نمایند؛ اما در شرکت­های بریتانیایی با بزرگ شدن شرکت­ها و جلب مشتریان بیشتر، نیاز به مدیریت کارآمد پروژه­ها و فرایندهای رسمی کسب­ و­کار در شرکت افزایش پیدا می­کند.

این فعالیتی بود که شرکت­های بریتانیایی در حین رشد روی آن تمرکز می­کردند تا بتوانند پروژه­های خود را بهتر مدیریت و کنترل کنند. شرکت­های آمریکایی با این­که می­گفتند نیازمند فرایندهای تلفیقی کارآمدی برای کسب‌وکار هستند، اما همچنان R&D و ارائه سریع محصولات به بازار را ترجیح می­دادند.

شرکت­های بریتانیایی «بهره‌برداری از بازارها» را «بسیار کم‌اهمیت‌تر» تلقی می­کردند؛ آن‌ها معمولاً نرم‌افزارهای سفارشی درست می­کردند که ازنظر نوآوری در استفاده از سهم­ های اندک بازار، تدریجی محسوب می­شوند؛ جالب این است که در آمریکا تبلیغات شفاهی مورداستفاده قرار می­گیرد،

اما به‌عنوان ابزار بازاریابی یا فروش، تکیه چندانی بر آن نمی­شود. در اینجا پیوند نزدیکی بین نوآوری در بازاریابی و شرکت­هایی وجود دارد که بنا به توصیف خود رفتار شومپتری (Schumpeterian) دارند؛

یعنی تمایل دارند بازارها را برانگیزند و با ایجاد تقاضا، نوآوری و ریسک‌پذیری، بازارهای جدیدی ایجاد کنند.

 

شرکتهای آمریکایی

شرکت­های آمریکایی و کارآفرینانشان بسیاری از موارد مطرح‌شده در تحقیقات بازاریابی کارآفرینانه را در خود نهادینه کرده­اند؛ رفتار شومپتری دارند، سبب ایجاد تغییر می­شوند، بازارهای جدید ایجاد می­کنند، با راهنمایی به مشتری، نوآوری می‌کنند و تمرکزی ذاتی روی فروش دارند. عملکرد شرکت در این نمونه‌ها نشان می‌دهد که شرکت‌های آمریکایی رشد بسیار سریع‌تر و سودآوری بیشتری داشته و محصولات بیشتری را وارد بازار می‌کنند.

درنتیجه می­توان گرایش بازاریابی کارآفرینانه بازاریابی کارآفرینانه، رویکرد نوین در بازارهای چالشی مشتری­ گرایی را به‌عنوان چهارچوب عمومی بررسی و تحلیل شرکت­های کوچک و متوسط در گرایش‌های بازاریابی کارآفرینانه در نظر گرفت.

علیرضا سرحدی

علیرضا سرحدی / پژوهشگر حوزه مدیریت کسب‌وکار