تأثیر بازی رهبران کسب‌وکار بر کل اکوسیستم

تأثیر بازی رهبران کسب‌وکار بر کل اکوسیستم

 

اکوسیستم زیستی شامل تمام ارگانیسم‌هایی می‌شود که در تعامل و تعادل با یکدیگر و فضای محیطی عمل می‌کنند. اکوسیستم کسب‌وکار نیز شامل  افراد، بنگاه‌های اقتصادی از صنایع مختلف، سازمان‌های دولتی، قانون‌گذاران و تمامی عواملی است که با آن کسب‌وکار سروکار دارند. گروه‌هایی مانند مشتریان، تأمین‌کنندگان، کانال‌های توزیع، قانون‌گذاران، بازار نیروی کاری و رسانه‌ها اجزای اصلی اکوسیستم یک  کسب‌وکارند.

اکوسیستم کسب‌وکار را می‌توان به محیط بازی تشبیه کرد و ارگانسیم های آن را به بازیگران بازی. در این اکوسیستم بازیگران دوبه‌دو باهم در تعامل هستند و در هر بازی می‌توانند از دو تا N استراتژی انتخاب کنند. در این مقاله قصد داریم تأثیر تعاملات رهبران کسب‌وکار در رشد یا زوال اکوسیستم را بررسی کنیم.

یک اکوسیستم در طول حیات خود شاهد تکرار تعاملات (بازی‌ها) بازیگران خود است و این تکرار بازی‌هاست که باعث رشد و تکامل یا نابودی و زوال اکوسیستم می‌شود؛ بنابراین بازی‌ها در محیط کسب کار از دسته بازی‌های تکراری (با تکرار محدود _ نامحدود) یا گاهی تکاملی دسته‌بندی می‌شوند.

بر اساس مدل تحلیل اکوسیستم، رهبران کسب‌وکار فارغ از سازمان مربوطه، به‌عنوان اجزایی از اکوسیستم محسوب می‌شوند و روابط و تعاملات آن‌ها با یکدیگر نیز مؤلفه‌هایی از ارتباطات تعادل ساز در کل اکوسیستم است. این الگوی جدید تصریح می‌کند که رهبران کسب‌وکار در هنگام سیاست­گذاری باید ایجاد ارزش برای تمامی اعضای مجموعه– و نه‌فقط مشتریان خود– را مدنظر قرار دهند.

در ادامه خواهید خواند…

تحلیل‌های قدیم مدیریت استراتژیک، سازمان را به‌مثابه موجودیتی متمایز از محیط کسب‌وکار فرض می‌کردند که تنها متأثر از آن است و از قابلیت هیچ‌گونه تأثیرگذاری بر آن برخوردار نیست. طبیعی است که با این پیش‌فرض، شرکت‌ها در هنگام تحلیل استراتژیک و فرایند تدوین راهبرد تنها به بیشینه‌سازی منفعت خود مخصوصاً در حوزه رقابت و باهدف افزایش رشد و سودآوری متمرکز می‌شوند، این رویکرد تا آنجا می‌تواند مقرون به‌فایده باشد که این راهبردها موجب بروز نارسایی در کل اکوسیستم نشود در غیر این صورت با برهم خوردن تعادل بهینه اکوسیستم، گردونه کاهش بازدهی و اثربخشی پس از متأثر کردن کل فضای اکوسیستم، تأثیر خود را بر همان ارگانیسم (شرکت) با استراتژی معیوب خواهد گذاشت.

در این صورت رهبران را بازیگران محیط بازی در نظر می‌گیریم و با توجه به ترجیحاتشان اجازه انتخاب هر استراتژی و بازی را در تعاملات خود با یکدیگر خواهند داشت. خروجی بازی‌ها نه‌تنها بر روی کسب‌وکار خود بازیگران بلکه درمجموع بر کل محیط بازی تأثیرگذار است. آن‌ها مجاز هستند در هر بازی 2 تا N استراتژی را اتخاذ کنند. انتخاب بازی‌های پایه برای بازیکنان بر اساس سلیقه نخواهد بود بلکه با توجه به ترجیحات خود و بازیکن حریف و همچنین شرایط محیطی حق انتخاب بازی رادارند. صرف‌نظر از نوع بازی و انتخاب استراتژی‌های بازیکنان می‌توانیم با بررسی تمام بازی‌های انجام‌شده در اکوسیستم کسب‌وکار بیان کنیم که اگر بازیگران فقط به سود و منفعت شخصی خود فکر نکنند و کل اکوسیستم را در نظر بگیرند با انتخاب درست و رسیدن به تعادل در هر بازی (حتی اگر بدترین نوع بازی را هم انتخاب کرده باشند) و حفظ تعادل، در تکرارهای بعدی به سمتی پیش خواهند رفت که باعث رشد و تکامل همکاری در تعاملات خودشان و درنهایت رشد و هم‌افزایی اکوسیستم شوند؛ اما اگر بر اساس خودخواهی و مدنظر قرار دادن سود و منفعت شخصی و برای از میدان به درکردن رقیب خود به سمت انتخاب استراتژی‌هایی پیش روند که منجر به انتخاب نقطه بحران بازی شود، در تکرار بازی به سمت زوال و نابودی خود و کل اکوسیستم پیش خواهند رفت. به‌بیان‌دیگر می‌توان گفت اجزای یک اکوسیستم سالم ویژگی‌ها و جنس متفاوت دارند اما تعاملاتی را با یکدیگر ایجاد می‌کنند که بر اساس آن‌ها تعادل اکوسیستم حفظ می‌شود. درباره  کسب‌وکار نیز همین‌گونه است در فضای کسب‌وکار سالم تمامی تعاملات حتی رقابت‌ها، موجب افزایش بازدهی کل صنعت می‌گردد که درنهایت منجر به بازدهی ملی می‌شود؛ اما اگر ارگانیسمی از یک اکوسیستم، معیوب عمل کند، نارسائی آن به سایر بخش‌ها نیز سرایت می‌کند و این چرخه معیوب ممکن است تا تخریب کل اکوسیستم پیش رود.

لذا؛ اکوسیستم کسب‌وکار مفهوم جدیدی است که سطح بالائی از همکاری، هم‌افزائی و مشارکت را در فضای اقتصادی و کسب‌وکار مدنظر قرار می‌دهد. در این مفهوم فضای کسب‌وکار مانند یک اکوسیستم در نظر گرفته می‌شود. هر یک از بازیگران، فعالان و حاضران در این اکوسیستم با بیشترین سطح مشارکت به ارائه بالاترین ارزش‌های موجود و قابل‌ارائه می‌پردازند فارغ از اینکه دیگران چه می‌کنند و فارغ از هرگونه رقابت مخرب یا رفتارهای فرسایشی. لازم به ذکر است باید محیطی فراهم شود که بازیگران به سمت بازی‌هایی بر پایه مشارکت، اعتماد و اطمینان پیش روند و تلاش کنند تا در درازمدت به نتیجه‌ای فراتر از نتایج شخصی خود دست یابند تا با داشتن یک اکوسیستم کسب‌وکار موفق به یک اقتصاد ملی پویا و بالنده دست‌یابیم.

 

نویسنده : زهرا فرهاد توسکی

 

تقویت جو عمومی کارآفرینانه جهت توسعه یک محیط نوآورانه و اقتصادی پایدار

تقویت جو عمومی کارآفرینانه جهت توسعه یک محیط نوآورانه و اقتصادی پایدار

 

 

عصر حاضر، عصر تغییر و تحول سریع دانش است و سازمان­ها برای بقا، باید به‌طور پیوسته برای جمع­آوری داده­های مناسب از محیط خارجی و تبدیل آن به دانش اقدام نمایند. در چنین شرایطی، «دانش» که دارایی و منبع ارزشمند استراتژیکی بشمار می­آید، جایگزین سرمایه و انرژی و نیز موقعیتی استوار برای ادامه حیات در سازمان­های پویا و نوآور تبدیل‌شده است و رمز موفقیت سازمان­ها در عرصه رقابت جهانی بشمار می­آید. اینجاست که اهمیت نوآوری بیش‌ازپیش موردتوجه قرا می­گیرد. نوآوری برای پاسخ به تغییراتی که پیوسته محیط سازمان­ها و به‌ویژه محیط پیرامون موسسه­های دانش‌بنیان را دگرگون می­کند، ضروری است.

«نوآوری» و «کارآفرینی»، مفاهیمی هستند که اغلب اشتباهاً به‌جای یکدیگر به‌کاربرده می­شوند، درحالی‌که هر یک از این واژه­ها دارای معنی مشخصی است. «نوآوری» را فرآیند به کار بردن یک ایده خلاق و تبدیل به یک محصول، خدمت یا شیوه مفید تعریف کرده­اند. از طرفی، «خلاقیت» اشاره به «ارائه چیزی نو» دارد، درحالی‌که نوآوری اشاره به «کاربرد چیزی نو» می­کند و «کارآفرین»، نیز فردی است که با یک محصول یا خدمت جدید در بازار خلق ارزش می­نماید.

مطالعات نشان داده است که نوآوری جوهر بقای شرکت است و تنها شرکت­هایی که با موفقیت از نوآوری استفاده می‌نمایند، می­توانند مزیت رقابتی در بازار ایجاد نمایند. از سویی دیگر کارآفرینی سازمانی موجب رشد و بقای یک شرکت می­شود و با توجه به پیچیده شدن سازمان­ها، رشد فناوری، نو و بدیع بودن علم سازمان­ها، آن‌ها تلاش می­کنند تا محیط درونی خود را کارآفرین و خلاق سازند.

از سوی دیگر، در بعد ملی، هدف مشترک همه کشورها توسعه یک محیط نوآورانه است که از طریق تقویت و ایجاد جو عمومی کارآفرینانه می­توان به آن دست‌یافت. بدین منظور می­توان از طرق زیر اقدام کرد:

  • تأسیس شرکت­های منشعب از دانشگاه­ها
  • تقبل ابتکارات سه‌جانبه برای توسعه اقتصادی دانش­ محور مثل پارک­های علمی و فناوری و مراکز رشد کسب‌وکار
  • ایجاد یکپارچگی استراتژیک بین شرکت­ها
  • ایجاد نهادهای ترکیبی که به‌عنوان واسط و به‌صورت غیرانتفاعی فعالیت می­کنند.
  • انعقاد قراردادهایی با آزمایشگاه­های دولتی و گروه­های پژوهشی دانشگاهی

لذا با ذکر دلایل ذیل، کارآفرینی را می­توان به‌عنوان يكي از مهم­ترين محورهای اصلی رشد و توسعه اقتصادی بشمار آورد:

  • کارآفرینی عامل افزایش سرمايه­گذاري و به‌تبع آن افزايش سود و سرمایه سرمایه‌گذاران است.
  • کارآفرینی می­تواند سبب ايجاد فرصت­های تازه در بازار کار و راهکار مؤثری در ایجاد اشتغال مولد و پايدار در كشور باشد.
  • موجب دگرگونی ارزش­ها و تحول ماهیت آن‌ها می‌شود و ارزش­های تازه‌ای به وجود می‌آورد.
  • موجب آسان شدن روند رشد و توسعه کشور می‌شود
  • محیط و شرایط لازم را برای تولید کالاها، محصولات و بازاریابی آن‌ها فراهم می‌سازد.
  • کارآفرینی سبب پيدايش محصولات، خدمات، روش­ها، سیاست­ها، افکار و راهکارهای نو برای حل مشکلات جامعه می‌شود.
  • عامل تقویت و تکامل صنایع داخلی است و زمینه رقابت صنایع داخلي با صنايع خارجی را فراهم می‌آورد و منجر به افزایش صادرات و دریافت ارز برای کشور می­شود.
  • باعث رقابت، تقویت و تکامل صنایع مشابه داخلی با یکدیگر و سرانجام موجب بهبود و افزايش سطح کیفیت کالاها می‌شود.
  • عامل توسعه اقتصادي، رفاه و تأمین اجتماعي جامعه است.

نویسنده :

عرفان حاجی آخوندی پژوهشگر و مدرس دانشگاه

 

آيا واقعاً دنيا هموار و مسطح شده است؟

آيا واقعاً دنيا هموار و مسطح شده است؟

 

همواره از مشكلات اساسي براي جهانی‌شدن هزينه و موانع و فراز و نشیب‌های آن بوده است اما با بررسي سير تحولات جهان كه هزينه و موانع جهانی‌شدن باوجود تسهیل‌کنندگان و خرد شدن سطح رقابت‌ها کاهش‌یافته و شاهد آن هستيم كه حتي در سطح فردي نيز می‌توان جهاني شد و در اين راستا بسياري از موانع از سر راه برداشته‌شده است؛ به‌طوری‌که دنيا از حالت كروي به دنيايي صاف تغيير شكل داده است. براي درك مناسب‌تر اين منظور و با الهام گرفتن از تجربيات فريدمن در اين نوشتار تلاش شده است ابعاد هموار شدن جهان و جهانی‌شدن در سطح فردي موردبررسی اجمالي قرار گيرد.

در دنيايي كه هر چيزي كه قابل انجام باشد، انجام می‌شود و سریع‌تر ازآنچه قابل‌تصور است يا بايد نوآوري (يعني بالاتر از نياز مشتري فكر و عمل كردن) به‌وسیله افراد به جلو رانده شود و بر اساس آن نيازهاي جديد براي جهان خلق گردد و يا بايد منتظر رقبايي سرسخت بود تا آن‌ها ما را از گردونه اين رقابت به زير كشند. در دنياي كنوني رقابت فقط با افرادي نيست كه هميشه رقيب ما بوده‌اند، بلكه رقابت با افراد گوناگوني است كه توانايي انجام كارهاي كوچك، متوسط و بزرگ را حتي از طريق مكاني در منزل خوددارند و می‌توانند برايمان رقيبي سرسخت باشند.

دنياي امروزي، دنياي شكار فرصت‌هاست. براي اينكه فرصت شناس و فرصت بين باشيم بايد پيوسته در جستجو و جمع‌آوری اطلاعات باشيم تا هوشيارتر شويم. براي به دست آوردن اطلاعات ديگر مرزها فروریخته‌اند، ديگر نياز نيست كيلومترها طي شود و زمان فراوان هدر رود بلكه جهان به سطحي از همكاري رسيده است كه از طريق تسهیل‌کنندگانی می‌توان بدون توجه به رنگ، مليت، مسافت و …. با يكديگر تبادل و تعامل داشت و جهاني شد؛ اما يكي از لازمه‌های اين دنياي بدون مرز و هموار، تغيير است. افراد كارآفرين و نوآفرين به‌عنوان پيشگامان پذيرش اين تغييرات كه از اصول آن تازگي و نوانديشي است، با فرصت شناسي و بهره‌برداری از آن، آمادگي مواجهه با تغييرات سريع را كه از الزامات ورود به سطح جديد رقابت‌ها می‌باشد، دارند. درنتیجه لازمه همراه شدن با دنيايي هموار، پذيرش تغيير و داشتن راهبردي براي همراه شدن با آن است. ازاین‌رو، در این نوشتار تلاش شده است تا به اين پرسش پاسخ داده شود كه آيا واقعاً دنيا در حال هموار شدن است؟ و ابزار همراهي با آن چيست؟ در اين راستا جهت پاسخگويي به پرسش‌های مطروح از طريق بررسي سير تحولات جهان مطالبي ارائه گرديده تا براي دقايقي ذهن خواننده را نسبت به تحولات شگرف جهان امروز به چالش بكشاند.

 

دوره­ اول جهانی‌شدن

فريدمن (2006) معتقد است: امروزه مفهوم جهانی‌شدن به سطح كاملاً جديدي رسيده است. از منظر تاريخي شايد بتوان سه دوره بزرگ براي جهانی‌شدن تصوير نمود. دوران اول، از 1492 ميلادي، كه كريستف كلمب سفر اكتشافي دريايي خود را آغاز كرد و دنياي قديم و جديد را رودرروی هم قرارداد و تا 1800 ميلادي طول كشيد. می‌توان اين دوران را جهانی‌شدن نوع اول ناميد؛ دوراني كه دنيا را از مقياس بزرگ به مقياس متوسط رساند. موضوع جهانی‌شدن نوع اول، كشورها و نيروهاي جسماني آن‌ها بود؛ به اين معنا كه عامل كليدي تغيير نيروي محركه فرايند يكپارچگي جهاني، زور بازو و نيروي عضلات، قدرت اسب، قدرت باد و در اواخر دوره، قدرت بخار در يك كشور بود و این‌که چقدر خلاقانه می‌توانست آن‌ها را بكار گيرد. در اين دوران كشورها و دولت‌ها در انهدام ديوارها و جوش دادن دنيا به هم پيشرو بودند و يكپارچگي جهاني را پيش بردند. در جهانی‌شدن نوع اول، پرسش اصلي اين بود: جايگاه كشور من در رقابت و فرصت‌های جهاني كجاست؟ چگونه می‌توانم جهاني شوم و از طريق كشورم با جهان همكاري كنم؟

 

دوره­ دوم جهانی‌شدن

دوران دوم، تقريباً از 1800 ميلادي تا 2000 ميلادي طول كشيد و با ركود بزرگ در اقتصاد آمريكا و سپس اروپا و جنگ جهاني اول و دوم دچار وقفه‌هایی شد. می‌توان اين دوران را جهانی‌شدن نوع دوم ناميد. اين دوران دنيا را از مقياس متوسط به مقياس كوچك رساند. در جهانی‌شدن نوع دوم، عامل اصلي تغيير و نيروي محرکه‌ يكپارچگي جهاني از كاهش هزینه‌ حمل‌ونقل در اثر كاربرد موتور بخار و راه‌آهن و در نیمه‌ی دوم اين دوران از كاهش هزینه‌ی ارتباطات راه دور، در اثر گسترش تلگراف، تلفن، كامپيوتر شخصي، ماهواره، کابل‌های فيبر نوري و  نگارش اولیه‌ی وب جهاني، نيرو می‌گرفت. در اين دوران، تولد و بلوغ اقتصاد جهاني، به اين معنا كه حركت كالا و اطلاعات از قاره‌ای به قاره ديگر به حدي برسد كه بازاري جهاني، با خریدوفروش جهاني كالا و نيروي كار شكل بگيرد، تحقق يافت. نيروي محرکه‌ی اين دوران، اختراعات جديدي همانند سخت‌افزاری، موتور بخار و راه‌آهن در ابتداي دوره و تلفن و كامپيوترهاي بزرگ در پايان دوره بوده است. پرسش اساسي اين دوران آن بود كه؛ جايگاه مناسب شركت من در اقتصاد جهاني كجاست و چگونه از فرصت‌ها استفاده می‌کنم؟ چگونه می‌توانم از طريق شركت خودم با ديگران همكاري كنم؟ اين دوران دقيقاً پس از فروریختن ديوارها (مانند ديوار برلين) و ايجاد يكپارچگي بيشتر جهاني آغاز گرديد.

 

دوره­ سوم جهانی‌شدن و فرصت­های کارآفرینانه

در حدود سال 2000 ميلادي دوران كاملاً جديدي شكل گرفت به نام جهانی‌شدن نوع سوم. اين نوع جهانی‌شدن، جهان را از مقياس كوچك به ريز تقليل داده و هم‌زمان زمین‌بازی را هموارتر كرده است. نيروي محركه جهانی‌شدن نوع اول، كشورها بودند و نيروي محرکه‌ی جهانی‌شدن نوع دوم شرکت‌ها و نيروي محرکه‌ی جهانی‌شدن نوع سوم، نيرويي كه آن را منحصربه‌فرد می‌کند، قدرتي است كه افراد براي همكاري و رقابت جهاني به دست آورده‌اند؛ اما جهانی‌شدن نوع سوم فقط به سبب كوچك كردن و مسطح كردن دنيا و توانمند ساختن فرد با دوران قبل تفاوت ندارد. در دوران جهانی‌شدن نوع اول و دوم اساساً افراد و مؤسسات آمریکایی و اروپايي فرايند جهانی‌شدن را به‌پیش می‌راندند؛ اما در جهانی‌شدن نوع سوم اين مسئله ديگر بی‌معناست و ساير كشورها هم به اين فرايند پيوسته و سطح وسیع‌تری از دنيا را پوشش داده‌اند و بيشترين کارایی‌ها را از طريق برون‌سپاری به انجام می‌رسانند و ديگر مرزها بی‌معنا گشته است. جهانی‌شدن نوع سوم اين امكان را براي انسان‌های بيشتري فراهم كرده كه به‌راحتی وارد بازي شوند و خواهيم ديد كه در اين فرايند هر رنگي از رنگین‌کمان بشري نقشي خواهد داشت.

بر اين اساس ديگر براي رقابت كردن در بازارها لزوماً نه در سطح يك كشور و نه در سطح يك سازمان، بلكه بايد در سطح فردي تلاش نمود. اين امر باعث می‌شود كه مرزها درنورديده شده، رنگ‌ها اهميت و برتري خود را ازدست‌داده و تنها و تنها یک‌چیز مهم گردد: «شايستگي ديدن فرصت‌ها». وقتي رقابت به اين ميزان جزء شده است، پس قطعاً سرعت در آن نيز فزوني می‌یابد و اين، يعني بايد براي رقابت‌ها خود را مجهز نمود، اما به چه چيزي؟ به مزیت‌هایی نسبت به ديگران؛ اما اين مزیت‌ها را چگونه می‌توان ايجاد نمود؟ با استفاده از تسهیل‌کننده‌ها براي ديدن بهتر و متفاوت‌تر مسائل. يعني وقتي براي جهانی‌شدن می‌توان به‌صورت فردي عمل كرد، پس بايد به آن سطح از توانايي دست‌یافت تا مسائل و نيازهاي موجود را بهتر ديد و براي رفع آن نيز بهترين راه‌حل‌ها را ارائه نمود. اين موقعيت براي برآورده كردن نيازها و حل مسائل، همان فرصت‌هایی هستند كه بايد براي شناسايي آن‌ها در سطح جهاني، شایستگی‌هایش را به دست آورد.

براي اين منظور حوزه فكري جديدي به نام كارآفريني توانسته است تا حد بسيار زيادي اين نوع شايستگي را در افراد ايجاد و تقويت نمايد؛ زيرا فرايند كارآفريني مبتني بر فرصت است و ازاین‌رو می‌تواند در جهانی‌سازی نوع سوم بسيار حائز اهميت باشد. وقتي در اين سطح از جهانی‌شدن سرعت رقابت‌ها فزوني می‌یابد كميابي نيز بیش‌ازپیش نمايان می‌شود؛ يعني فزوني مسائل و نيازها و كاهش منابع براي حل و رفع آن‌ها. پس می‌توان ادعا نمود، موقعيت برآورده كردن اين نيازها و حل خلاقانه و متفاوت مسائل همراه با كمبود منابع در دسترس يك شايستگي است و استفاده از تسهیل‌کننده‌هایی مانند، آپلود (به فرايند انتقال مطالب از رايانه محلي به رایانه‌ای دوردست از طريق خطوط ارتباطي گفته می‌شود.)، آوت سورس (به واگذاري عمليات غير اصلي يك سازمان به نهادي بيروني كه در آن كار تخصص دارد گفته می‌شود.)، اين سورس (همكاري و توليد ارزش افقي.)، زنجيره تداركات (به جريان مواد، قطعات و اطلاعات، از تدارك مواد خام تا تحويل محصول به كاربر نهايي اشاره دارد.) و ازجمله كارآفريني اين شايستگي را با شناسايي، ارزيابي و بهره‌برداری از فرصت‌ها با توجه به همين کمیابی‌ها به افراد هديه می‌کند و این‌چنین افراد را با نوع سوم جهانی‌شدن همراه می‌نماید. درنتیجه بايد قبول نمود كه با ورود به سطح سوم جهانی‌شدن در بعد فردي، ديگر افراد حتي از منزل خود نيز می‌توانند جهاني شوند.

 

جهانی‌شدن و دنیای امروز کسب‌وکارها

ديويد راتكوف، مقام ارشد سابق وزارت بازرگاني آمريكا كه اكنون يك مشاور خصوصي در امور استراتژيك است، می‌گوید: جهانی‌سازی «واژه‌ای است كه براي تشريح تغيير روابط دولت‌ها و شرکت‌های بزرگ و بيزينس پیداکرده‌ایم» و می‌افزاید: «اما اتفاقي كه امروزه دارد رخ می‌دهد گسترده‌تر و پدیده‌ای بسيار عمیق‌تر است». موضوع فقط نحوه‌ی ارتباط دولت‌ها، شرکت‌های خصوصي و مردم نيست؛ موضوع فقط نحوه‌ی تعامل سازمان‌ها نيست، بلكه موضوع تكوين الگوهاي كاملاً جديد اجتماعي، سياسي و کسب‌وکار است. موضوع درباره‌ی چيزهايي است كه بر عمیق‌ترین و ریشه‌دارترین وجوه جامعه و سرانجام بر ماهيت قرارداد اجتماعي تأثیر می‌گذارد. موضوع را از خود سؤال كنيد: چه وضعيتي پيش می‌آید اگر نهادي كه در آن قرار داريد، با شغلي كه در فضاي سايبر داريد هماهنگ نباشد، يا واقعاً نتواند دربرگیرنده‌ی كارگراني باشد كه با گروه ديگري از كارگران در نقطه‌ی ديگري از جهان همكاري می‌کنند، يا ديگر نتواند محصولي را كه هم‌زمان در چند محل ساخته می‌شود، ثبت كند؟ چه كسي مقررات كار را وضع می‌کند؟ چه كساني بايد از اين مقررات بهره‌مند شوند؟

بی‌گمان، اگر به هموار شدن دنيا به‌صورت جدي باور داشته باشيم، آنگاه به‌وقت خود يكي از تغييرات بنيادين يا نقاط عطف تاريخ را به‌وضوح لمس می‌نماییم؛ چراکه مشخصه اين هموار شدن، سرعت و دامنه‌ی وقوع آن است. وقتي فرايند برون‌سپاری بسياري از فعالیت‌های شرکت‌های آمريكايي به كشور هند را موردبررسی قرار می‌دهیم اين مهم مؤید نکته‌ای است كه به آن اشاره شد؛ ديگر پستی‌وبلندی، ديوار، مانع و يا هر چيز غير هم‌سطحی وجود ندارد، همه‌چیز كنار رفته و همه‌چیز هموارشده تا از گوشه‌ای از دنيا مسائل را ديد و نيازها را شناسايي و براي حل و رفع آن‌ها به گوشه‌ای ديگر، خدمات و محصولات ارائه نمود. شرکت‌های آمريكايي با برون‌سپاری‌های فعالیت‌های خود به كشوري مانند هند، بسياري از هزینه‌های خود را كاهش داده‌اند و از سوي ديگر اين امر براي شرکت‌ها و حتي در سطح فردي در هند رونق و رشد چشمگير اقتصادي حاصل نموده است.

ديگر لازم نيست براي انعقاد قرارداد و گفتمان، ساعت‌ها پرواز نمود و كيلومترها راه را پيمود، بلكه از طريق بهره‌گیری از تکنولوژی‌های نوين همانند ويدئوكنفرانس می‌توان ضمن دستيابي به نتايج، هزینه‌ها را كاهش داد. درنتیجه ديگر بايد پذيرفت دنيا هموار است و رنگ‌ها در نوع موفقيت نقش ندارند؛ اما نكته مهم ديگري كه می‌تواند در تكميل مطلب مطروح مفيد باشد، چگونگي انتخاب و ورود به حوزه‌های جهاني در سطح فردي است. در كتاب از خوب به عالي مطلبي مطرح‌شده است كه به آن اشاره می‌کنم، براي انتخاب و ورود به حوزه‌های جهاني درك عميق از سه محور متقاطع بسيار مهم است، اين سه محور عبارت‌اند از؛ 1- زمینه‌ای كه به‌شدت به آن علاقه داريد، 2- زمینه‌ای كه می‌توانید در آن بهترين عملكرد را داشته باشيد و 3- عامل حركت موتور اقتصادي. ازاین‌رو مهم آن است كه مشخص شود فرد در كدام زمينه می‌تواند در سطح جهاني حرفي براي گفتن داشته باشد و همچنين مشخص شود كه در كدام زمينه قادر به اين امر نخواهد بود.

اين شناخت از خود می‌تواند براي ورود به عرصه‌های جهانی‌شدن به كمك افراد آمده و اهداف و برنامه‌های آن‌ها را براي ماندگاري در اين سطح هموارتر نمايد، كه البته از دستمایه‌های اصلي اين شناخت، كارآفريني است. چراکه براي همراه شدن با فرايند جهانی‌شدن بايد تغيير را پذيرفت و براي پذيرش تغيير، اول، بايد نوگرايي و تازگي را فهميد؛ دوم، بايد الگوهاي گذشته و جاري را مورد تجدیدنظر قرارداد و حصارهاي ذهني را بابت مواجهه با مسائل و نيازها كنار زد تا خلاقيت و ابعاد مختلف مسائل ظهور يابند و رشد كنند. آنگاه است كه تغيير قابليت پذيرش دارد و وقتي تغيير باور شد كارآفريني براي ورود مهيا می‌گردد؛ چون كارآفرين كه به‌عنوان همان فرد موردنظر در فرايند جهانی‌شدن نوع سوم ايفاي نقش می‌نماید؛ شتاب‌دهنده تغييرات در جهان بوده و انديشمندي مستقل است كه جرئت می‌کند در محيطي از رويدادهاي متداول، متفاوت باشد؛ و نهايتاً، براي جهانی‌شدن در سطح فردي بايد كارآفرين بود تا فرايند هموار شدن دنيا ملموس‌تر اتفاق افتد و براي همراه شدن با اين همواري بايد گوش دادن و سرعت آهنگ تغييرات و پذيرفتن الگوهاي جديد را به‌عنوان يك اصل اجتناب‌ناپذیر باور نمود.

 

 

بحث و نتیجه‌گیری

همان‌گونه كه مطرح شد، جهان به سمت همواري و خروج از انحصارها سوق يافته و اين مهم را می‌توان از سقوط ديوارها، باز شدن پنجره‌ها، ظهور رایانه‌های خانگي و … مشاهده نمود و اين موارد با يكديگر تركيبي را ايجاد نموده‌اند تا افراد از سرتاسر دنيا و بدون محدودیت‌ها بتوانند پيام خود را به يكديگر منتقل نمايند. در اين سطح افراد توانستند با يكديگر تا حد زيادي در ارتباط باشند، اما گسترش اينترنت و تولد وب‌باز هم توانست اين ارتباط را ميان افراد گسترده‌تر نموده و با هزینه‌های كمتر، بهره‌وری بيشتري براي استفاده‌کنندگان خود به وجود آورد؛ و سرانجام با تولد کابل‌ها و پروتکل‌های استاندارد ارسال اطلاعات كه برنامه‌های كاربردي و ماشين و … و همه و همه را به هم متصل نمود، به توسعه کسب‌وکارها منجر گرديد و اين ابزار و تسهیل‌کننده توانست براي همکاری‌های بيشتر و با هزينه كمتر به كمك کسب‌وکارها آمده و زمان و مكان را به هم نزدیک‌تر نمايد. همه این‌ها سرآغاز يك همكاري جديد با رويكردي جديد بدون مرز و محدوديت را ايجاد می‌نماید. اين مهم باوري را در سطح جهاني ايجاد نمود كه همه افراد می‌توانند از شایستگی‌هایی برخوردار شوند كه بر اساس اين نوع همکاری‌ها فارغ از مكاني كه در آن قرار دارند به فعاليت بپردازند و اين ميزان همكاري از طريق تسهیل‌کننده‌هایی ازجمله: آپلود، آوت سورس، اين سورس، زنجيره تداركات، اين فرم و … و ازجمله روح كارآفرينانه، به همراه يادگيري بهره‌گیری از فنّاوری‌های نوين توانسته است به فرايند هموار شدن جهان و خرد شدن سطح رقابت‌ها و شایستگی‌های جهانی‌شدن سرعت بيشتري ببخشد. درنتیجه می‌توان ادعا نمود بايد براي شناسايي و ارزيابي فرصت‌ها به‌عنوان شايستگي مهم جهانی‌شدن در سطح فردي به كارآفرين شدن روي آورد و پذيرفت دنيا براي همكاري و ارتقاء سطح نيازها و برآوردن آن مسطح است و با آغوش باز نوآوران و نوباوران را می‌پذیرد.

 

 

 

مجتبی ناهید

مدرس دانشگاه

سلسله گفتارهاي مديريت دانش و تجاری‌سازی بخش اول: تجاری‌سازی دانش، مسير توسعه كارآفريني و اقتصادي كشور

سلسله گفتارهاي مديريت دانش و تجاری‌سازی

بخش اول: تجاری‌سازی دانش، مسير توسعه كارآفريني و اقتصادي كشور

 

داﻧﺶ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ داراي ارزش خواهد بود ﮐﻪ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ايجاد فرايند يا روشي نوين و مقرون‌به‌صرفه در توليد و ارائه خدمات، ﺑﻬﺒﻮد محصولات و خدمات توليدي، خلق محصول يا خدمتي جديد كه بخشي از نیازهای بازار را تأمين كند و يا باعث خلق نيازي جديد در بازار شده و ايجاد مزيت رقابتي نمايد. در غير اين صورت ارزشي بيش از يك مستند علمي كه در بهترين شرايط به‌عنوان منبع علمي براي استناد و ارجاع مقالات خواهد بود.

ازاین‌رو فرآيندي ﮐﻪ داﻧش بايستي ﻃﯽ كند تا ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﻣﺤﺼﻮل، ﺧﺪﻣﺖ ﯾﺎ ﻓﻨﺎوري گردد و در جامعه صنعتي مورد اقبال واقع گردد بايست ازنظر اﻗﺘﺼﺎدي ارزش‌افزوده‌ای را ﺑﺮاي ﺟﺎﻣﻌﻪ اﯾﺠﺎد ﮐﻨﺪ انباشت و ذخیره‌سازی داﻧﺶ در دانشگاه‌ها و مراكز علمي و تحقيقاتي، به‌تدریج و ﺑﺎ ﻇﻬﻮر پارادایم‌های جديد توليد و اقتصاد، جهانی‌شدن، ﮐﺎﻫﺶ بودجه‌های ﭘﺎﯾﻪ، تغییریافته است.

امروزه تجاری‌سازی دانش به‌عنوان يكي از ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ اﺻﻠﯽ داﻧﺸﮕﺎه‌ها، محسوب می‌گردد. به‌طوری‌که داﻧﺸﮕﺎه‌ها و مراكز علمي و تحقيقاتي ﺑﺎ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﯿﺎزﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ايفاي نقش در اﻓﺰاﯾﺶ ﺗﻮﺳﻌﻪ اﻗﺘﺼﺎدي جوامع به بازتعريف جايگاه خود در جوامع پرداخته‌اند و اهميت اين مورد را در تأسيس و راه‌اندازی دانشگاه‌های شرکت‌های بزرگ چندملیتی در دنيا می‌تواند به‌وفور ديد.

دانشگاه‌ها در عصر جديد ﺑﻪ دنبال ﺗﻮﺳﻌﻪ روابط و تعاملات خود با صنايع می‌باشند و در ﮐﻨﺎر آن ﺑﺎ اﻧﻮاع تجاری‌سازی داﻧﺶ ازﺟﻤﻠﻪ اﯾﺠﺎد کسب‌وکارها سعي در تجاری‌سازی یافته‌های خود می‌باشند. در دهه‌های اﺧﯿﺮ ﮔﺮاﯾﺶ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭘﮋوﻫﺶ درزمینه تجاری‌سازی داﻧﺶ و فناوري رو ﺑﻪ ﮔﺴﺘﺮش ﺑﻮده اﺳﺖ.

در پارادايم جديد، تحقيق و توسعه‌ای ارزشمند خواهد بود كه با استفاده از كارآفريني در پي خلق و بهره‌برداری از دانش جديد براي پاسخگويي به نيازها و درنهایت خلق ارزش باشد. اين نوع از تحقيق و توسعه می‌تواند زمينه اصلي نوآوري باشد و منجر به بهبود فناوری‌ها شده و عاملي براي رشد اقتصاد گردد.

در تحقيق و توسعه كارآفرينانه كه منجر به ارائه انواع فناوری‌ها می‌گردد، بسياري از ابعاد فناوري موردتوجه می‌باشد و امروزه مفهوم تجاری‌سازی دانش، كارآفريني و نوآوري بسيار به هم تنيده بوده و داراي مرز مشخصي نمی‌باشند.

لذا ايجاد بسترهايي براي تجاری‌سازی یافته‌های تحقيقاتي و عرضه دانش به بازار و جامعه علاوه بر فراهم آوردن ارزش‌های اقتصادي قابل‌توجه براي سازمان‌های تحقيقاتي، منجر به رشد اقتصادي و افزايش رفاه اجتماعي می‌شود كه از اهداف اصلي كارآفريني است. دانش و يافته‌هاي تحقيقاتي عليرغم بعد نوآوري مادامی‌که در فرايند كارآفريني وارد نشوند و كاربردي نگردند و پاسخگوي نياز مشخصي نباشند منجر به خلق ارزش‌افزوده براي جامعه نخواهد بود و اصطلاحاً مشتري در صف انتظار براي آن وجود نداشته باشد ارزش و توجيه اقتصادي نخواهد داشت.

تجاری‌سازی ایده‌ها و دستاوردهاي پژوهشي با رويكرد كارآفرينانه می‌تواند به‌مثابه سنگ بناي توسعه و پيشرفت در هزاره جديد براي کشورهای درحال‌توسعه باشد.

نویسنده دکتر سعید حاجی‌زاده رئیس اداره توسعه دانایی شرکت مترو

شرایط راه‌اندازی استارت‌آپ در بستر دانشگاه

شرایط راه‌اندازی استارت‌آپ در بستر دانشگاه

 

دانشگاه‌ها با توجه به منابع طبیعی و ارتباطات وسیعی که دارند باید بستر موفقیت استارت‌آپ‌ها را فراهم نمایند. نیروهای اساسی که امکان رسیدن به موفقیت استارت‌آپ‌ها را فراهم می‌کنند انگیزه و آزادی عمل، همکاری‌ها و اکوسیستم و اثرات شبکه‌‌سازی است. اگر این سه نیرو وجود داشته باشند ایده­آل‌ترین شرایط برای راه‌اندازی یک استارت‌آپ وجود خواهد داشت. در این محیط ایده­آل تنها چیزی که یک دانشجو و پژوهشگر بدان نیاز دارد، نگرش کاربردی نسبت به کارآفرینی است.

تیمی را فرض کنید که یک ایده در خصوص توسعه محصول تجاری بالقوه‌ای را ارائه می‌دهد. در ابتدا به آزمایش فرضیه‌های خود می‌پردازند. شروع استارت­آ­پ بدون این آزمایش‌ها پرواز با چشم‌بسته است. کارآفرینان باید بدانند که آیا تقاضایی برای محصول مورد انتظار در بازار وجود دارد یا خیر. اگر تعداد کافی از افراد آماده پرداخت پول برای این محصول باشند و تمایل قلبی برای این کار وجود داشته باشد پس یک تجارت وجود خواهد داشت. در همین حین بنیان‌گذاران استارت‌آپ باید به توسعه شبکه‌های ارتباطی خود بپردازند. زمانی که یک محصول آماده ورود به بازار می‌شود، ذینفعان حاضر در اکوسیستم‌های دانشگاهی ارتباطات گسترده‌تری را با آنا‌ن ایجاد می‌نمایند. استارت‌آپ‌ها اصولاً یک پژوهش دانشگاهی را تبدیل به یک محصول مفید می‌نمایند که زندگی افراد را بهبود می­بخشد.

دانشگاه‌ها و کارآفرینان باید تلاش خود را در جهت ایجاد چنین محیط ایده آلی بکار بندند. زمانی که دانشگاه‌ها اکوسیستم‌های قدرتمندی را ایجاد نمایند بستر ایده­آل موفقیت استارت‌آپ‌ها شکل می‌پذیرد. فرآیند ایده­آل راه‌اندازی یک استارت‌آپ در شکل زیر نشان داده می‌شود. متأسفانه واقعیت موجود در دانشگاه‌ها برای استارت‌آپ‌ها از یک حالت ایده­آل فاصله دارد. موانع متعددی مانع پیشرفت استارت‌آپ‌ها از یک مرحله‌، به‌ مرحله دیگر می‌شوند که کارآفرینان نمی‌توانند یکی از این مراحل را در توالی مربوط به عرضه محصول در بازار حذف کنند، چراکه همه این مراحل برای ساختن یک‌پایه و اساس یکپارچه برای استارت‌آپ ضروری است. برخی از این موانع خارجی هستند که در دانشگاه‌هایی وجود دارند که آماده ارائه خدمات موردنیاز به استارت‌آپ‌ها نیستند. برخی موانع داخلی هستند، مانند اینکه دانشجو یا پژوهشگر از چگونگی پیشرفت خود از سطحی به سطحی دیگر آگاهی ندارند.

 

 

 

دانشگاه‌ها باید اکوسیستم‌های قدرتمند خود را توسعه دهند و کارآفرینان نیز باید رسیدگی به امور را خود به دست بگیرند و با طرح استراتژی‌های کاربردی موانع موجود در فرایند یک استارت‌آپ را از میان بردارند. برنامه‌ریزی برای ایجاد یک اکوسیستم قدرتمند با تعاملات گسترده برای ایجاد بستر ایده­آل استارت‌آپ در دانشگاه‌ها بسیار حائز اهمیت است.

 

علیرضا سرحدی پژوهشگر حوزه مدیریت

 

توسعه کارآفرینی بین­ المللی در کشورهای درحال‌توسعه

توسعه کارآفرینی بین­ المللی در کشورهای درحال‌توسعه

 

اقتصاد جهانی برای رشد مستمر و مداوم خود نیاز به افزایش و متنوع ساختن تولید دارد. درواقع تولید بیشتر و فناورانه­تر نتیجه فعالیت­های کارآفرینانه و گسترش استارت­آپ­ها است؛ بنابراین می­توان بیان کرد که رشد و توسعه کارآفرینی و فعالیت­های کارآفرینانه محرک رشد و توسعه تمام کشورها در جهان است. خط­مشی­های کشورهای توسعه­یافته و پیشرفته مبتنی بر رشد و توسعه کارآفرینی، سرعت بخشیدن به فعالیت­های کارآفرینانه و ایجاد تسهیلات برای ایجاد استارت­آپ­ها است.

در چند دهه اخیر رشد اقتصادی در بسیاری از کشورها بر اساس شرکت­های دانش­بنیان و رشد و توسعه فعالیت­ها و فرآیندهای دانش­بنیان بوده است. شرکت­های دانش­بنیان و کارآفرین نه‌تنها باعث ایجاد ثروت و رفاه و از بین بردن فقر می­شوند بلکه باعث افزایش رقابت­پذیری بین­المللی اقتصادها نیز می­شوند؛ بنابراین، کشورهای توسعه‌یافته برای ایجاد رفاه و همین‌طور بقا درصحنه بازارهای بین­الملل نیاز به توسعه فعالیت­های کارآفرینانه و ایجاد شرکت­های دانش­بنیان دارند. درواقع شرکت­های کوچک و متوسط به‌عنوان نیروهای مولد کارآفرینی و توسعه اقتصادی محسوب می­شوند و بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته با استفاده از این شرکت­ها به رشد اقتصادی زیادی دست‌یافته‌اند.

فعالیت­های کارآفرینانه و رشد و توسعه کارآفرینی با مزیت­هایی مانند ایجاد اشتغال، ارائه خدمات و محصولات بازارها در سطح داخلی و بین­المللی و ایجاد ثروت و رفاه برای اقتصاد هر کشوری به‌خصوص کشورهای درحال‌توسعه مهم و حیاتی محسوب می­شود؛ اما همان­گونه که در بالا اشاره شد شرکت­­های دانش­بنیان و کارآفرین برای رقابت­پذیری در سطح بین­الملل مهم هستند، درواقع شرکت­های دانش­بنیان مفهوم کارآفرینی را از یک مفهوم انتزاعی به یک مفهوم عملی و کاربردی تبدیل می­کنند. به‌عبارت‌دیگر، کارآفرینان نقش حیاتی و ضروری در تحریک تبدیل یک اقتصاد سنتی با درآمد پایین به یک اقتصاد مدرن ایفا می­کنند. کشورهای درحال‌توسعه می­توانند با ایجاد کسب‌وکارهای دانش­بنیان و کارآفرین در سطح بین­المللی هم از مزیت کارآفرینی بهره گیرند و هم از مزیت حضور در بازارهای بین­المللی. کشورهای درحال‌توسعه با ایجاد شرکت­های جدید خارج از کشور و در سطح بین­المللی، جذب نیروی کار مازاد خود در این کسب‌وکارهای جدید از یک اقتصاد سنتی به سمت یک اقتصاد مدرن و پیشرفته بروند. این کار در کشورهای درحال‌توسعه بیش از همه توسط شرکت­های کوچک و متوسط دانش­بنیان صورت می­گیرد. این شرکت­ها نقش زیادی در افزایش نرخ اشتغال در کشورهای درحال‌توسعه دارند. به‌واقع کشورهای درحال‌توسعه با گسترش فرهنگ کارآفرینی در کشورهای خود و گسترش آن در خارج از مرزهای خود، تولید خود را افزایش می­دهند و افزایش تولید به معنای افزایش اشتغال و ایجاد ثروت و رفاه در این کشورها است. در کشورهای درحال‌توسعه، دولت بیشترین نقش را در ایجاد اشتغال دارد و این امر هزینه­های زیادی را بر آن تحمیل می­کند و کار آیی کمتری نیز دارد اما با گسترش فعالیت­های کارآفرینانه در مرزهای داخلی و خارجی این مسئولیت از دوش دولت برداشته می­شود و دولت تنها نقش راهنما و تسهیل­کننده را خواهد داشت و با هزینه­ی پایین­تر میزان اشتغال و تولید بیشتری ایجاد می­شود.

بسیاری از کشورهای درحال‌توسعه به صادرات مواد خام وابسته هستند مانند کشورهای درحال‌توسعه و تولیدکننده نفت و فرآورده­های آن ازجمله ایران که این امر باعث می­شود که به قیمت این محصولات وابسته باشند و رشد و توسعه و اشتغال آن­ها نیز به این محصولات وابسته باشد. این‌یک نقطه‌ضعف بزرگ است و باعث می­شود شرکت­های این کشورها به دولت­های خود وابسته باشند و کمتر به خلاقیت و نوآوری بپردازند و وارد صحنه رقابت جهانی و بین­المللی می­شوند. در کشورهای درحال‌توسعه شرکت­ها تاکتیک­های اقتصادی خود را در داخل کشور خود تعریف می­کند و خدمات و تولیدات آن­ها کمتر به چالش کشیده می­شود؛ بنابراین این کشورها با دست زدن به فعالیت­های کارآفرینانه می­توانند شرکت­های خود را وارد صحنه رقابت جهانی و بین­المللی کنند و از این طریق سود و فروش بیشتری به دست آورند؛ اما فراتر از ایجاد سود و فروش بیشتر، شرکت­های کشورهای درحال‌توسعه با ورود به صحنه رقابت بین­الملل و فعالیت کارآفرینانه بین­الملل خود را وارد چالش­های این رقابت و بازار می­کنند و هم‌زمان با آن تهدیدات خود را شناسایی کرده و سعی در برطرف کردن آن­ها می­کنند و در کنار آن از فرصت­های جدید در این صحنه به نحو احسن استفاده می­کنند. درواقع کشورهای درحال‌توسعه اگر بخواهند پیشرفت و توسعه اقتصادی را تجربه کنند باید کارآفرینی بین­الملل را با تمام سختی­ها و چالش­هایش بپذیرند.

ورود به صحنه بین­الملل و رقابت با رقبای دارای پیچیدگی بیشتر، شرکت­های کشورهای درحال‌توسعه را کارآزموده­تر، رقابتی­تر و خلاق­تر خواهد کرد و این امر خود زمینه­ساز به دست آوردن فناوری­ و دانش روز خواهد بود؛ جای تردید نیست که با کسب فناوری و دانش مدرن، این شرکت­ها هم کار را برای خود آسان­تر می­کنند و هم باعث ایجاد رفاه در کشورهای خود می­شوند؛ بنابراین، کشورهای درحال‌توسعه و شرکت­های آنان برای استفاده از فناوری روز و ایجاد ثروت، تولید و رفاه نا گریز به ورود به صحنه رقابت کارآفرینی بین­الملل هستند. درواقع اگر وارد صحنه کارآفرینی بین­­الملل نشوند دچار سکون و عدم خلاقیت شده که این امر منجر به فرسودگی و افزایش زیان و کاهش سود و فروش می­شود و رفاه در این کشورها کاهش می­یابد.

 

دکتر فاطمه عسکری پژوهشگر حوزه کارآفرینی

 

موفقیت در سازمان‌های امروزی توجه به تفاوت سبک‌های رهبری مدیران زن و مرد

موفقیت در سازمان‌های امروزی

توجه به تفاوت سبک‌های رهبری مدیران زن و مرد

 

مریم ادیب زاده

پژوهشگر و مدرس دانشگاه

 

ازآنجایی‌که انسان‌ها با یکدیگر متفاوت‌اند، دارای اندیشه‌های مختلفی می‌باشند. این تفاوت زمانی اهمیت پیدا می‌کند که در اداره سازمان‌ها بتوان از آن کمک گرفت. نیاز سازمان‌های امروزی تنها با مدیریت کردن برطرف نمی‌شود بلکه برای اداره بهتر نیاز به رهبری سازمانی داریم. رهبری سازمانی فرآیند تأثیرگذاری بر پیروان است که بتوان به‌صورت مؤثر افراد را به کارهای مختلف واداشت. در این میان مدیرانی که بتوانند این تأثیرگذاری را در سازمان داشته باشند، رهبر سازمانی محسوب می‌شوند و برای آن سازمان حائز اهمیت می‌شوند.

اما با توجه به تفاوت‌های میان مردان و زنان، الگوهای فکری رهبران و به‌تبع آن سبک‌های رهبری آن‌ها نیز متفاوت خواهد بود. قبل از ورود به بحث سبک‌های رهبری باید دانست زنان و مردان متفاوت فکر می‌کنند، متفاوت نگاه می‌کنند و سرانجام متفاوت رفتار می‌کنند. دلیل این تفاوت را می‌توان در عملکرد نیمکره‌های مغز جستجو کرد. مغز انسان از دو نیمکره چپ و راست تشکیل‌شده است. مواردی مانند خلاقیت، تجسم، افکار، قدرت تخیل و حافظه بلندمدت در نیمکره راست مغز اتفاق می‌افتد درحالی‌که جزئیات، تجزیه‌وتحلیل، منطق، حقایق در نیمکره چپ مغز انجام می‌شود؛ اما آنچه مهم است این است که به دلیل همین تفاوت، عملکرد مردان و زنان نیز متفاوت خواهد بود و این موردی است که برایان راسول و لیزکوک در کتاب سبک‌های رهبری مدیران زن و مرد خود به آن اشاره نموده‌اند. باز بودن دو طرف مغز هنگام تمرکز در زنان و بسته بودن یک‌طرف مغز هنگام تمرکز در مردان عامل تفاوت در عملکرد آن‌هاست. اکنون به تفاوت‌های دیگری نیز اشاره می‌گردد: مغز یک مرد برای انجام دادن امور سازمان‌دهی می‌شود. در موقعیت‌های سخت و تحت‌فشار یا اضطراب، مغز وی تمایل به انجام کارهایی دارد که هیجان وی را فرونشاند. مغز جنس مذکر برای کار و فعالیت و مغز جنس مؤنث برای ایجاد ارتباط و مناسبات از طریق شنیدن و صحبت کردن ایجادشده است.

مردان تمایل به گفتگوهای خبری راجع به آنچه انجام داده یا کسب کرده‌اند دارند درحالی‌که این امر در مورد زنان به‌صورت خودستایی و مباهات به نظر می‌آید. زنان در گفتگو و همدلی انعطاف بیشتری نسبت به مردان دارند. زنان دوست دارند صحبت کنند و بشنوند و دیگران را در این حس شریک کنند؛ بنابراین درصد صحبت با تلفن در زنان بیشتر است. به‌صورت کلی مردان رقابت را دوست دارند حتی در شغل باغبانی برای پرورش بزرگ‌ترین محصول وارد رقابت می‌شوند. همچنین بیشتر مردان رقابت را در عرصه‌های سیاسی می‌پسندند.

 

بر اساس برخی تحقیقات؛ درزمینهٔ ایجاد ابتکار به علت عملکرد متوالی نیمکره‌ها مردان موفق‌تر عمل می‌کنند. زنان در درک تفاوت بین آنچه مردم می‌گویند و آنچه موردنظرشان است بهترند. هم‌چنین، ازنظر یادگیری و درک زبان بدن، زنان موفق‌ترند. زنان کمتر مانع سایرین می‌شوند حتی بیشتر به لطیفه‌های افراد می‌خندند. یا مهارت‌های دیداری جنس مؤنث بسیار گسترده است.

جنس مؤنث می‌تواند اقلام یک اتاق را بهتر از جنس مذکر مجسم کند. او کاملاً به خاطر می‌آورد که در چه روزی مردم چه لباسی به تن داشته‌اند. زنان سخن گفتن را دوست دارند چون احساس خود را به این وسیله منتقل می‌کنند همچنین شنوندگان بهتری هم هستند. به دلیل اینکه مردان فقط از نیمی از مغزشان استفاده می‌کنند مغز آنان در هنگام بمباران جزئیات و احساسات به‌آسانی طغیان می‌کند. او بیشتر به‌تنهایی نیاز دارد تا به مسائل بیندیشد. زنان برعکس دوست دارند در گروه بوده و در مورد مسائل بیشتر مشورت کنند.

مواردی که اشاره شد تنها بخشی از تفاوت‌های میان زنان و مردان است چیزی که مهم است نوع نگاه به اداره سازمان است. الگوهای فکری رهبر که سازنده سبک‌های رهبری می‌باشند، عبارت‌اند از: رابطه مداری- وظیفه مداری، جزءنگرانه-کل‌نگرانه، مربی‌گری، مشارکتی، رقابتی، عمل‌گرایی، فرماندهی و مخاطره پذیری. الگوی فکری رهبری در مردان بیشتر شامل وظیفه مداری، کل‌نگرانه، عمل‌گرایی، رقابتی، مخاطره پذیری و فرماندهی است. درحالی‌که الگوی فکری رهبری در زنان شامل رابطه مداری، جزء نگرانه، مشارکتی و مربی‌گری است.

نتیجه آنکه الگوی کامل رهبری، تفکر زنان و مردان را توأمان داراست و نیاز سازمان‌های امروزی استفاده از مدیران تأثیرگذاری است که نقش رهبری سازمان را ایفا می‌کنند.

 

ترکیب بهینه مدیریت و علوم ریاضی سرمایه‌های انساني، مديريت دانش و داده‌کاوی

ترکیب بهینه مدیریت و علوم ریاضی

سرمایه‌های انساني، مديريت دانش و داده‌کاوی

 

 

تغییر نگرش مديران نسبت به نیروی انسانی به‌عنوان منابع و سرمایه‌های انسانی، حجم اطلاعات توليدي در سازمان‌ها و پیشرفت‌های اخير در فناوری‌های اطلاعاتي، موجب توجه هم‌زمان به مدیریت دانش و مديريت اطلاعات شده است. به‌طوری‌که استخراج اطلاعات مناسب و موردنیاز از میان حجم انبوه داده‌های موجود در سازمان و تبدیل آن‌ها به دانش موردنیاز، برای تصمیم‌گیری‌های سازمانی و ترسیم آینده استراتژیک و همچنين ایجاد مزیت رقابتی برای سازمان‌ها نیازمند استفاده از روش‌های نوین گرديده است.

گستردگی روزافزون صنعت، تحولات ایجادشده در فرهنگ و سلایق مردم، پیشرفت سریع تکنولوژي و نیز بازار رقابتی همگی لزوم بهره‌گیری هر چه بیشتر از دانش داده‌کاوی در مدیریت صنایع را ایجاب می‌کند. داده‌کاوی ابزار و رویکردی است که سازمان‌ها و مدیران سازمان را در استخراج دانش از میان انبوه اطلاعات در یک سیستم مدیریتی مبتنی بر دانش یاری می‌نماید.

انديشمندان حوزه داده‌کاوی اين علم رو بدین‌صورت تعريف کرده‌اند كه: داده‌کاوی به بررسی و تجزیه‌وتحلیل مقادیر عظیمی از داده‌ها به‌منظور کشف الگوها و قوانین پنهان و معنی‌دار درون داده‌ها می‌پردازد.

 

دستيابي به اهداف مدیریت دانش در سازمان‌ها با استفاده از ابزار داده‌کاوی

با توجه به اهم قابلیت‌های استقرار سیستم مدیریت دانش در سازمان، می‌توان گفت که هدف از استقرار سیستم مدیریت دانش در سازمان‌ها کسب، استخراج، نگهداشت، پالایش و انتشار دانش به شریان‌های سازمان در جهت ارتقا بهره‌وری سازمانی و نیز رقابت‌پذیری سازمان‌ها در بازار رقابتی کنونی از طریق ارائه خدمات چابک و به‌روز به مشتریان و جلب رضایت آن‌ها می‌باشد. امروزه يكي از اهداف از استقرار سیستم مدیریت دانش ایجاد توانایی تجزیه‌وتحلیل اطلاعات بازار، رقبا و مشتریان و تحليل رفتار مشتريان با توجه به مدل تجاری بنگاه‌ها می‌باشد. در این راستا به جهت حجم عظیم مشتریان و حجم انبوه اطلاعات تکنیک داده‌کاوی به‌عنوان یکی از ابزارهای مدیریت دانش کمک زیادی را در تحقق اهداف مدیریت دانش می‌نماید و می‌تواند به‏عنوان یک تکنیک کاربردی در خدمت مدیریت دانش قرارگرفته و از اين طريق مديران سازمان‌ها می‌توانند با توجه به شرايط ويژه کسب‌وکار خود، در راستاي حفظ و توسعه کمی و كيفي کسب‌وکار بنگاه خود به مطالعه رفتار مشتريان و پیش‌بینی نيازهاي بالقوه آتي آن‌ها نمايند تا در ارائه خدمات چابك و نوين پيشرو باشند.

 

ضرورت و جایگاه داده‌کاوی در مديريت دانش

هر کسب‌وکاری به‌منظور بقا مي‌تواند با ارائه خدمات و کالاي مطلوب، رضایت مشتریان خود را جلب و سهم مناسبی از بازار را به دست آورد.

داده‌کاوی علم تقریباً جدیدي است با کاربردهای بسیار متنوع که توانایی کار با حجم عظیمی از داده‌ها و استخراج دانش پنهان موجود در آن‌ها را دارد.

هدف نهایی داده‏كاوی، ایجاد سیستم‏های پشتیبانی تصمیم‏گیری سازمانی است. داده‏كاوی به استخراج اطلاعات مفید و دانش از حجم زیاد داده‏ها می‏پردازد. داده‏كاوی، الگوهای حاوی اطلاعات را در داده‏های موجود جست‌وجو می‌كند و با پاسخگویی به بسیاري از سؤالات مدیریت، براي مدیران افزایش راندمان، کاهش هزینه، صرفه‌جویی در منابع، امنیت اطلاعات، بهینه‌سازی پروسه تصمیم‌گیری، کاهش نیروي انسانی موردنیاز و از همه مهم‌تر رضایت و مشارکت بیشتر جامعه مخاطبین را به ارمغان آورده و روندهای آینده و رفتارها را به‌منظور تصمیم‌گیری آگاهانه و زودهنگام پیش‌بینی‌ کنند.

بر اساس مطالعات بنت و گابريل داده‌کاوی دستيابي و پردازش دانش بازار را تسهيل و یک تكنيك توانا ساز مهم براي مديريت دانش می‌باشد.

 (Bennet & Gabriel, 2007).34 International Journal of Asian Business and Information Management, 5(3), 34-47, July-September 2014

 

نویسنده : دکتر سعید حاجی‌زاده رئیس اداره توسعه دانایی شرکت مترو

 

نقش دولت در بهبود کیفیت، امنیت و تنوع خودروها

نقش دولت در بهبود کیفیت، امنیت و تنوع خودروها

 

 

تولیدکنندگان در هر صنعت و صنفی با توجه به قدرت خرید و میزان تقاضا، حجم تولیدات خود را تنظیم می­کنند. با توجه به قدرت خرید مردم معمولاً خودروهای ارزان که ایمنی و کیفیت متوسطی دارند جایگاه پرتیراژترین و متعددترین خودرو را در کشور کسب می­کنند. طبیعی است چنین خودروهایی آمار بالای تصادفات و مرگ‌ومیر ناشی از آن را به خود اختصاص دهند. این در حالی است که خودرویی همچون ام وی ام 110 با ایمنی و کیفیت پایین و قیمت بالاتر از پراید به جهت پایین بودن تعداد، آمار تصادفات پایین‌تری دارند و از هجمه افکار عمومی به دورمانده‌اند.

مروری به روند صنعت خودرو نشان می‌دهد در چند سال اخیر خودروسازان کشور تا حدودی به محصولات تنوع بخشیده‌اند و پس از بحران ارزی، در قیمت‌ها ثبات ایجاد کرده‌اند و حتی کمتر از نرخ تورم مؤثر، قیمت تولیدات خود را بالابرده‌اند. به‌عنوان‌مثال شرکت سایپا با ایجاد تنوع در محصولات، سهم پراید را از ۷۰ درصد باثبات تقریبی قیمت به ۲۲ درصد رسانده است.

دو خودروساز کشور که اندکی از تکالیف قبلی دور شده‌اند و پس از برجام مشارکت‌های مناسبی را طراحی کرده‌اند توانسته‌اند با اصلاح ساختار مالی از فشار زیان انباشته بکاهند و سود تقسیم کنند. رسیدن از تکلیف راه‌اندازی غیراقتصادی کارخانه در ونزوئلا به کارخانه‌ای با توجیه اقتصادی مناسب در الجزایر موفقیت شایسته‌ای است البته باوجود مکانیزه‌تر شدن فرایند تولید، حفظ نیروی‌های موجود خود فشار مضاعف بر تولید است.

حال سؤال اینجاست درزمانی که خودروسازان رویکرد مناسبی را اتخاذ نموده‌اند باید در فرایند خروج پراید و ۴۰۵ از چرخه تولید همه فشار را مردم باید بر گردن بگیرند؟ آیا دولت در جهت افزایش قدرت خرید مردم و ارتقا امنیت و رفاه شهروندان نباید ورود کند؟ البته دولت یازدهم با رویکرد مناسب در حمایت از تولید و صنعت گام برداشته است؛ اما در صنعت خودرو هیچ تسهیلاتی از صندوق توسعه در نظر گرفته نشده است. بااینکه این شرکت‌ها سهامی عام و خصوصی‌تر شده‌اند.

بی‌تردید صرفاً خارج کردن پراید و ۴۰۵ از خط تولید کافی نیست چراکه خریداران با توان خرید خودروی ۲۰ میلیونی بلاتکلیف می‌مانند و اولین تأثیر این کار، افزایش بهای این خودروها خواهد بود و معلوم نیست خلأ ایجادشده چگونه پر خواهد شد. لذا، برای رسیدن به خودروهای باکیفیت یا باید قدرت خرید مردم از ۲۰ میلیون به محدوده ۲۵ تا ۳۰ میلیونی برسد یا دولت با مشارکت خودروسازان از طریق تسهیلات کم‌بهره به کمک این قشر بیاید.

به نظر می‌رسد دولت می‌تواند در جهت افزایش رفاه و ایمنی مردم با اختصاص وام کم‌بهره ۱۰ میلیون تومانی به خودروهای ۲۵ تا ۳۰ میلیونی، قدرت خرید را افزایش دهد و دامنه تقاضا را به خودروهای بالای ۲۵ تومانی برساند. ورود دولت به بحث خروج پراید و ۴۰۵ ضروری به نظر می‌رسد چراکه تولید خودرویی به قیمت و کیفیت پراید ممکن نیست و چه برسد به اینکه با ۵۰۰۰ دلار بتوانیم خودروی بهتر از پراید تولید کنیم. شاید این اتفاق در سطح خودروسازان جهانی نیز مقدور نباشد.

درهرصورت خودروی پرتعداد و ارزان، با داشتن آمار بالای تصادفات، همیشه در معرض نقد خواهد بود. ضمن اینکه معمولاً عوامل ایجاد تصادفات در مرحله بعدی موردتوجه قرار می‌گیرد. به‌عنوان‌مثال ناوگان حمل‌ونقل باری باسن متوسط ۲۵ سال حدود ۲۶ درصد از تصادفات منجر به فوت را ایجاد می‌کنند و برایشان خودروی ۲۰ یا ۴۰ میلیونی فرقی ندارد. همچنین بیشتر تصادفات در اثر کم‌خوابی و خستگی است و بیشتر باید افزایش کیفیت رانندگی موردنظر باشد؛ بنابراین افزایش کیفیت و ایمنی وسیله نقلیه ضرورت دارد اما کافی نیست.

لازم به ذکر است پراید به‌عنوان پرتعدادترین خودروی کشور، خدمات ارزشمندی را به قشر عظیمی از جامعه ارائه کرده است. ناوگان حمل‌ونقل شهری نیز مدیون این خودروست؛ اما وقت آن رسیده است دولت باتدبیر مناسب زمینه خروج آن و جایگزینی خودروهای مناسب را فراهم آورد. تکلیف دوباره به خودروسازان که اخیراً بر طبق لایحه هوای پاک مکلف به گارانتی اجباری شده‌اند، پروسه خروج را طولانی می‌کند. ضمن اینکه خودروسازان به‌عنوان شرکت‌های سهامی ده‌ها هزار سهامدار دارند و کسب سود و اتخاذ تدابیر مبتنی بر تولید سود از وظایف مدیران خودروسازی است. پاسخ به تقاضای ۲۰ میلیونی و انتقال خروج پراید و ۴۰۵ به سال ۹۷، استراتژی معقول خودروسازان است اما اگر دولت خروج سریع‌تر را مدنظر دارد بایستی با برنامه و ارائه تسهیلات با خودروسازان تعامل نماید.

 

 

تبدیل دانش به ثروت نقش تجاری سازی دانش در رشد و توسعه کشور

تبدیل دانش به ثروت

نقش تجاری سازی دانش در رشد و توسعه کشور

 

          در قرن حاضر دانش به‌مثابه مزیت رقابتی اصلی در اقتصاد ملی و جهانی نقش ایفا می­کند و توان علمی و فنی، بارزترین شاخص توسعه‌یافتگی یک کشور به شمار می ­آید. این رقابتی بودن و سرعت‌بالا در تولید و بهره ­برداری از دانش، چالشی در چگونگی تبدیل آن به جریان بازده اقتصادی را به وجود می­ آورد. لذا، پرداختن به موضوع تجاری­ سازی دانش که از دانشگاه به‌عنوان اصلی ­ترین نهاد تأمین خوراک خود بهره می­ برد، بیش از هر زمان دیگر ضرورت یافته است.

تجاری­ سازی یک ایده جدید که با خلاقیت و نوآوری از مراکز تحقیق و توسعه نشأت گرفته، نقش تسریع‌کنندگی دررسیدن کشور به توسعه پایدار را ایفا می­ کند. این فرایند که در صنعت از پنج مرحله اساسی تحقیقات بنیادین، نوآوری و اختراع، توسعه فناوری اولیه، توسعه محصول، تولید و بازاریابی تشکیل‌شده است، به روش­های مختلفی ازجمله، سرمایه­ گذاری­ های مشترک، فروش و انتقال تکنولوژی، حق امتیاز، خدمات فنی و مهندسی و … صورت می­پذیرد و عامل موفقیت در آن متأثر از وجود زیرساخت­ های مناسب علمی و نیروی انسانی تحصیل‌کرده در کشور، استفاده از تکنولوژی­های روز دنیا، سهولت در کسب‌وکار، وجود مواد اولیه و حامل­ های انرژی در دسترس، وجود اراده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نهایتاٌ استراتژی و برنامه مشخص خواهد بود.

در کشور درحال‌توسعه ایران، به دو دلیل مغفول ماندن دانش در مراکز تحقیق و توسعه و یا عدم وجود تحقیقات داخلی مناسب، حلقه واسط بین دانش و صنعت به‌خوبی برقرار نمی­گردد. این در حالی است که دستاوردهای پژوهشی تا مادامی‌که در عرصه عمل استقرار نیابند و جامعه از آن عوایدی نداشته باشد، نمی­توانند منشاء رفاه عمومی و خلق ثروت باشند. در این راستا راهکارهای مؤثری به‌منظور تسریع در اهتمام هرچه بیشتر به موضوع تجاری­سازی وجود دارد که با بهره­گیری از اقدامات کشورهای پیشرو در این عرصه می­توان به مقصود رسید. این اقدامات شامل ایجاد بسترهای مناسب در جامعه جهت ایجاد انگیزه­ های مالی مطلوب، در اختیار قرار دادن آمار و اطلاعات جهت سرمایه­ گذاری مطمئن و پیش‌بینی شرایط در آینده از سوی دولت از طریق تدوین استراتژی­های جدید و وضع قوانین حمایتی شامل ثبات سیاست­ها، کاهش نرخ سود، معافیت­های مالیاتی بلندمدت، تأمین و تخصیص سرمایه­ای جهت اعطای وام و … می­باشد.

 

همچنین برای انجام موفقیت‌آمیز تجاری­ سازی، انتخاب مدل و راهبرد مناسب امری اجتناب­ ناپذیر است. در مرحله برنامه­ ریزی باید مدل مناسب و راهبردهای موردنظر جهت تجاری­ سازی موفقیت دانش شناسایی و تعیین گردد و در مرحله اجرا فرآیند تجاری­ سازی طبق مدل شناسایی‌شده و با توجه به راهبردهای موردنظر، پیاده­ سازی می­شود. درواقع هر شرکت قبل از این‌که وارد فرآیند تجاری­ سازی شود باید یک برنامه راهبردی فراهم کند. این کار تفکر نظام­مند را تشویق و با تجزیه‌وتحلیل محیط درونی و بیرونی، صحنه را برای طرح بازاریابی مهیا می­سازد. این تحلیل خلاصه­ ای از نقاط ضعف و قدرت شرکت و فرصت­ها و تهدیدهایی که با آن روبرو است را ترسیم می­کند.

من‌حیث‌المجموع ازآنجاکه فرآیند تجاری­ سازی تحقیقات و دانش تولیدی در کشور، می­تواند علاوه بر فراهم نمودن امکان سرمایه ­گذاری در تکنولوژی­ های برتر، برای محققان و مؤسسات عرضه‌کننده دانش، نقش مهمی در توسعه‌یافتگی و رقابت­ پذیر شدن کشور در صنعت ایفا می­کند، می­توان با برنامه ­ریزی سیستماتیک و حمایت ­های صحیح دولت در فاز برنامه­ ریزی و اجرا، بسترهای مناسب موردنیاز جهت تجاری­ سازی موفق تحقیقات در کشور را ایجاد نمود که این امر علی­ رغم زمان‌بر بودن، گام بلندی به‌سوی رشد، توسعه و تعالی کشور خواهد بود.

 

 

نویسنده : دکتر امیرحسین کرد نوری