«تسلا بات» کارهای «خسته کننده» انسان را انجام می دهد!

«تسلا بات» کارهای «خسته کننده» انسان را انجام می دهد!

ایلان ماسک مدیر ارشد اجرایی تسلا اعلام کرد این شرکت خودروسازی ربات‌های انسان نما می‌سازد. ماسک در رویداد AI Day از ربات «تسلا بات» با قد ۵.۸ فوت و ۱۲۵ پوند وزن رونمایی کرد.

به گفته او این ربات به جای صورت مجهز به نمایشگری خواهد شد که اطلاعات را نشان می‌دهد. همچنین ربات مذکور می‌تواند وزنی معادل ۱۵۰ پوند را از زمین بلند کند و وزن ۴۵ پوند را جا به جا کند. هرچند تسلا بات فقط می‌تواند با سرعت ۵ مایل برساعت حرکت کند.

ماسک گفت: «تسلا بات، نمونه ی اولیه ای است که می بایست در طی یک سال آینده در دسترس عموم قرار گیرد، این ربات برای حذف کارهای تکراری و البته خسته کننده طراحی شده است، مانند خم شدن برای برداشتن چیزی از روی زمین، یا حتی رفتن به فروشگاه برای خرید مواد غذایی. اساسا در آینده ای نزدیک، انجام کارهای بدنی، یک انتخاب خواهد بود.» ماسک عقیده دارد که تسلا بزرگترین شرکت رباتیک جهان است، او می گوید: «اتومبیل های ما در اصل ربات های نیمه هوشمند روی چرخ هستند.» این عقلانی است که نرم افزار را روی یک ربات انسان نما به کار ببریم.

مدیر ارشد اجرایی تسلا نمایشی بصری از ظاهر ربات در آینده را نشان داد. البته این خودروساز هنوز نمونه واقعی و کاربردی ربات را نساخته است. به گفته ماسک نمونه اولیه تسلا بات سال آینده ساخته می‌شود.

برگرفته از Businessweek

ضرورت علم و فناوری انگلستان

ضرورت علم و فناوری انگلستان

دوره‌ای از افول نسبی بریتانیا و عصر طلایی رشد آمریکا

 

آمریکا در اجتناب از آینده‌ای که در آن غرب باید به رژیم‌های اقتدارگر برای فناوری تکیه کند، جدی است. سیاست‌گذاران انگلستان همچنین باید تشخیص دهند که علم و نوآوری نه‌تنها بسترهای رونق آینده غرب است، بلکه برای جایگاه جهانی آن نیز حیاتی است.

چالشی که ظهور چین برای دموکراسی‌های لیبرال ایجاد می‌کند، باعث می‌شود مرزهای علم و فناوری افزایش یابد. همان‌طور که توسعه سریع واکسن‌های ایمن و مؤثر COVID-19 نشان داده است، اقتصادهای غربی از توانایی عمیقی برای نوآوری برخوردارند؛ اما چگونه می‌توان این حرکت را در طیف وسیعی از مناطق حفظ کرد؟

از بسیاری جهات، ایالات‌متحده پیشرو است. بلافاصله پس از روی کارآمدن رئیس‌جمهور جو بایدن، مدیر دفتر سیاست و علم فناوری کاخ سفید را به مقام کابینه رساند و ژنتیک‌شناس، زیست‌شناس مولکولی و ریاضیدان اریک لندر را به این سمت منصوب کرد؛ و قانون نوآوری و رقابت ایالات‌متحده در ماه ژوئن به تصویب مجلس سنا رسید، این سیگنال قصد را با عمل تطبیق می‌دهد و قول می‌دهد 250 میلیارد دلار برای ترویج فناوری‌های نوظهور مانند هوش مصنوعی، روباتیک و محاسبات کوانتومی اختصاص دهد.

برنامه دولت انگلستان برای حمایت از تحقیقات علمی پرخطر و با پاداش بالا با ایجاد یک آژانس تحقیقاتی و اختراعات پیشرفته که از آژانس پروژه‌های تحقیقاتی پیشرفته دفاعی ایالات‌متحده (DARPA) الگوبرداری شده است، استفاده می‌کند؛ اما انگلیس نمی‌تواند ازنظر اقتصادی و جمعیتی با ایالات‌متحده و چین مطابقت داشته باشد. همچنین سیاست‌گذاران نباید تصور کنند که قدرت‌های دیگر در حال ایستادن هستند. بازار فناوری هند به‌سرعت درحال‌توسعه است، اتحادیه اروپا سرمایه‌گذاری درزمینه فناوری را افزایش می‌دهد و رفتار مالیاتی منسوخ‌شده خود را در مورد گزینه‌های سهام اصلاح می‌کند، درنتیجه مانعی را که مدت‌هاست کارآفرینان فناوری خود را عقب نگه داشته است، برطرف می‌کند.

ریشی ساناک، وزیر دارایی بریتانیا متعهد شده است هزینه‌های تحقیق و توسعه دولت را تا سال 2025 به 22 میلیارد پوند (31 میلیارد دلار) برساند که نشان می‌دهد آنچه برای انگلستان بزرگ است در مقایسه با ایالات‌متحده و چین همیشه معتدل خواهد بود؛ بنابراین بریتانیا باید این پول را بسیار بیشتر کند. این سازمان باید از سیاست‌ها و مؤسسات به‌عنوان ضرب کننده استفاده کند که در عمل به معنای ایجاد اشتیاق بیشتر برای ریسک‌پذیری است و مکانیسم‌های جدیدی را برای تخصیص بودجه تحقیق مورد آزمایش قرار دهد.

این کشور در حال حاضر دارای زیرساخت‌های تحقیقاتی در سطح جهانی است، اما بودجه و زمان محققان اغلب به کارهای بوروکراتیک اختصاص داده می‌شود. یک جایگزین امیدوارکننده ممکن است Fast Grants باشد که در آوریل 2020 در ایالات‌متحده توسط Patrick Collison، بنیان‌گذار شرکت پرداخت‌های دیجیتال، Stripe و Tyler Cowen اقتصاددان دانشگاه George Mason برای تأمین بودجه اضطراری علوم در طول همه‌گیری COVID-19 راه‌اندازی شد. این طرح سال گذشته با توسعه یک فرم درخواست که تکمیل آن کمتر از 30 دقیقه به طول انجامید و تصمیمات مربوط به بودجه در 48 ساعت، 50 میلیون دلار به 260 پروژه ارائه کرد. ایده دیگری که می‌تواند ایده‌ها و دانش جدیدی را به همراه داشته باشد، یک فلوشیپ تحقیقاتی است که هرساله به تعداد کمی از محققان کمک‌های بلندمدت اعطا می‌کند.

انگلستان همچنین باید با فناوری‌های مرزی که جامعه را در سال‌های آینده تغییر شکل می‌دهد، درگیر شود. به‌ویژه، تخصص این کشور در علوم زیستی و فناوری آب‌وهوا باید مخزنی غنی از تحقیقات اساسی در مورد آینده غذا و بیوتکنولوژی را ایجاد کند و نوآوری‌هایی را به دنبال داشته باشد که سلامت انسان و سیاره را بهبود بخشد؛ اما همچنان که بریتانیا مزیت نسبی خود را در این زمینه توسعه می‌دهد، باید از توانایی جدید خود برای دور شدن از اتحادیه اروپا با تبدیل شدن به کشوری از پذیرندگان اولیه که به‌طور مؤثر فناوری‌های جدید را به کار گرفته و منتشر می‌کنند، استفاده کند. حذف موانعی که بازارها را درزمینه های مختلف ازجمله تحویل هواپیماهای بدون سرنشین و گوشت تولیدشده در آزمایشگاه گرفته تا وسایل نقلیه خودران مختل می‌کند، نوآوران را از سراسر جهان جذب خواهد کرد.

برای اینکه انگلستان واقعاً از منشور آتلانتیک جدید حمایت کند و با ایالات‌متحده برای مقابله با چالش‌های بین‌المللی همکاری کند، این کشور باید به وعده بریتانیا جهانی عمل کند. انگلستان هنوز توانایی رشک‌برانگیزی برای تولید نوآوری‌های درجه‌یک دارد، اما با نگاه به ویژگی انزواطلب قادر نخواهد بود از آن استفاده کند. سیاست‌گذاران باید تمرکز مجدد خود را بر تسریع نوآوری در داخل کشور با تعهد تازه برای ایجاد ائتلاف‌های جهانی که می‌تواند نتایج را مقیاس بندی کند و رشد و رفاه آینده را به همراه داشته باشد، ترکیب کنند.

منشور اصلی آتلانتیک در سال 1941 که در آن وینستون چرچیل، نخست‌وزیر بریتانیا و فرانکلین دی روزولت، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده اهداف خود را برای نظم جهانی پس از جنگ تعیین کردند، دوره‌ای از افول نسبی بریتانیا و عصر طلایی رشد آمریکا را پیش‌بینی می‌کرد. امروزه، به‌ویژه انگلستان، باید تشخیص دهد که فناوری و نوآوری نه‌تنها بسترهای رونق آینده غرب است، بلکه برای جایگاه جهانی آن نیز حیاتی است.

 نویسنده : عارفه داودی / پژوهشگر حوزه کارآفرینی

کووید و بحران اقتصادی محافظه‌کارانه

کووید و بحران اقتصادی محافظه‌کارانه

 

حامیان بازار آزاد نتوانسته‌اند تضعیف اعتماد فکری و عمومی را در بحث‌های خود متوقف کنند. دو اقتصاددان برجسته، هر دو از مقامات سابق دولت ترامپ، اخیراً نشان دادند که این استدلال‌ها اکنون به عدم انسجام تبدیل شده است.

یک اظهارنظر اخیر در وال‌استریت ژورنال، روزنه تاریکی را نشان می‌دهد که تفکر محافظه‌کارانه اقتصادی از زمان اوج تأثیر خود در دهه 1980 در آن فرورفته است. اقتصاددانان کیسی ب. مالیگان و توماس جی. فیلیپسون از دانشگاه شیکاگو که هر دو در دولت دونالد ترامپ خدمت می‌کردند، از بیماری همه‌گیر COVID-19 استفاده کرده‌اند تا بتوانند آنچه را که در میان اقتصاددانان مرسوم می‌دانند کنار بگذارند: هدف از سیاست دولت اصلاح شکست‌های بازار است.

با استناد به این حکم، آن‌ها استدلال می‌کنند که “سیاست دولت بسیار بیشتر از بازار شکست می‌خورد” و بازارها با نجات شهروندان از تصمیمات وحشتناکی که معمولاً دولت‌ها می‌گیرند، سیاست دولت را اصلاح می‌کند؛ بنابراین، نتیجه می‌گیرد که همه‌گیری COVID-19 نتیجه سیاست دولت بوده است. یا این ویروس از آزمایشگاه ووهان که بودجه دولت ایالات‌متحده را دریافت کرده بود فرار کرد، یا به این دلیل گسترش یافت که مقامات چینی نتوانستند به‌موقع به جهان اطلاع دهند .

مولیگان و فیلیپسون سپس استدلال می‌کنند که این شرکت خصوصی بود که “به‌سرعت” همه‌گیری را کنترل کرد (البته به لطف ترامپ)، حتی اگر ویروس هنوز در حال گسترش است. آن‌ها می‌نویسند: “کنار گذاشتن دولت از راه ضروری بود.” این “هدف عملیات پرتاب سرعت رئیس‌جمهور ترامپ” بود.

عملیات Warp Speed درواقع موفقیت‌آمیز بود، اما همچنین یک مداخله کلاسیک دولت در بازار آزاد بود. با هزینه بیش از 10 میلیارد دلار، این دستگاه برای اصلاح شکست بازار طراحی شده است – دقیقاً برعکس آنچه مولیگان و فیلیپسون ادعا می‌کنند. شکست بازار عدم انگیزه برای شرکت‌های خصوصی برای اختراع و توزیع واکسن بود، احتمالاً به این دلیل که هزینه‌ها و خطرات در صورت موفقیت نمی‌تواند بازگشت را توجیه کند. دولت با پرتاب پول به شرکت‌ها، تضمین بازار و ارائه مشاوره و هماهنگی فنی وارد عمل شد.

هرگاه اقدامات یک نماینده خصوصی باعث هزینه‌های اجتماعی فراتر از هزینه‌های خصوصی شود، شکست بازار رخ می‌دهد. چنین مواردی در همه‌جا وجود دارد. وقتی مردم منطقی و غیراخلاقی هستند (همان‌طور که معمولاً اقتصاددانان تصور می‌کنند)، آن‌ها هر انگیزه‌ای دارند تا زباله‌ها را در رودخانه‌ها بریزند، سریع‌تر ازآنچه برای عابران پیاده، دوچرخه‌سواران و سایر رانندگان ایمن است رانندگی کنند و در صورت احساس خوب برای رفتن، بیماری‌های مسری را به دیگران منتقل کنند. بیرون تنها چیزی که از شکست بازار جلوگیری می‌کند، قانونی است که توسط دولت ایجاد و اجرا می‌شود. این ایده که “شکست‌های دولت” بیشتر یا بدتر از شکست‌های بازار هستند، ناسازگار است. بدون دولت، چیزی جز شکست بازار وجود نخواهد داشت.

درست است که دولت‌ها اشتباه می‌کنند. شاید چین آزمایشگاه ووهان را به‌طور ناکافی تنظیم کرده باشد، یا دولت آمریکا بدون احتیاط وجوهی را به آزمایشگاه خارجی ارسال کرده است بدون این‌که ابتدا مطمئن شود که با خیال راحت کار می‌کند؛ اما جایگزین چیست؟ محققانی در سراسر جهان در حال مطالعه و اصلاح ویروس‌های خطرناک به‌منظور ایجاد واکسن و درمان علیه آن‌ها هستند. وقتی با خیال راحت انجام شود، این کار ارزشمند است. در یک بازار آزاد برای چنین تحقیق و توسعه، دولت هیچ مقررات ایمنی را به آزمایشگاه‌های خصوصی اعمال نمی‌کند. به محققان (و هر شخص دیگری) اجازه داده می‌شود هر طور که دوست دارند عمل کنند.

آیا این واقعاً می‌تواند همان چیزی باشد که مولیگان و فیلیپسون از آن حمایت می‌کنند؟ واضح است که تنها راه‌حل برای شکست دولت، سیاست بهتر دولت است، نه سیاست دولت. حذف مشارکت دولت در تحقیقات واکسن – چه برای ترویج و چه برای تنظیم آن – فاجعه‌بار خواهد بود.

ممکن است مولیگان و فیلیپسون استدلال کنند که سازمان غذا و داروی ایالات‌متحده یا مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌ها باید لغو شود یا از لغو محدوده وسیعی از قوانین فدرال و ایالتی که مقامات بهداشت عمومی برای تعطیلی مشاغل و اعمال ماسک استفاده می‌کردند، حمایت می‌کردند. دستورات این آژانس‌ها و اساسنامه به دولت اجازه می‌دهد تا مشکلات بهداشت عمومی، ازجمله بیماری‌های واگیردار را حل کند.

مجوز اورژانس FDA برای غلبه بر تردیدهای مردد واکسن مهم بوده است، درحالی‌که دستورالعمل‌های CDC-هرچند ممکن است ناامیدکننده باشد-به مقامات بهداشت عمومی محلی کمک کرده است تا گزینه‌های آن‌ها را درک کنند. این مداخلات دولتی یک موهبت الهی برای مشاغل بوده است که در تعیین نحوه برخورد با کارکنان و مشتریان بر آن‌ها متکی بوده‌اند. (برخلاف ادعای مولیگان و فیلیپسون، مشاغل به‌تنهایی این موارد را تشخیص ندادند)

در بیانیه‌ای قابل‌توجه، مالیگان و فیلیپسون می‌نویسند: “سیاستمداران، سیاست مالیاتی را به نفع گروه‌های ذی‌نفع تدوین می‌کنند، اما بخش خصوصی با جایگزینی فعالیت‌هایی که مالیات کمتری ندارند، چنین شکست‌هایی را اصلاح می‌کند.” ظاهراً این راه دیگری است که “بازارها” ما را از “شکست دولت” نجات می‌دهد.

اما درواقع، وقتی اقتصاددانان از کلمه “مالیات” استفاده می‌کنند، منظور آن‌ها فقط مالیات بر درآمد نیست، بلکه به‌طورکلی به تحریم‌های اعمال‌شده علیه آلاینده‌ها، کلاه‌برداران، مجرمان، رانندگان بی‌پروا، مؤسسات مالی که پول مشتریان خود را به خطر می‌اندازند، اشاره می‌کنند و هرکس دیگری که باعث آسیب رساندن به دیگران شود. وقتی بازیگران خصوصی با جایگزینی فعالیت‌های کم مالیات اما عملکردی مشابه، به آن “آربیتراژ قانونی” می‌گویند و هر زمان که فعالیت مالیاتی مانند آلودگی باعث آسیب شود (همان‌طور که معمولاً اتفاق می‌افتد) یک مشکل بزرگ است.

بحث “دولت بد-بازار خوب” در دهه 1980 خوب اجرا شد؛ اما با بحران مالی 2008، هنگامی‌که دولت “خوب”، به رهبری فدرال رزرو ایالات‌متحده، بازارهای مالی را از خود تخریب ناشی از مقررات زدایی که توسط طرفداران بازار آزاد ترویج شده بود، نجات داد. ضربه دیگری با این همه‌گیری وارد شده است که به‌احتمال‌زیاد در یک بازار رایگان (مرطوب) در ووهان ظاهر شد، جایی که مردم می‌توانستند بدون توجه کافی به خطر عفونت جانوری، حیوانات زنده خریدوفروش کنند.

برنامه‌ها و مداخلات دولتی مانند دستور ماسک به کاهش بدترین اثرات همه‌گیری کمک کرده است. دستاورد اصلی ترامپ استفاده از دولت برای ایجاد شرایط برای توسعه سریع واکسن بود. شکست عمده وی ادامه ندادن و تضعیف تلاش‌های دولت‌های ایالتی و محلی برای کنترل همه‌گیری بود.

مولیگان و فیلیپسون اقتصاددانان برجسته‌ای هستند. اسرارآمیز است که آن‌ها بدترین شکست بازار در چند دهه گذشته را فرصتی برای استدلال این می‌دانند که بازار مشکلات ایجادشده توسط دولت را حل می‌کند. این نوع استدلال به‌سختی اقتصاد بازار آزاد را از آخرین شکست‌های اخلاقی و فکری خود نجات می‌دهد و تنها با ایجاد آمادگی دولت‌ها برای مقابله با موج دیگر عفونت‌ها، سردرگمی عمومی را ایجاد می‌کند.

 

نویسنده : هیئت تحریریه دانشگاه کارآفرین

آیا جهانی‌شدن به نوآوری آسیب می‌رساند؟

آیا جهانی‌شدن به نوآوری آسیب می‌رساند؟

مطالعات جدید نشان می‌دهد ، درحالی‌که رقابت بیشتر چین به افزایش ثبت اختراعات در اروپا کمک کرده است، نرخ نوآوری را در ایالات‌متحده کاهش داده است. این نتایج متفاوت تا حدی به تغییرات در بخش تولید مربوط می‌شود. جهانی شدن نوآوری را تشویق می‌کند. اما شواهد در حال ظهور نشان می‌دهد که این فرض ، مانند بسیاری از ریشه‌های اقتصادی ، باید دوباره مورد تجدیدنظر قرار گیرد.

براساس مطالعه‌ای در سال 1991 توسط Gene M. Grossman و Elhanan Helpman  نشان داد جهانی شدن با ایجاد بازارهای بزرگ‌تر و یکپارچه‌تر ، کارایی را تقویت کرده ، تخصص را تشویق می‌کند و انگیزه‌های کارآفرینان سودجو را برای سرمایه‌گذاری در تحقیقات تقویت می‌کند. توسعه (تحقیق و توسعه)، نتیجه افزایش نرخ جهانی نوآوری بود.

بااین‌حال ، تحقیقات اخیر در مورد تأثیر جهانی چین نشان می‌دهد که رابطه بین جهانی شدن و نوآوری چندان مبهم نیست. از یک‌سو ، نیکلاس بلوم و همکارانش دریافتند که رقابت بیشتر از سوی چین به افزایش حق ثبت اختراع در اروپا کمک کرده است. از سوی دیگر ، دیوید اتور و همکارانش اشاره می‌کنند که “شوک چین” نرخ نوآوری را در ایالات‌متحده کاهش داده است.

چه چیزی این نتایج متفاوت را توضیح می‌دهد؟ یک پاسخ احتمالی در تغییر بخش تولید نهفته است.

تولید به‌طور سنتی جایی است که بیشتر نوآوری‌ها در آن اتفاق می‌افتد. اما در کشورهای ثروتمند-به ویژه ایالات متحده-تولید به‌عنوان سهم تولید و اشتغال ده‌ها سال است که در حال کاهش است ، زیرا شرکت‌های چندملیتی تولیدات پرمصرف را به اقتصادهای با دستمزد پایین‌تر ، مانند چین یا کشورهای اروپای شرقی منتقل کرده‌اند. اگر نوآوری در محل تولید اتفاق بیفتد ، منطقی است که ظهور چین به‌عنوان یک نیروگاه تولیدی با افت نوآوری در کشوری مانند ایالات‌متحده مرتبط باشد. اما این نتیجه اجتناب‌ناپذیر نیست. این که آیا از دست دادن مشاغل تولیدی نوآوری را تضعیف می‌کند بستگی زیادی به نحوه سازمان‌دهی یک شرکت چندملیتی دارد – به‌ویژه پیوندهای بین جنبه‌های تولید و نوآوری این تجارت.

نویسنده : هیئت تحریریه دانشگاه کارآفرین

تأثیر نخبگان دانشگاهی در رشد صنعت کشور

تأثیر نخبگان دانشگاهی در رشد صنعت کشور

هدایت جوانان پرشور در صنعت

 

چندی است که ارتباط بین صنعت و دانشگاه نقل محافل صنعتی کشور علی‌الخصوص صنایع دولتی شده است و مدیران این صنایع در ابتدای تصدی خود در پست مربوطه، بارها جلساتی در این زمینه را برگزار کرده و چراغ سبزی به فرهیختگان دانشگاهی نشان می‌دهند، اما در واقع در اکثر اوقات این موضوع در همین مقدار مسکوت می‌ماند و خبری از همکاری دوجانبه صنعت و دانشگاه به گوش نمی‌رسد. دلایل عدم محقق شدن این همکاری به نوع اداره کردن سازمان‌ها برمی‌گردد و معمولاً در سازمان‌ها و صنایعی که نوع مدیریت آن‌ها بر پایه شایسته‌سالاری نبوده و انتصاب مدیران فقط به دلیل خالی نماندن مسند است، هیچ‌وقت ارتباطی بین صنعت و دانشگاه رخ نخواهد داد.

اما کمی از نگاه انتقادی فاصله بگیریم و نظر به فعالیت‌های مثبت در این زمینه انداخته و بیشتر در خصوص امکان ایجاد همکاری فیمابین صنعت و دانشگاه تأمل‌کنیم.

اولین قدم برای همکاری دوجانبه، افزایش سطح علمی دانشجویان و اصلاح سرفصل‌ها و عناوین دروس آموزشی در دانشگاه‌هاست. در اکثر دانشگاه‌ها بعضاً دروس و سرفصل‌هایی تدریس می‌شوند که جنبه تخصصی نداشته و بیشتر با عنوان اصلی رشته تحصیلی ارتباط دارند و همین باعث می‌شود که دانشجویان پس از فارغ‌التحصیلی با ذهنی سرشار از فرضیات و فرمول‌ها قدم به دنیای کاری بگذارند که به دنبال متخصص می‌گردد نه کسی که می‌تواند سخت‌ترین محاسبات ریاضی را در کوتاه‌ترین زمان حل کند!

پس دانشگاه‌های ما باید رویکرد پرورش متخصص را در پیش بگیرند که این امر با به‌کارگیری اساتید مجرب و حرفه‌ای و همچنین اصلاح عناوین درسی و البته صرف هزینه‌های بیشتر، امکان‌پذیر است.

قدم بعدی اصلاح تفکری است که در خانواده‌ها جا افتاده است که بر اساس آن فرزند خانواده حتماً باید به تحصیلات پس از دوران متوسطه در دانشگاه ادامه دهد و همین موجب می‌شود که تعداد زیادی دانشجو، به روش‌های سهل و آسان وارد دانشگاه شوند و علاوه بر ترافیک فارغ‌التحصیلی، بدون هیچ تخصصی در مسیر بازار کار قرارگرفته و آمار نخبگان دانشگاهی را با چالش جدی مواجه کنند!

اگر این افراد به طرق مختلف جذب صنایع شوند قطعاً آن صنعت دچار مشکلات فراوانی خواهد شد و پیشرفت محسوسی نخواهد داشت و اگر در بازار آزاد مشغول به کار شوند، هزینه و زمانی که در دانشگاه صرف کرده‌اند بیهوده بوده و سودی از آن حاصل نشده است.

گام بعدی، برنامه‌ریزی صنایع در جذب مستمر نخبگان و متخصصان دانشگاهی است و می‌تواند در قالب برگزاری آزمون و یا ایجاد پروژه‌های مختلف باشد که از این طریق نخبگان دانشگاهی علاوه بر گزینش صحیح توسط سازمان، از نظر بار علمی و مهارت تخصصی نیز سنجیده شده و پس از مدتی جذب می‌شوند که مثال عینی آن برگزاری آزمون استخدامی گروه صنعتی ایران‌خودرو بوده که چندی پیش برگزار شد و به‌موجب آن 400 نفر از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در رشته‌های مختلف در مقاطع کاردانی و کارشناسی پس از قبولی در آزمون و طی نمودن مراحل گزینش، جذب شرکت ایران‌خودرو می‌شوند. این عمل در اصل یک حرکت مثبت در تحقق همکاری صنعت و دانشگاه است که انتظار می‌رود سایر صنایع نیز از این روش جهت جذب نیروی متخصص خود استفاده کنند.

در نهایت و در گام آخر حمایت‌های دولتی است که باید صورت گیرد و از سازمان‌ها جهت جذب نیروهای نخبه دانشگاهی حمایت شود. گاهی هزینه‌های جذب نیروهای متخصص بسیار زیاد بوده و حتی با وجود سودآوری درازمدت، سازمان‌ها زیر بار این هزینه‌ها نمی‌روند که در این شرایط، کمک‌های دولتی می‌تواند کمی این فرآیند را تسهیل کند.

همه ما هنگامی که برای اولین بار قدم در دانشگاه گذاشتیم رؤیایی در سر داشتیم که چیزی جز پیشرفت کشور عزیزمان نبوده و خود را در بالاترین جایگاه در زمینه تحصیلی خود می‌دیدیم؛ چه می‌شود که پس از فارغ‌التحصیلی بخش اعظمی از آن جوانان پرشور و با استعداد، راهی مشاغلی می‌شوند که نه مرتبط با تحصیلاتشان است و نه مرتبط با علاقه‌مندی‌شان؟ اگر از همین امروز برنامه‌ریزی صحیحی صورت گیرد یقیناً تا 10 سال آینده کسانی که با عشق و علاقه رشته تحصیلی موردنظرشان را پیش‌گرفته‌اند، پس از پایان تحصیلات نیز در صنعت مرتبط با تحصیلشان فعالیت می‌کنند و می‌توانیم شاهد رشد و بالندگی صنعت کشور باشیم. هرجایی که دانشگاه و دانشگاهی حضور داشته باشد، پیشرفت و خرد حاکم خواهد شد به‌شرط آن‌که زمینه‌های صحیحی برای این امر ایجاد شود.

 

نویسنده: کسری واشقانی

پژوهشگر حوزه صنعت

 ایلان ماسک می‌گوید ما به درآمد پایه جهانی نیاز داریم زیرا “در آینده، کار بدنی یک انتخاب است”

 ایلان ماسک می‌گوید ما به درآمد پایه جهانی نیاز داریم زیرا “در آینده، کار بدنی یک انتخاب است”

 

ایلان ماسک، مدیرعامل تسلا، به دلیل افزایش بالقوه روبات‌ها، از جنبش درآمد عمومی عقب می‌افتد – درواقع، او خودش روی یکی از آن‌ها کار می‌کند.

ماسک در سخنرانی روز پنجشنبه خود درزمینه هوش مصنوعی (AI) که توسط تسلا برگزار شد، گفت که در حال کار بر روی ایجاد “Tesla Bot” یا رباتی است که “کارهای خطرناک، تکراری و خسته‌کننده” را انجام می‌دهد تا انسان مجبور نباشد؛ اما ماسک تشخیص داد که ایجاد این ربات ممکن است جای مشاغلی را بگیرد که مردم در حال حاضر برای آن‌ها دستمزد دریافت می‌کنند، به همین دلیل است که او گفت درآمد تضمینی احتمالاً در آینده ضروری خواهد بود.

ماسک در طول ارائه گفت: “اساساً، در آینده، کار فیزیکی یک انتخاب خواهد بود.” وی افزود: “به همین دلیل است که من فکر می‌کنم در درازمدت نیاز به یک درآمد پایه جهانی است.” ماسک گفت که این ربات “دوستانه” خواهد بود و در ارتفاع 5’8 و به‌سرعت 5 مایل در ساعت می‌رسد؛ اما اگر ایجاد آن طبق برنامه پیش برود، مشاغل بسیاری از افراد را می‌گیرد.

درحالی‌که ربات ماسک هنوز کنترل خود را به دست نیاورده است، اما مشاغل سراسر کشور به‌جای پرداخت دستمزد به مردم، به اتوماسیون روی آورده‌اند. به‌عنوان‌مثال، اینسایدر قبلاً گزارش داده بود که رستوران‌هایی که ماه‌ها برای استخدام کارگران تلاش می‌کردند، به‌جای اینکه از یک پیشخدمت برای تهیه یک منو استفادع کنند، به کد QR مراجعه کرده‌اند.

علاوه بر این، Cracker Barrel یک برنامه تلفن همراه راه‌اندازی کرد که به مشتریان اجازه می‌دهد هزینه غذا را پرداخت کنند. مک‌دونالد آزمایش اتوماتیک درایو را از طریق سفارش در 10 مکان شیکاگو آغاز کرد؛ و برنامه‌های دیو و باستر برای گسترش سفارشات بدون تماس خود، به‌طور مؤثر از شر بسیاری از کارهای رستورانی که قبلاً انسان‌ها انجام می‌دادند خلاص می‌شود.

در صورت تداوم این روند، به‌احتمال‌زیاد درآمد پایه جهانی بخش مهمی از گفتگو خواهد شد. برخی از شهرها در حال حاضر برنامه‌های آزمایشی اولیه درآمد عمومی را برای گروه‌های هدف ساکنین آغاز کرده‌اند و کالیفرنیا اخیراً بزرگ‌ترین برنامه درآمد عمومی در سطح کشور برای قشر خاص اولویت‌بندی کرده است.

حتی باوجود این نگرانی که افزایش خودکارسازی مشاغل افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نوآ اسمیت، نویسنده علوم اقتصادی، در پست وبلاگ خود در 13 ژوئن نوشت که با توجه به اینکه افرادی که سفارش می‌گیرند و  مسافر می‌گیرند می‌توانند مهارت‌های ارزشمندی را توسعه دهند، اما می‌تواند رشد شغلی را بهینه کند.

حل معمای رهبری

حل معمای رهبری

آرزوی هر کارآفرینی این است که بیل گیتس، وارن بوفه یا لری پیج شود، هرکدام شرکتی تأسیس کردند، سال‌ها آن را رهبری کردند و سپس کنار رفتند تا جای خود را برای مدیرعامل خارجی باز کنند. بااین‌حال، مدیران عامل موفق، نژاد کمیابی هستند. طبق مطالعه‌ای که توسط World Management Survey انجام شده است، شرکت‌هایی که توسط بنیان‌گذاران آن‌ها رهبری می‌شوند 9.4 درصد از بازدهی کمتری برخوردارند و به‌طور مداوم نمرات مدیریتی پایینی دارند. هر دو این عوامل معمولاً با جایگزینی بنیانگذار-مدیر عامل افزایش می‌یابد.

در اکوسیستم استارتاپی هند، بیشتر اوقات، بنیان‌گذار، مدیرعامل است؛ بنابراین وقتی مدیرعامل خارجی وارد می‌شود، سروصدای زیادی ایجاد می‌کند. همان‌طور که در مورد Flipkart اتفاق افتاد وقتی‌که Kalyan Krishnamurthy جایگزین بنیان‌گذار Flipkart Bin Bansal به‌عنوان مدیرعامل شد یا زمانی که ریچا بنیان‌گذار Zivame از مدیرعاملی کنار رفت تا راه را برای Shaleen Sinha باز بزارد.

 کارشناسان معتقدند که مؤسسان اغلب به شرکت‌های خود وابسته می‌شوند و آن‌ها را متعلق به خود می‌دانند بنابراین کنار گذاشتن، کار دشواری است؛ اما از دیدگاه سرمایه‌گذاران، طبیعی است که آن‌ها انتظار دارند بنیان‌گذار کناره‌گیری کند تا راه را برای مدیرعامل باتجربه و ماهر که مجهزتر است و فرآیندهای تجاری روزانه را اداره می‌کند، باز کند.

بنابراین، واقعاً چه وضعیتی ایدئال است – بنیان‌گذار هدایت‌کننده یک استارتاپ یا مدیرعامل کسب‌وکار؟ «استارت‌آپ‌ها از تمایل عمیق بنیان‌گذاران برای حل برخی مشکلات مدنظر قرار می‌دهند. آن‌ها به طرق مختلف شخصیت بنیان‌گذار را منعکس می‌کنند؛ بنابراین، در مراحل اولیه، عملاً غیرممکن است که شرکت توسط کسی غیر از مؤسس اداره شود. به‌تدریج، با رشد این استارتاپ و دریافت منابع مالی بیشتر، مؤسس ممکن است به فکر آوردن یک مدیرعامل حرفه‌ای باشد.»

تیم دراپر، سرمایه‌گذار خطرپذیر آمریکایی و بنیان‌گذار Draper Fisher Jurvetson، مؤسس را ضربان قلب یک سازمان و مدیرعامل را مغز آن می‌داند. «یک استارتاپ می‌تواند بدون مغز کار کند، اما بدون قلب هرگز. ما تمایل نداریم از شرکت‌هایی حمایت کنیم که بنیان‌گذار آن‌ها در کار نیستند.» دراپر در مورد زمان ایدئال برای ایجاد یک مدیرعامل حرفه‌ای، توصیه می‌کند که در ابتدا باهم همکاری داشته باشید.

اما پس چرا برخی از بنیان‌گذاران در مدیرعامل بودن شکست می‌خورند حتی وقتی ایده‌های متفاوتی دارند؟ یکی از دلایلی که کارشناسان به آن اشاره می‌کنند، نگرش بنیان‌گذاران به سرمایه‌گذاران است. بسیاری از سرمایه‌گذاران تمایلی به سرمایه‌گذاری در شرکت‌هایی ندارند که به‌شدت به یک فرد وابسته هستند. آن‌ها می‌خواهند روی استارتاپ‌هایی سرمایه‌گذاری کنند که بتوانند بدون بنیان‌گذاران به‌خوبی عمل کنند، به همین دلیل است که برخی سرمایه‌گذاران بر استخدام مدیرعامل خارجی اصرار دارند. مسئله دیگر این است که مؤسسین اغلب تصمیمات مدیریتی را دشوار می‌دانند. آن‌ها می‌خواهند اما فقدان تخصص مدیریتی به آن‌ها اجازه نمی‌دهد. اکثراً معتقدند که فقط آن‌ها می‌توانند استارتاپ‌های خود را به سمت موفقیت سوق دهند.

استراتژی راه‌اندازی یک شرکت اغلب با استراتژی موردنیاز برای اداره آن متفاوت است. به‌منظور جلب حمایت سرمایه‌گذاران و هیئت‌مدیره، مدیران عامل باید توانایی توسعه و توضیح استراتژی تجاری خود را داشته باشند. به‌علاوه، ارائه ایده‌ای که بتواند درواقع مشتری را جذب کند و درآمد ایجاد کند، کاری بسیار دشوار است؛ اما هنگامی‌که بنیان‌گذاران به آنجا می‌رسند، نمی‌خواهند آن را رها کنند. آن‌ها گاهی این واقعیت را فراموش می‌کنند که شرکت بزرگ‌تر از هر فرد دیگری است و باید به رشد خود ادامه دهد، صرف‌نظر از اینکه چه کسی آن را هدایت می‌کند.

به گفته ویشش چندیوک، مدیرعامل، Grant Thornton Bharat LLP: همه‌چیز در زمان درست و همسویی قدرت تصمیم‌گیری در سال‌های اولیه با یک فرد، اما نظارت قوی بر فرد مدیرعامل. فیس‌بوک، توییتر و حتی مایکروسافت نمونه‌های خوبی از مؤسساتی هستند که سال‌ها مدیران خوبی در مشاغل با رشد بالا باقی‌مانده‌اند. وی می‌افزاید که بنیان‌گذاران باید بر روی توانایی‌های خود از طریق یک ذهنیت یادگیری مداوم کار کنند تا در ارتباط باقی بمانند و در استخدام افرادی که مکمل رفتاری آن‌ها هستند تردید نکنند.

در اکثر اکوسیستم‌های جهان، هر کسب‌وکاری به‌عنوان یک SME شروع می‌شود و یکی از بنیان‌گذاران آن رهبر است. در مورد مناسب بودن یک استارتاپ برای در نظر گرفتن جانشینی یک پاسخ واحد وجود ندارد. بااین‌حال، اکثر بنیان‌گذاران دارای یک غریزه فوق‌العاده هستند که کسب‌وکار آن‌ها را تقویت کرده است، آن‌ها نباید به مشاوران گوش دهند، آن‌ها باید بر اساس غریزه خود تصمیم بگیرند.

 

 نویسنده : هیئت تحریریه دانشگاه کارآفرین

اکوسیستم استارت‌آپ کشور برزیل

اکوسیستم استارت‌آپ کشور برزیل

با توجه به اهمیت شناخت اکوسیستم‌های کارآفرینی و نقش پر اهمیت آن‌ها در تقویت و هدایت استارتآپها، در اینجا قصد دارم عوامل مؤثر بر اکوسیستم کارآفرینی استارتآپهای کشور برزیل را شرح دهم.

پرورش کارآفرینی به یکی از مؤلفه‌های اصلی توسعه اقتصادی در شهرها و کشورهای جهان تبدیل‌شده است. تقویت کارآفرینی در جهت یک استراتژی توسعه اقتصادی موفق، “اکوسیستم کارآفرینی” نامیده می‌شود.

استارتآپ یک باور و حالت ذهنی است که در قالب یک شرکت برای رشد سریع طراحی‌شده است. استارتآپ یک نهاد انسانی است که برای ارائه یک محصول یا خدمت جدید در شرایطی به وجود آمده است که عدم قطعیت و ابهام بالایی وجود دارد. کسب‌وکار نوپایی که علاوه بر عدم قطعیت زیاد، دارای پتانسیل بالا برای رشد هر چه بیشتر می‌باشد. در واقع استارتآپ یک سازمان موقت است که با هدف یافتن یک مدل کسب‌وکار مقیاس‌پذیر و تکرارپذیر به وجود آمده است.

شرکت‌های نوپا با رشد بالا تمایل دارند شانس موفقیت خود را بهبود بخشند و هنگامی‌که در یک اکوسیستم کارآفرینی قرار می‌گیرند، کسب‌وکارها را به توسعه و نوآوری ترغیب ‌نمایند.

سیلیکون‌ولی و اسرائیل برای موفقیتشان در توسعه کارآفرینی در جهان مورد تحسین واقع‌شده‌اند. آن‌ها توانسته‌اند در طول سال‌ها و دهه‌های اخیر، با توجه به متفاوت بودن سطح ابهام‌های پیش رویشان، در اکوسیستم کارآفرینانه، کارآفرینان را تشویق به شکوفا شدن نمایند و بیشترین تعداد استارت‌آپ‌های موفق را به دنیا ارائه نمایند.

سیلیکون‌ولی در یک جامعه یا کشور دیگر به سادگی با تکرار ویژگی‌های مشابه اکوسیستم کارآفرینی آن امکان‌پذیر خواهد بود. شناسایی عناصر توسعه کارآفرینی به شرایط خاص کشور مذکور برمی‌گردد. با توجه به معیار کارآفرینی (OECD) اکوسیستم کارآفرینی برزیل به دنبال شناسایی نقاط قوت و ضعف محیط کارآفرینی خود است تا بتواند با تمرکز بر توسعه استارت‌آپ‌ها، آن‌ها را به ابزار قوی برای موفقیت و پیشرفت استارت‌آپ‌ها تبدیل نماید.

نهادهای نظارتی تصمیم‌گیرنده برزیل نقش مهم توسعه اقتصادی کشور را در راستای تشویق ایجاد شرکت‌های جدید و نیاز به رفع محدودیت‌های قانونی و نظارتی و تلاش برای ایجاد و رشد کسب‌وکارها را درک کرده‌اند. از طرف دیگر، بازار شرکت‌های برزیلی با داشتن تعداد زیادی از مصرف‌کنندگان بالقوه، به‌عنوان یک نیروی اصلی در برزیل خود را معرفی می‌کند.

حال سؤالی که مطرح می‌گردد این است که آیا برزیلی‌ها تمایل دارند برای یک محصول نوآورانه هزینه بیشتری بپردازند؟ برای استارت‌آپ‌ها، لازم است که مخاطب هدف آن‌ها به‌طور عمیق بررسی گردد تا از ویژگی‌های آن مطلع شده و محصولات و خدماتی را تولید کنند که در واقع برای آن‌ها جذاب باشند.

در رابطه با دسترسی به تأمین مالی، واضح است که پیشرفت اقتصاد برزیل، باعث حضور سرمایه‌گذاران بالقوه‌ شده است؛ یعنی افرادی با سرمایه قابل‌استفاده جهت سرمایه‌گذاری‌های بی‌شمار در مرحله تصمیم‌گیری قرار دارند؛ بنابراین، برزیل منبع بسیار مهمی دارد که می‌تواند اکوسیستم کارآفرینی خود را به سمت جلو پیش ببرد و این کشور تمام تلاش خود را برای ایجاد شرکت جدید انجام داده است، حتی گزینه جذاب‌تر برای افراد سرمایه‌گذار، انتقال سرمایه‌گذاری به شرکت‌های نوپا به‌جای شرکت‌های بزرگ است.

همچنین استفاده هم‌زمان دانش و متخصصان، ظرفیت‌سازی برای بازار – کارآفرینان یا سایر موارد – هم از طرف نهادهای عمومی و هم از طرف دیگر بازیگران اکوسیستم موردتوجه قرارگرفته است، در واقع، سرمایه‌گذاری عمومی در آموزش، اقدامات برای تشویق ذهنیت کارآفرینی و قرار دادن متخصصان ماهر در بازار مانند تأمین تقاضای نیروی کار در طی روند رشد آن‌ها از اهمیت زیادی برخوردار است.

از طرف دیگر، مسئولیت عملکرد عالی اکوسیستم بر عهده کلیه بازیگران موجود در آن است. کارآفرینان و محققان بازیگران موجود در اکوسیستم کارآفرین هستند، محققان و کارآفرینان می‌توانند با اشتراک‌گذاری مطالعات و تجربیات خود، به یکدیگر کمک کنند تا کاربردهای این دانش برای هر دو طرف روشن گشته و مورد بهره‌برداری قرار گیرد.

علاوه بر این، کارآفرینان برزیلی دارای توانایی‌های مانند ابتکار عمل و تمایل به جدایی از مشاغل قدیمی برای توسعه کارآفرینی در کشور هستند. توسعه این توانایی‌ها به معنای تشویق شدیدتر کارآفرینی با رشد بالا می‌باشد که بازده اقتصادی و مالی گسترده‌ای برای کشور به همراه خواهد داشت.

ظرفیت‌سازی کارآفرینی بالطبع بر تغییر فرهنگ کشور در جهت کارآفرینی تأثیرگذار می‌باشد که احتمالاً به‌عنوان اهرم تشویقی برای سرمایه‌گذاری در بخش‌هایی با ظرفیت کارآفرینی عمل خواهد کرد، همچنین فرصت حضور در بازارهای بین‌المللی و جذب استعدادهای خارجی از کشورهای دیگر را نیز فراهم می‌کند.

کشور برزیل با وجود تنوع موقعیت‌های منطقه‌ای می‌تواند شرایط بسیار خوبی جهت ایجاد استارت‌آپ‌ها در حوزه گردشگری باشد. تحقیق و مطالعه بیشتر در این خصوص می‌تواند به ایجاد دانش عمیق‌تری بیانجامد.

در انتها طبق مطالب ذکرشده، عوامل تأثیرگذار در اکوسیستم کارآفرینی استارت‌آپ‌ها در کشور برزیل عبارت‌اند از: چارچوب نظارتی؛ وضعیت بازار؛ دسترسی به ایجاد منابع مالی؛ انتشار دانش توانایی‌های کارآفرینی؛ فرهنگ کارآفرینی.

دکتر شیوا شعبانی پژوهشگر و مدرس دانشگاه

 

 

فرهنگ‌های دیگر چگونه به کارآفرینی فکر می‌کنند؟

فرهنگ‌های دیگر چگونه به کارآفرینی فکر می‌کنند؟

کارآفرینی اغلب به‌طور واضح “آمریکایی” به نظر می‌رسد و اعتقاد دارد که تا زمانی که ایده خوب و اخلاق کاری خوب داشته باشید، می‌توانید شرکت خود را راه‌اندازی کنید و پول زیادی به دست آورید.

فرهنگ‌های غیر غربی ما چگونه به کارآفرینی نگاه می‌کنند و از آن‌ها چه می‌توانیم یاد بگیریم؟

آلمان

آلمانی‌ها دارای فرهنگ مبتنی بر اخلاق کار هستند. بااین‌حال، شروع یک تجارت در آلمان بسیار دشوارتر از سایر کشورها است – بانک جهانی آن را ازنظر سهولت راه‌اندازی یک کسب‌وکار در رتبه 113 جهان قرار می‌دهد. بخشی از این دلیل این است که آلمان مشاغل در دولت و شرکت‌های بزرگ تأسیس شده را در اولویت قرار می‌دهد. سخت‌کوش‌ترین افراد و بهترین استعدادها به دنبال مشاغل ثابت، برای اعتبار و پیشرفت هستند. این باعث می‌شود فرصت‌های کارآفرینی حداقل در استانداردهای آلمانی کمتر موردبررسی قرارگرفته و کمتر موردتوجه قرار گیرد. به‌طورکلی به لطف جمعیت مهاجر که ارزش‌های کارآفرینی بیشتری را در کشور به ارمغان می‌آورد، این کشور هنوز شاهد نرخ مناسب کارآفرینی است.

نیوزلند

بانک جهانی، نیوزلند را به‌عنوان برترین کشور برای سهولت راه‌اندازی کسب‌وکار رتبه‌بندی کرده است، اما فرهنگ این کشور چالش‌های منحصربه‌فردی را برای کارآفرینان محلی ارائه می‌دهد – یعنی پدیده TPS. این اصطلاح به تمایل مردم نیوزلند برای کاهش ارزش افراد استثنایی اشاره دارد، ظاهراً راهی برای تساوی زمین بازی است. طبق نظرسنجی اخیر کارآفرینان NZ، حدود 75 درصد از صاحبان مشاغل در نیوزلند گفته‌اند که TPS را یک پدیده واقعی می‌دانند و 42 درصد گزارش داده‌اند که شخصاً TPS را به‌عنوان صاحب مشاغل تجربه کرده‌اند. بر این اساس، کارآفرینان تمایل دارند تصمیمات جایگزین کمتری بگیرند و رویکردهای کمتری را که از هنجار خارج می‌شوند، اتخاذ کنند. بااین‌حال، نیوزلند به‌ویژه از کارآفرینانی دعوت می‌کند که برنامه می‌توانند رشد بالایی داشته باشند، می‌پذیرد و به آن‌ها پاداش می‌دهد.

چین

در چند دهه گذشته، چین مرکز اصلی تولید جهان بوده است، اما فرهنگ چین در حال تمرکز بر مزایای کارآفرینی است زیرا چین تلاش می‌کند خود را به‌عنوان یک مبتکر رو به رشد فناوری تغییر موقعیت دهد. دولت چین ابتکارات متعددی را برای افزایش نرخ کارآفرینی در نظر گرفته است که شامل 338 میلیارد دلار هجوم به شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر با حمایت فناوری و دولت است. افزایش منابع نقدی موجود برای مشاغل کارآفرینانه باعث افزایش علاقه به نوآوری می‌شود. علاوه بر فرصت‌های پولی، فرهنگ چینی باعث پرخاشگری و رقابت بیشتر بین کارآفرینان می‌شود. شهروندان چینی تشنه موفقیت هستند و مایل‌اند برای شانس موفقیت فداکاری‌های بزرگی انجام دهند. بر این اساس، استارتاپ های چینی سریع‌تر از همتایان آمریکایی خود رشد می‌کنند.

برزیل

برزیل مثال جالب دیگری است. میزان کارآفرینی آن در چند سال گذشته به میزان قابل‌توجهی افزایش یافته است تا حدی به دلیل افزایش علاقه برنامه‌های تحت حمایت دولت و سرمایه‌گذاران خطرپذیر آمریکایی. به‌عنوان یک بازار درحال‌توسعه که نرخ رشد اقتصادی بالایی دارد، برزیل دارای جامعه‌ای است که کارآفرینی را فرصتی امیدوارکننده برای صعود به طبقه اجتماعی جدید (به‌ویژه با توجه به نابرابری طبقاتی برزیل) می‌داند. علاوه بر این، شهروندان برزیلی تمایل بیشتری به کار در شرکت‌های کوچک و متوسط (SME) دارند تا شرکت‌های بزرگ. تقریباً 98 درصد از شرکت‌های برزیل SME هستند و مسئول 96 درصد مشاغل موجود هستند. این امر کارآفرینی و مالکیت مشاغل را جذاب‌تر می‌کند و سریع‌تر حرکت می‌کند.

به همین دلایل، اگر می‌خواهید یک رهبر تجاری موفق‌تر باشید، باز کردن دیدگاه شخصی شما در مورد کارآفرینی مهم است. تاریخ، فرهنگ و ارزش‌های شما همه مهم هستند، اما نباید شما را از دیدگاه‌های دیگر در سراسر جهان کور کند.

عارفه داودی

نویسنده : عارفه داودی / پژوهشگر حوزه مدیریت و کارآفرینی

ضرورت بررسی مدل‌های دانشگاه کارآفرین

ضرورت بررسی مدل‌های دانشگاه کارآفرین

 

همان‌طور که مشاهده می‌شود ادبیات کارآفرینی دانشگاهی و دانشگاه کارآفرین به‌سرعت در حال ‌توسعه است. در کشورهای پیشرفته، دانشگاه‌ها به‌طور فزاینده‌ای کارآفرین شده‌اند. جهانی‌سازی، بیش از هر زمان دیگر فشارهای زیادی را به کشورهای در حال ‌توسعه وارد می‌کند و آن‌ها را وادار می‌کند تا محصولات و خدماتی با قابلیت رقابت تولید کنند تا با مشابه آن‌ها که در کشورهای پیشرفته تولید می‌شود، برابری نماید. در نتیجه کشورهای در حال ‌توسعه با چالش بزرگ‌تری در مقایسه با کشورهای پیشرفته روبرو هستند. بنابراین این‌گونه کشورها باید بر اهدافی متمرکز شوند که به کسب مزیت­رقابتی پایدار در حوزه‌های مختلفی منجر شود که اثرات مثبت و مفیدی را به همراه داشته باشد. رقابت‌پذیری در اقتصاد جهانی امروز به توانمندی‌های فناورانه و نوآورانه وابسته است. این امر شامل توانایی توسعه محصولات و خدمات جدید و دسترسی به بازارهای بدیع، استفاده از فناوری‌های نوین، به‌کارگیری ناب‌ترین الگوهای مدیریتی و توسعه سطوح دانشی، نگرشی و مهارتی در طیف وسیعی از نیروی کار است. دانشگاه‌ها قادرند در تمام این موارد ایفای نقش ‌نمایند.

در سناریوی جدید دانشگاه‌ها به‌عنوان بازیگر نقش اول در اقتصاد، جزایر مستقل دانش تلقی نمی‌شوند بلکه به‌عنوان منبع درآمد، کارآفرین و رشد هستند که پشتیبانی از توسعه اقتصادی محلی و منطقه‌ای و حتی سطوح بالاتر را به عهده ‌دارند. در نتیجه افزایش ظرفیت تحقیقات و تکنولوژی کشور برای تبدیل دستاوردهای علمی و یافته‌های فناورانه به موفقیت‌های صنعت، کسب‌وکار و به نقش کارآفرینی دانشگاه وابسته است. در این مسیر رویکرد حاکم بر فعالیت‌های آموزشی، پژوهشی و مشاوره‌ای، رویکردی نیازگرا در تعامل با سازمان‌های بیرونی دانشگاه است. در واقع فرآیند کارآفرینی دانشگاهی نه‌تنها تأثیرپذیر از عوامل داخلی است بلکه از عوامل خارجی نیز تأثیر می‌پذیرد. جریان تحقیقات و مطالعات انجام‌شده در پارادایم دانشگاه کارآفرین، به فعالیت‌های کارآفرینی به‌عنوان گامی مهم در تکامل طبیعی سیستم‌های دانشگاهی می‌نگرد و در مأموریت خود، علاوه بر آموزش و پژوهش، بر رشد و توسعه اقتصادی تأکید می‌نماید. پس دانشگاه‌ها بر کارآفرینی متمرکز شده و در حال تبدیل‌شدن به دانشگاه‌های کارآفرین هستند. بنابراین ضروری است مدل‌های کارآفرینی دانشگاهی مطالعه و بررسی‌شده و تمام جوانب آن‌ها مورد تحلیل قرار گیرد. مدل دانشگاه کارآفرین برای اولین بار در موسسه تکنولوژی ماساچوست ظهور یافت و پس از مدتی به دانشگاه استنفورد نیز راه یافت و امروزه اغلب دانشگاه‌های بزرگ و معروف جهان در حال حرکت به این سمت هستند. در میان کشورهای آسیایی در ژاپن و تایوان، بخش دانشگاهی، مشارکتی مؤثر اما آرام در رشد و تجاری‌سازی فناوری از طریق مکانیسم‌های رسمی و غیررسمی دارند. در سنگاپور و کره، دانشگاه‌ها، بیشتر گرایش به آموزش دارند و در سال‌های اخیر، به پژوهش و تجاری‌سازی آن توجه نشان داده‌اند. در چین نیز وضعیت به همین شکل است. در سایر کشورها، دانشگاه‌ها در تلاش برای ارائه آموزش مناسب هستند. روابط موجود بین صنعت و دانشگاه در آن‌ها، محدود به مشاوره و قراردادهای پژوهشی کوچک می‌شود. از یک دیدگاه، مدل‌ها، چارچوب‌ها و مفهوم‌سازی‌های دانشگاه کارآفرین را می‌توان در دو گروه طبقه‌بندی نمود: گروهی که بر جنبه‌های کارآفرینانه دانشگاه‌های کارآفرین تمرکز دارند اما گروهی دیگر که با عوامل مؤثر بر شکل‌گیری و گذار دانشگاه‌های کارآفرین سروکار دارند.

باید این‌گونه بیان نمود که: طلوع مدل‌های دانشگاه کارآفرین در حال وقوع است.

مدل کلارک

ابعاد سازماني يک دانشگاه کارآفرينانه و نوآورانه، بر اساس چارچوب دانشگاه کارآفرينانه کلارک (1998)، به‌دست ‌آمده است. این مدل با انجام یک پژوهش کیفی در ۵ دانشگاه برتر اروپا انجام ‌شده است. از نظر چشم‌انداز و ویژگی‌های سازمانی این ۵ دانشگاه با هم تفاوت دارند اما در بسیاری از ابعاد در ارتباط با رسیدن به اهداف کارآفرینانه و نوآورانه یکسان بوده‌اند. به‌گونه‌ای که در فاصله‌ی ۱۵-۱۰ سال به دانشگاه کارآفرینانه تبدیل ‌شده‌اند. کلارک نشان داد که هر ۵ دانشگاه از ویژگی‌های سازماني 1) کانون هیئت‌علمی برانگيخته[1] ۲) هسته هدايتگر بالنده[2]، ۳) منابع مالي متنوع[3]، ۴) فرهنگ کارآفرينانه[4] ۵) محيط بالنده و توسعه‌یافته[5]؛ تبعیت می‌کنند.

  1. هسته هدايتگر بالنده: اين ويژگي بيانگر هسته برنامه‌ريز و تصمیم‌گیرنده توانمند با مشارکت اعضا هیئت‌علمی ‌توانمند و مديريت کارآفرين دانشگاه بوده و اين امر از طريق شکل‌گيري هسته‌هاي تيمي در فرآيند فعاليت‌هاي پايدار بين گروه‌ها و واحدهاي نظام دانشگاهي امکان‌پذیر است.
  2. محيط بالنده و توسعه‌یافته: جهت برقراری ارتباط با دنیای اطراف دانشگاه مانند صنعت، لازم است فرآیند منسجم برای جمع‌آوری اطلاعات از محیط بیرونی دانشگاه شکل بگیرد. در کنار ساختار سنتی، این واحدهای جانبی که عملکرد آن‌ها بیشتر به‌صورت گروه‌های میان‌رشته‌ای است، در جستجوی ارتقای شایستگی‌های اصلی دانشگاه هستند.

3- منابع مالي متنوع: ایجاد تنوع در منابع مالی و درآمدی از جمله مواردی است که دانشگاه‌های کارآفرین در جستجوی آن هستند. ثبت اختراعات، مشارکت و گسترش عرضه خدمات مشاوره‌اي و اجتماعي، تجاري‌سازي پژوهش‌ها، نوآوری، امتیازات و… ازجمله روش‌هایی هستند که منابع جدید درآمدی از طریق آن‌ها به دست می‌آید.

4- کانون هیئت ‌علمی برانگيخته: یکی از عواملی که سهم بزرگی در تغییر و تحول دانشگاه به سمت کارآفرینی دارد اعضای هیئت‌ علمی توانا و برانگیخته است که با پرورش رفتارهای کارآفرینانه این موضوع را امکان‌پذیر می‌کند.

5- فرهنگ کارآفرينانه: فرهنگي که از نوآوري و اقدامات و رفتارهاي کارآفرينانه استقبال کند. باورها و ارزش‌هاي کارآفرينانه در دانشگاه استقرار می‌یابد و ریسک‌پذیری در فرهنگ کارآفرينانه تشویق می‌شود. (کلارک، 1998)

 

[1].  Stimulated academic heartland

[2].  Strengthened steering core

[3].  Diversified funding base

[4].  Entrepreneurial culture

[5].  Enhanced developmental periphery

 

نویسنده

هیئت تحریریه