لطفا کارآفرین نشو !!!
لطفا کارآفرین نشو !!!
کارآفرین نشو چون فیلیپ نایت، بنیانگذار نایکی، بعد از شروع کار سخت و هر روزه در نهایت در پایان سال دهم تازه مشکل مالی در زندگی شخصی نداشت. نه اینکه پولدار شده بود، فقط فقیر نبود! و هفتده سال بعد از شروع پولدار شد.
این تب کارآفرینی در ایران بخاطر چه چیزهایی به راه افتاده است؟ بخاطر دیدن وضعیت خوب تعدادی از کارآفرین در پلتفرمهای اجتماعی؟ آیا کسی چند ده سال درد کشیدن آنها را دیده است؟ آیا میدانید که از هر ده کسب و کار تازه تاسیس، حداقل نه کسب و کار شکست میخورد؟ با این حساب بنظر میرسد کارآفرین شدن یعنی سالها درد کشیدن برای پیروزی با احتمال کمتر از ده درصد. آیا میدانید که بعد از رسیدن به همان جایی که الآن از کارآفرینهای خوشحال نشان میدهند قرار نیست دردها تمام بشوند، بلکه بیشتر هم خواهند شد؟ حرفهای آنها را بعد پولدار شدن را شنیدهاید؟ هیچ کدام حس آرامش و آسودگی نداشتهاند. اگر میخواهید پول در بیاورید راههای ساده و ارزان تری وجود دارند.
ادامه
من دوستان سرسخت و پرتلاش زیادی دارم که رؤیای کارآفرینی داشتند ولی بعد از چندبار زمین خوردن سراغ کار دیگری غیر از کارآفرینی رفتند تا زندگی خود را قبل از آنکه دیر بشود خرابتر نکنند. من داستانهای زیادی شنیدم از کارآفرینهایی که آنقدر در این کار ماندند تا که دیر شد و امروز زیر دست کارگرانشان کار میکنند.
اگر میخواهید کارآفرین شوید از کدام دسته خواهید بود؟ آن دسته که تا به آخر پای خواسته خود میماند و هزینه از دست دادن زندگی را پرداخت میکند یا مثل خرید بلیط بخت آزمایی میخواهید سرکی بکشید، شانستان را در کارآفرینی امتحان کنید و بعد بروید؟ اگر میخواهید شانستان را امتحان کنید یک پیشنهاد دارم، زود شکست بخورید و بروید!
آیا حاضر هستید برای دهها سال با قناعت زندگی کنید تا شاید، فقط شاید روزی کمی رنگ به زندگیتان بیاید؟ یا نه زندگی پر زرق و برق را همیشه ترجیح دادهاید؟ اگر انتخابتان گزینه دوم است اصلا سرزنشتان نمیکنم، چون انتخاب انسان همیشه همین بوده است، البته بغیر از کارآفرینان.
کارآفرینی یک سبک زندگی پُرخطر، پُر زحمت تا آستانه ویرانی انسان و با قناعت است. وقتی به این کلمات نگاه میکنم بنظرم یکی از آنها کافیست تا زندگی یک انسان به جهنم تبدیل بشود. ترکیب این سه وحشتناک و غیرقابل تصور است، یک چیزی شبیه زندگی کردن در شهر چرنوبیل وقتی که این توانایی را داری که در آنجا زندگی نکنی.
به نظر من راه اندازی یک استارت آپ بسیار مشکل است. این کار کاملا زجرآور است. یکی از دوستانم اصطلاح خوبی برای استارت آپ دارد؛ راه اندازی استارت آپ مانند خوردن شیشه و ایستادن لبه پرتگاه است. فقط در صورتی به دنبال آن بروید که مجبور باشید، در غیر این صورت اگر نصیحت من را بخواهید، بهتر است فراموشش کنید.
فرهاد جهانبخش
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!