گرایش کارآفرینانه شرکتهای کوچک و متوسط به بازاریابی
گرایش کارآفرینانه شرکتهای کوچک و متوسط به بازاریابی
نویسنده : علیرضا سرحدی / پژوهشگر حوزه مدیریت کسبوکار
شرکتهای کوچک و متوسط توجه به این نکته که راه و روش شرکتهای کوچک در رساندن محصولات و خدمات به بازار متفاوت از شرکت های بزرگ میباشد، سبب می شود به این موضوع فکر کنیم که این شرکتهای کوچک و متوسط با چه رویکردی میتوانند بهترین بهره وری از بازار را داشته باشند.
شرکتهای کوچک و متوسط (SMES) با تعدادی چالش کسب وکار درونی و بیرونی مواجه هستند که با استفاده از گرایش بازاریابی کارآفرینانه آنها را از سر راه برمیدارند.
باید بدانیم که شرکتهای تولیدی در مقیاس کوچک صرفاً نسخه های کوچکی از شرکتهای بزرگ نیستند، بلکه فعالیت بازاریابی را نیز به شکل متفاوت انجام میدهند.
شرکتهای کوچک و متوسط
شرکتهای کوچک و متوسط گاهاً دیده میشود که سبک متمایزی از بازاریابی را به دلیل مشخصه هایی مانند اندازه شرکت، محدودیت منابع، تأثیر کارآفرین، فقدان ساختارهای سازمانی رسمی یا فقدان سیستم های رسمی ارتباطی، در پیش میگیرند که ذاتاً رویکرد غیررسمی، ساده، بیحسابوکتاب شناخته میشود.
این شکل بازاریابی معمولاً واکنش به رقابت و کشف فرصتها است. شواهد تجربی نشان میدهد که رابطه معناداری بین بازاریابی یک بنگاه و گرایشهای کارآفرینانه وجود دارد که هردوی آنها بهشدت در موفقیت بنگاه مؤثرند و پیشرفتهای اخیر، نظیر بازاریابی کارآفرینانه سبب شکل گیری فصل مشترک بازاریابی و کارآفرینی شده است.
نکته قابلتأمل این است که هرگونه بررسی بازاریابی کارآفرینانه باید نوآوری، روابط با مشتریان و تعهد مشتریان را در نظر داشته باشد.
اخیراً جوتز، سوورانتا و رولی از چارچوب بازاریابی کارآفرینانه مشتریگرایی برای بررسی فعالیتها، نگرشها و رفتارهای گرایش بازاریابی کارآفرینانه در دو گروه از شرکتهای فناوری نرمافزار در شمال ولز و سلیکون ولی آمریکا، استفاده کردهاند.
شرکتهای بریتانیایی
شرکتهای بریتانیایی بسیار مشتری مدارتر هستند و بر روی ابداعات تدریجی تمرکز مینمایند، حال آنکه شرکتهای آمریکایی کارآفرین-محورتر بودند و روی توسعه محصولات جدید و نوآوریهای پیشتاز، متمرکز هستند.
شرکتهای آمریکایی تیمهای بازاریابی/فروش بسیار بزرگی دارند، درحالیکه در شرکتهای بریتانیایی تفاوت قابلتوجهی مشاهده میشود بهطوریکه شرکتهای بریتانیا که دارای رشد تدریجی هستند دارای هیچگونه نیروی متخصص فروش و بازاریابی نیستند، درحالیکه شرکتهای دارای رشد متوسط و بالا متخصصین بازاریابی و فروش را در سطح دانشجوی سال آخر در اختیار داشتند.
SME
در این بین شرکتهای موردبررسی دارای شباهتهایی نیز هستند. شرکتهای آمریکایی و بریتانیایی مقداری از داراییهای خود را صرف تحقیق و توسعه مینمایند.
در آمریکا سرمایه گذاری در تحقیق و توسعه روشی برای عملیاتی کردن استراتژی اقیانوس آبی محسوب میشود، یعنی ایجاد بازارهای جدید با تبدیلشدن به محور بازار، شکست دادن رقبا، تبدیلشدن به رهبران و نوآوران بازار.
شرکتهای نمونه آمریکایی نسبت به شرکتهای بریتانیایی آگاهی بیشتری از رقبای خود داشتند و میدانستند که کدام رقیب را باید شکست دهند؛ اما این شرکتهای آمریکایی رویکرد فراکنشی نسبت به رقبا را بر رویکرد واکنشی ترجیح داده و محصولات را بهسرعت و قبل از رقبای خود وارد بازار میکردند.
هر دو گروه روی ایجاد ارزش برای مشتری از طریق نوآوری تمرکز میکردند و چندان به فعالیت رقبای خود توجه نداشتند. یافتهها نشان میدهد که هم شرکتهای آمریکایی و هم شرکتهای بریتانیایی حساسیت به رقیب را نوعی فعالیت واکنشی میدانند و لذا برایشان اولویت محسوب نمیشود.
در ادامه خواهیم داشت….
شرکتهای آمریکایی و بریتانیایی هر دو، اهمیت فرآیندهای کسبوکار را مطرح مینمایند؛ اما در شرکتهای بریتانیایی با بزرگ شدن شرکتها و جلب مشتریان بیشتر، نیاز به مدیریت کارآمد پروژهها و فرایندهای رسمی کسب وکار در شرکت افزایش پیدا میکند.
این فعالیتی بود که شرکتهای بریتانیایی در حین رشد روی آن تمرکز میکردند تا بتوانند پروژههای خود را بهتر مدیریت و کنترل کنند. شرکتهای آمریکایی با اینکه میگفتند نیازمند فرایندهای تلفیقی کارآمدی برای کسبوکار هستند، اما همچنان R&D و ارائه سریع محصولات به بازار را ترجیح میدادند.
شرکتهای بریتانیایی «بهرهبرداری از بازارها» را «بسیار کماهمیتتر» تلقی میکردند؛ آنها معمولاً نرمافزارهای سفارشی درست میکردند که ازنظر نوآوری در استفاده از سهم های اندک بازار، تدریجی محسوب میشوند؛ جالب این است که در آمریکا تبلیغات شفاهی مورداستفاده قرار میگیرد،
اما بهعنوان ابزار بازاریابی یا فروش، تکیه چندانی بر آن نمیشود. در اینجا پیوند نزدیکی بین نوآوری در بازاریابی و شرکتهایی وجود دارد که بنا به توصیف خود رفتار شومپتری (Schumpeterian) دارند؛
یعنی تمایل دارند بازارها را برانگیزند و با ایجاد تقاضا، نوآوری و ریسکپذیری، بازارهای جدیدی ایجاد کنند.
شرکتهای آمریکایی
شرکتهای آمریکایی و کارآفرینانشان بسیاری از موارد مطرحشده در تحقیقات بازاریابی کارآفرینانه را در خود نهادینه کردهاند؛ رفتار شومپتری دارند، سبب ایجاد تغییر میشوند، بازارهای جدید ایجاد میکنند، با راهنمایی به مشتری، نوآوری میکنند و تمرکزی ذاتی روی فروش دارند. عملکرد شرکت در این نمونهها نشان میدهد که شرکتهای آمریکایی رشد بسیار سریعتر و سودآوری بیشتری داشته و محصولات بیشتری را وارد بازار میکنند.
درنتیجه میتوان گرایش بازاریابی کارآفرینانه بازاریابی کارآفرینانه، رویکرد نوین در بازارهای چالشی مشتری گرایی را بهعنوان چهارچوب عمومی بررسی و تحلیل شرکتهای کوچک و متوسط در گرایشهای بازاریابی کارآفرینانه در نظر گرفت.
علیرضا سرحدی / پژوهشگر حوزه مدیریت کسبوکار
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!